چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
قصد قربت کن امیر رضا ستوده
▪ کار مجموعهی "پابهپای آفتاب" را در چه سالی شروع کردید؟
ـ بهمن سال ۶۲ بود که مجلهی پاسدار اسلام خاطراتی درباره امام(ره) منتشر میکرد و یک انتشاراتی هم آن را تحت عنوان «سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی» منتشر کرده بود. گردآورندهی این خاطرات در جلسه درس آیت الله مجتبی تهرانی، از شاگردان اخلاق امام، مرا دید و گفت که من کار جمع آوری خاطرات را ادامه بدهم. گفت من نمیرسم و حوصله ندارم، شما شروع کنید. لذا این انگیزهای شد که کارم را با کمترین امکانات شروع کنم.
با ضبط غیر خبرنگاری این مصاحبهها را شروع کردم. دو قضیه را هم به چشم خود دیدم و به فال نیک گرفتم و با انگیزه کار را پیش بردم. یکی اینکه در مصاحبه خدمت حجت الاسلام شیخ حسن صانعی از مسئولان دفتر امام رفتم. ایشان گفتند که «من باید از امام اجازه بگیرم و امام را در جریان کار شما قرار بدهم. من هیچ کاری را بدون اجازهی امام انجام نمیدهم.» یکی دو هفته بعد که برای پیگیری رفتم؛ ایشان گفتند که خدمت امام بودم، گفتم «آقایی میخواهد خاطرات زندگی شما را جمع آوری کند که امام فرمودند: اگر اغراق نشود مانع ندارد.»
از طرفی خوابی دیدم که گرچه معیار و ملاک قوی و حجت لازم نیست؛ ولی برای خودم انگیزهی فراوانی به همراه داشت. خواب دیدم که خدمت حضرت امام رسیدم و امام یک لیوان آب را دهان زدند؛ خواستم آن مقدار آب را بخورم حیفم آمد. آب را در یک پارچ آب ریختم و پارچ را هم در تشتی ریختم. وقتی این خواب را برای یکی از نزدیکانم تعریف کردم؛ گفت که کاری برای امام شروع کردی و دوست داری از گلستان امام مشام همه پر شود. این شد که دو جلد دیگر از کتابها در ادامه «سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی» آمد و چند بار هم چاپ شد تا سال ۱۳۷۲. در سال ۷۳-۷۲ این کارها با یک ویرایش و اطلاعات و مصاحبههای جدید در چهار جلد با عنوان «پا به پای آفتاب» منتشر شد.
▪ تجربهی قبلی برای چنین کاری داشتید؟
ـ من تجربهی کافی و سابقهی روزنامهنگاری نداشتم؛ ولی وقتی برای مصاحبه میرفتم، در خلال صحبتهای آن بزرگواران، سوالاتی را طرح میکردم و به تعبیر شما روزنامه نگاران طرف را به چالش میکشاندم. معیار هم خاطرات عینی و ملموس امام (ره) یعنی سیرهی عملی حضرت امام بود. به عنوان مثال، خدمت آیت الله حقشناس(ره) از شاگردان حضرت امام و آیتالله بروجردی بودیم. ایشان خاطرهای از بزرگ منشی حضرت امام نقل کردند که در سال ۲۸ یا ۱۳۲۷ جمعی از مسجد امینالدولهی بازار محضر آیتالله بروجردی و امام آمدند و خواستند که مرا پیشنماز مسجد کنند. اما من نمیخواستم بروم و درس را رها کنم. امام هم حرف آیتالله بروجردی را تکرار کرد و گفت که بهتر است دعوت مردم را اجابت کنی و بروی. خود ایشان می گفت با اینکه آن زمان شاگرد امام بودم، رابطه شاگرد و استادی را کنار گذاشتم و گستاخانه به امام عرض کردم که آقا جون چرا خودتان تشریف نمیبرید پیشنماز مسجد شوید؟ امام فرمودند: "آنها گفتهاند عبدالکریم! به جدم قسم، اگر میگفتند روحالله! من پیشقدم میشدم." امام آن زمان نگفتند که من در معرض مرجعیتم، من مدرس بنام حوزه علمیه قم هستم...
▪ از چه کسانی میخواستید خاطره بگیرید ولی نشد یا نتوانستید؟
ـ با حلقهی اول یاران امام. در آن زمان آیتالله خامنهای، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله موسوی اردبیلی و آقای میر حسین موسوی بودند که آن زمان نتوانستم با آنها مصاحبه داشته باشم. بگذریم از اینکه از مصاحبههایی که با نشریات و مراکز دیگر داشتند استفاده کردیم. اما دسترسی ما به حلقههای دوم و سوم راحتتر بود.
▪ کتابهای شما به دست امام رسیده بود یا نه؟
ـ اطلاع ندارم، ولی بستگان نزدیک امام از جمله مرحوم سید احمد آقا این کتاب را دیده بود. خانم فاطمه طباطبایی عروس امام و دختران امام هم دیده بودند. شنیدم جایی صحبتی بود که کاری برای امام انجام شود. یکی از دوستان گفت که من در آن جلسه، به شما غبطه میخورم. گفتم چرا؟ گفت وقتی چنین بحثی مطرح شد؛ گفتم آقای ستوده چنین کاری انجام داده است. خانم طباطبایی، عروس امام گفتند "کدام ستوده؟ ستودهی خودمان!" یعنی آنقدر با این کتاب ارتباط برقرار کرده بودند. هنگامی که در سال ۷۳-۷۲ چهار جلد در آمد شش بار تجدید چاپ شد. ما هم در سال ۸۰-۷۹ یک سال و نیم وقت گذاشتیم آن را مجدداً در چهار فصل ویرایش کردیم. فصل اول امام به روایت اهل بیت اعم از آیتالله پسندیده، مرحوم سید احمدآقا خمینی و دختران و عروسها و نوادگان. فصل دوم امام به روایت اعضای دفتر در قم و ترکیه، نجف، پاریس و تهران. فصل سوم امام به روایت شاگردان و نزدیکان و فصل چهارم هم امام به روایت تیم پزشکی.
▪ به فکر ترجمه این مجموعه نیفتادید؟
ـ چرا. ولی تا بهحال موقعیتش پیش نیامده. هزینهاش هم باید تأمین بشود. اولویتم این بوده که به زبان عربی و انگلیسی ترجمه شود.
▪ اگر خاطراتی از امام دارید بفرمایید.
ـ آیتالله آقا مرتضی تهرانی، برادر آقا مجتبی تهرانی، نقل میکنند که در اوایل شکلگیری نهضت، پدر یکی از شاگردان امام در همدان مریض میشود. با آقا مهدی شاه آبادی خدمت امام رسیدیم و گفتیم پدر یکی از شاگردان و مقلدان شما در همدان در خانه بستری است. مردم خیلی زیادی از طریق ایشان به شما علاقهمندند. امام گفتند که حالم مساعد نیست و نمیتوانم از این آقا دیدن کنم. مرحوم شاه آبادی گفتند که پدرشان در مبارزات نهضت این کارها را کرده است به تبعیت از شما. صحبتش به اینجا که رسید؛ امام گفتند "حالم اینجور نیست که نیایم؛ ولی چون گفتید این کارها را برای شما کرده، من هر کاری که میکنم تا قصد قربت کنم برای دیدن این آقا، نمیتوانم..." و نیامدند.
آقا نصرالله شاه آبادی، فرزند آیتالله شاه آبادی، استاد اخلاق و عرفان امام، از قول پدرش میگفت که مرحوم پدرم در مورد امام میگفت من روحی به لطافت روحالله ندیدم. نشد که من سر درسم حاضر باشم و آقا روحالله خمینی دیر بیاید یا زود برود. همیشه مرتب و زودتر از همه، سر درس حاضر است.
خاطره دیگر اینکه آیتالله موسوی اردبیلی تعریف میکرد یکبار میخواستیم خدمت امام برسیم. حاج احمد آقا ما را در بیرونی دفتر دید و گفت ماجرای شکایتنامهی دادیار خرمشهری که برای امام فرستاده چیست؟ یک شهروند خرمشهری شکایتی از امام کرده و آن طرف هم امام را نشناخته و نوشته بود جماران، آقای روح الله مصطفوی!
ماجرای شکایت هم از این قرار بود که طرف نوشته بود: "من شهروند خرمشهری هستم. این آقا(منظور امام است) گفته که در خرمشهر بمانید و از شهر محافظت کنید. ما هم ماندیم و عراق حمله کرد و از این بابت قریب به نهصد هزار تومان ضرر کردیم و خانه و وسایل آن آسیب دیدند. لذا من از ایشان (امام) شکایت دارم." مرحوم احمد آقا خیلی ناراحت شد. من هم گفتم ببخشید، من از طرف او از شما معذرت میخواهم. این یارو حواسش نبوده و چنین کرده است.
قضیه گذشت تا اینکه یکبار در خدمت امام بودیم که امام گفت: "آقای اردبیلی! قضیه شکایت این خرمشهری چیست؟ شما چه کار میکنید؟" آقای اردبیلی میگوید: من همیشه مطالب سخت را با زبان خاص و لطیفی خدمت امام مطرح میکردم و این بار هم دلم را به دریا زدم و گفتم: "آقا جان! اگر قرار باشد شما به این شکایتها ترتیب اثر بدهید، خلاصه چهل پنجاه میلیون نفر جمعیت ایران از شما شکایت میکنند. یکی قبل از انقلاب آسیب دیده، یکی پس از انقلاب، دیگری در جنگ و همین طور." امام گفت "نه! شما یک نامهای خطاب به من تنظیم کنید تا من هم دستوری بدهم و پول معتنابهی را برای جبران خسارت بدهم."
یا همین آقای اردبیلی میگفت که در جلسهای با امام، یکی از آقایان خطاب به امام گفت که شما چرا قضات را بیرون نمیریزید؟ امام گفت چرا؟ آن آقا هم گفت همهی اینها فاسقند. امام گفت مگر چی کار کردند؟ آن آقا هم گفت ریششان را میزنند. امام گفت: "از کی تا حالا تراشیدن ریش ملاک فسق و صدق کسی شده؟!" آن آقا گفت مگر فتوای شما این نیست که احتیاط واجب این است که مردها ته ریشی داشته باشند؟! امام فرمودند: "شاید در این مسأله از دیگران تقلید میکند! اصلا شاید مقلد دیگران باشد! مردم را به عدم تقلید از من متهم نکنید! مگر من اصول دین مردمم که هر جا و هر کسی با من مخالفت کرد، دینش تباه شود."
یاسر عسگری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست