شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

وقتی روزهای سفید کودکی با کار سیاه می شود


وقتی روزهای سفید کودکی با کار سیاه می شود

نگاهی به کودکان کار

دخترک، از میان ماشین های مانده در پشت چراغ قرمز می گذرد و دود غلیظ اسپند را وارد ماشین های رهگذران می کند. رانندگان یکی پس از دیگری شیشه اتومبیل های خود را بالا می زنند تا دود اسپند دخترک وارد ماشینشان نشود.

دخترک اما بی مهابا خود را به اتومبیل ها نزدیک می کند و بی توجه به بی علا قگی آنان، دود اسپند را به خورد آنها می دهد تا از چشم بد در امان باشند.

آن طرف تر پسرکی با صورت کثیف که انگار چند هفته است آب به خود ندیده و دست های کوچکی که اثری از لطافت در آن به چشم نمی خورد و پاهای لا غرش از دمپایی نیم پاره اش بیرون زده در حالی که آدامس در دهان دارد گل های رز قرمزش را به رانندگان تعارف می کند.

البته تعارف او معنی دریافت گل رایگان از جانب او را ندارد او هرشاخه گل را به چشم یک اسکناس می بیند و بس!

پسرک سرتقی آن سوتر به چهره رهگذران خیره می شود تا چسب زخمهایش را به یکی از آنها قالب کند تا، پول چسب هایش مرهمی باشد بر دردهای بزرگ دل کوچکش!

رهگذران اخمو که هر یک فکری در سر دارند او را از خود می رانند. اما پسرک دست بردار نیست و تا جایی که می تواند آویزان مردم بی حوصله می شود.

پسرک به رفتارهای نامهربانانه مردم عادت دارد. او حتی معنی قهرهای کودکانه را هم نمی داند. او عادت دارد با همه آشتی باشد. حتی با کسانی که او را به قهر از خود می رانند. او می داند اگر قهر کند هیچ کس نازش را نخواهد کشید. او هرگز نمی داند که دوچرخه سواری در عصرهای تابستان چه طعمی دارد.

او فقط طعم تشرهای رهگذران را می شناسد و نگاه نفرت انگیز آنان را. اکثر شهروندان هنگام عبور از خیابان های پرتردد و شلوغ تهران، شاهد کودکان کار خیابانی هستند که به نوعی با شغل های کاذب کسب درآمد می کنند.

طبق تعریف سازمان حمایت از کودکان ملل متحد «یونیسف» کودکان کار به کودکانی اطلاق می شود که در شهرهای بزرگ برای ادامه بقای خود مجبور به کار و زندگی در خیابان هستند، بنابراین کودکان کار بخشی از کودکان خیابانی هستند که در واقع برای امرار معاش خود و خانواده خود کار می کنند.

براساس آمار ۸۰ تا ۹۰ درصد کودکان خیابانی را کودکان کار تشکیل می دهند کودک کار به کودکی گفته می شود که بین پنج تا ۱۴ سال سن داشته باشد و برای افرادی غیر از خانواده خود و در ازای دستمزد نقدی یا غیرنقدی کار می کند و در کسب و کار یا در اداره امور منزل بیش از چهار ساعت در شبانه روز مشارکت دارد.

کار خیابانی کودکان به فعالیت هایی اطلاق می شود که به لحاظ جسمی یا روانی و اجتماعی یا اخلاقی برای آنان خطرناک و آسیب زننده باشد و مانع تحصیل کودک شود و یا باتحصیل تداخل داشته باشد.

کودکان کار و خیابانی از گروه های آسیب پذیری هستند که به دلایل مختلف در جامعه ما رو به گسترش هستند و پیامدهای زیانبار حضور و کار کودکان در اجتماع و مخصوصا خیابان، برای سلامت این کودکان و کل جامعه ضرورت حمایت و توجه به این کودکان را ایجاب می کند.

این گروه از کودکان قربانیان رشد اقتصادی، فقر، فقدان ارزش های سنتی و خشونت های خانوادگی هستند. فرخنده دختر ۹ ساله ای است که در مترو با او آشنا شدم. او که بارها در حین فروش فال با من گفت وگو کرده است می گوید: کار کردن را دوست ندارم و دلم می خواهد مثل بقیه هم سن و سال هایم درس بخوانم، کاش من هم پدر و مادری داشتم که از نظر مالی تامین بودند. وی می گوید: ما ۹ فرزند هستیم و پدرمان بیمار است و قادر به کارکردن نیست.

به همین دلیل من و مادر و خواهرها و برادرهایم مجبوریم کار کنیم تا درآمد خانواده تامین شود. مادر و خواهر بزرگترم در خانه های مردم کار می کنند و دستمزدشان اختیاری است. من و سه تا از برادرهایم در مترو فال و آدامس و چسب زخم می فروشیم تا خرج زندگی مان تامین شود.

فرخنده می گوید: دوست دارم درس بخوانم تا در آینده دکتر شوم; دلم می خواهد خودم پدرم را درمان کنم، پدرم خیلی درد می کشد و هیچ کاری از دست من بر نمی آید تا برایش انجام دهم.

وی می گوید: دلم می خواهد هیچ پدری در دنیا مریض نشود تا هیچ بچه ای ناچار نباشد کار کند. علی ۱۰ ساله است او هم یکی از بچه های کار است او را در خیابان صادقیه دیدم که در حال فروش آدامس بود. بیشتر که آشنا می شویم می گوید: دلم می سوزد من مجبور هستم که کار کنم، نمی دانم دوست دارم کار کنم یا نه چون اگر کار نکنم کار دیگری ندارم که انجام دهم چرا که من به مدرسه نمی روم. علتش را می پرسم می گوید: من افغانی هستم و شناسنامه ندارم.

او می گوید: نمی دانم چرا به افغانستان بر نمی گردیم این سوال را باید از پدر و مادرم بپرسید، من فقط می دانم که چه وظایفی بر عهده من گذاشته شده; در کار پدرم دخالت نمی کنم.

رسول یکی دیگر از این کودکان است که ۱۰ سال دارد، او می گوید: نان خشک جمع می کنم و برای تامین خرج خانواده ام مجبورم کار کنم.

رسول می گوید: من فیلم الیورتویست را دیده ام، همه از دیدن این فیلم متاثر می شوند و دلشان برای الیورتویست می سوزد، اما من مطمئنم اگر کسی پیدا شود و فیلم زندگی مرا تهیه کند، این فیلم خیلی دردناکتر از فیلم الیورتویست می شود.

کارشناسان معتقدند: کودکان کار به چندگروه طبقه بندی می شوند یک دسته از کودکان کار جهت کسب درآمد با خانواده ارتباط دایم دارند و هر شب به منزل خود بر می گردند. هدف آنها کسب معاش برای خود آنها و خانواده هایشان است.

دسته دوم کودکانی هستند که شغل و درآمد برای خانواده دارند ولی ارتباط دایم با والدین خود ندارند و هر چند وقت یک بار به خانه رفته و بقیه ایام را در خیابان یا منزل دوستان می گذرانند. دسته سوم کودکانی هستند که تیمی یا گروهی نگهداری می شوند، روزها در خیابان کار می کنندو فاقد ارتباط خانوادگی هستند و شب ها به محل و جایگاه گروهی خود باز می گردند.

این کودکان بیشتر در معرض خطر هستند و افراد مختلف کار اداره و کنترل آنها را بر عهده دارند، همان افرادی که مشاغل کاذبی مثل آدامس فروشی، فالنامه و غیره را ایجاد می کنند.

اکثر کودکان کار در محیط هایی مانند تولیدی ها و مشاغل خانگی، کشاورزی، بازار، تعمیرگاه ،کارهای ساختمانی و حمل و نقل و غیره مشغول هستند. طبق ماده ۷۹ قانون کار در ایران به کارگماردن افراد کمتر از ۱۵ سال چه دختر و چه پسر ممنوع است. بر همین اساس کارفرمایانی که افراد کمتر از ۱۵ سال را به کار بگمارند مستوجب برخورد قانونی هستند. همچنین ماده ۸۴ قانون کار، حداقل سن کار برای مشاغل سخت را ۱۸ سال ذکر کرده است. ایران در سال ۱۳۷۳ به پیمان نامه حقوق کودک پیوست که این پیمان نامه دولت های عضو را موظف به حمایت از کودکان می کند و مواد ۳۲ تا ۳۴ پیمان نامه حقوق کودک کشورهای عضو را به حمایت از حقوق کودکان در برابر بهره کشی و انجام هرگونه کار زیانبار یا کاری که خللی در تحصیل و سلا متی یا رشد کودک به عمل بیاورد فرا می خواند. عبد الله ۱۳ سال دارد او را هر روز در حین عبور از خیابان در گوشه پارک می دیدم که با یک جبعه و چند عدد واکس گوشه جدول نشسته است، نگاه مرموزش همیشه برایم جالب بود او هیچ گاه سر از زمین بر نمی داشت و همواره به زمین نگاه می دوخت. قصه زندگیش شنیدنی است وقتی می گوید: از روزهای اولی که مجبور شدم برای امرار معاش خانواده ام کار کنم سال ها می گذرد، من از وقتی خودم را شناخته ام کار کرده ام هر کاری که شما فکرش را بکنید از کار کردن در تعمیرگاه تا دستفروشی در استادیوم!

اما حالا که ناچارم درس بخوانم می بینم با آن نوع کارها به درس و مدرسه ام نمی رسم بنابراین یک وزنه خریده ام و آن را در اختیار برادرم قرار دادم که در چهار راه بعدی کار می کند و چند تا واکس هم برای خودم خریدم حالا من و برادرم شیفتی کار می کنیم وقتی او در مدرسه است من سر کار می آیم و وقتی من مدرسه هستم او می آید. ضمنا درمواقع بیکاری می توانیم درس بخوانیم البته خیلی سخت است!!

عبد الله می گوید: دوست دارم یکبار هم که شده به مسافرت بروم و یک شب را در هتل بمانم چون من تا به حال داخل یک هتل را از نزدیک ندیده ام و این یکی از آرزوهای من است.

از او می پرسم چرا دائم به زمین نگاه می کنی لبخندی می زند و می گوید: به زمین نگاه نمی کنم به کفش های رهگذران نگاه می کنم و هر رهگذری که با کفش کثیف از مقابلم می گذرد با خودم می گویم یک ۲۰۰ تومانی دارد از راه می رسد چون قیمت واکس ۲۰۰ تومان است.

هنوز دستانش آن قدر زمخت نشده که بتواند کفشهای گنده آقا را در دست بگیرد و آن را برق بیندازد، اما آقای شیک پوش این چیزها سرش نمی شود، اومی خواهد کفشش را برق بیندازد تا دوستانش بر نحوه پوشش او خرده نگیرند.

مجبور است تمام زور بازویی را که می بایست برای به دست گرفتن قلم، نوشتن و سواد آموزی نگه می داشت را خرج کند تا آقا ۲۰۰ تومان بهای واکس کفشش را بپردازد و شب دست خالی به خانه باز نگردد.

تجربه شیرینی از دست خالی به خانه رفتن ندارد، هرگاه روزگار با او یار نبوده و کار و کاسبی زیادی ندارد، ترجیح می دهد سرمای شب ها را به جان بخرد، اما خود را نزد سیلی های آبدار و محکم پدر معتادش در منزل دعوت نکند.

علی هم یک واکسی است که آن سو تر نشسته. واکسی کوچولو درمدت چنددقیقه کوتاه آشنایی ازخودش، خانواده، پدرمعتاد و دیگر برادران و خواهرانش گفت: پارسال چند روز مدرسه رفتم اما پدرم اجازه نداد که بیشتر مدرسه بروم می گوید باید کار کنم و پول دربیاورم. او ادامه داد: پدرم خودش کار نمی کند، معتاد است و گاهی وقت ها به بهانه کار می رود بیرون نمی دانیم چکار می کند.

علی اضافه کرد: یک برادر هم دارم که از من بزرگ تر است و اوهم جاهای مختلف بساط می کند یا فال می فروشد و یا کفاشی می کند و یا چیزهای دیگر می فروشد.

علی، قدری بیشتر از خانواده اش و اینکه اگر روزی دست خالی به خانه برود کتک می خورد گفت: دوست دارم زودتر بزرگ بشوم و بتونم تنهایی زندگی کنم، دوست ندارم کودک باشم.

واکسی کوچک، این جمله را گفت اما نمی دانست که خیلی از انسان های بزرگ این دنیا دوست دارند به دنیای کودکی و سادگی بچگی خود بازگردند و دوباره زندگی را از آنجا آغاز کنند.

به او گفتم همین الان هم به اندازه کافی بزرگ شده ای و قلب بزرگی داری که کار می کنی و در تامین بخشی از هزینه زندگی خانواده کمک می کنی، فقط سعی کن به هرطریقی شده رضایت پدرت برای درس خواندن را بگیری تافردی بی سواد نباشی اما مطمئن نبودم پدرش این اجازه را به او بدهد. به خودم گفتم ،چرا جامعه باید هنوز شاهد اینچنین فرزندان کار باشد و فرصت تحصیل و تربیت و تعلیم صحیح و متناسب با شرایط کودکی کودکان را از آنان بگیرد، سوالی بزرگ که جواب آن نیز در حوصله این مجال وگزارش نمی گنجد. سوالی که بر اساس آمار، نه تنها در جامعه ما که بلکه در خیلی کشورهای دیگر هم وجوددارد و سازمان های بین المللی هم با اقداماتی مانند نامگذاری یک روز به نام کودک، سعی در پاسخ دادن به را دارند. کودک دیگری بسته روزنامه را از دکه مطبوعاتی تحویل می گیرد و صدای کودکانه و خواب آلودش که تیترهای اول روزنامه است پیاده رو را پر کرده است. کودک مجبور است برای در آوردن مخارج تحصیلی به دلیل فقر مالی خانواده اش یک شیفت خودش کار کند. این روزها خنده ای بر لب "حسن " کوچولو نمی نشیند و سهم او تنهادستیابی به آرزوهایی دور است که در ذهن کوچکش محو شده.

"رضا" یکی دیگر از این کودکان است که به سبب فوت پدر و تک پسر بودن بارزندگی را یک تنه در بازوان ناتوان و نحیفش تحمل می کند. او دوست دارد درس بخواند ولی به علت مشکلات مالی ترک تحصیل کرده و درخیابان دستفروشی می کند. رضا دوست دارد آنقدر کاسبی کند که با درآمدش خرج مادر و تحصیل چهارخواهرش را بدهد. کودک دیگری می گوید: کاش همه انسانها در همه جای دنیا همسطح هم زندگی می کردند و هیچ کس فقیر نبود. "سجاد" هم مانند دیگر همسن و سالهایش به علت ازکارافتادگی پدر مجبور به شاگردی در یک مغازه مکانیکی شده است.

آنها سالیان درازی است که اینگونه زندگی را سپری کرده و همیشه آرزوهای کوچک کودکانه خود را خیلی بزرگ و در روزهای دور و شاید دست نیافتی می بینند. اکنون هزاران کودک در سراسر کشور مجبورند به سبب سختی زندگی یا کمک کار پدر شده و یا به تنهایی زندگی را بچرخانند. نان آوران کوچکی که فرق نمی کند چه کار انجام می دهند و فقط هدفشان کسب درآمد است. کودکانی که تجربه سالهای آینده را اکنون بر بازوان ظریف تحمل کرده وروزهای شاد کودکی را با رنج کار می گذرانند. آنها کودکانی هستند که از بچگی تنها سختی را هدیه برده اند و بازیها وشادیهای کودکانه را لمس نکرده اند. فقر اقتصادی حاکم بر جامعه به یکی از معضل های اساسی اجتماعی تبدیل شده و پدیده "کودکان کار" از پیامدهای آن است.

با وجود اینکه، صندوق حمایت از کودکان (یونیسف)، کار برای کودکان زیر۱۵ سال را ممنوع کرده ولی هنوز بسیاری از این افراد باید روزها را با واکس زدن، دست فروشی اجناس مختلف، فروش روزنامه و... در خیابان و چهارراه سپری کنند. بر اساس اعلام مسوولان اکنون بیش از ۵۰۰ هزار کودک زیر ۱۵ سال در کشورمشغول کار هستند. به گفته بسیاری از کارشناسان، علل اقتصادی ناشی از شکاف عمیق بین طبقه آسیب پذیر جامعه ، تورم ، کمبود موسسات خیریه و حمایتی و به طور کلی نبود تامین رفاه مناسب برای افراد از حیث حداقل رفاه یکی از مهمترین دلایل رشدکودکان کار در کشور است. عده ای دیگر از کارشناسان از حیث سیاسی، ضعف نظامهای دولتی و سازمانهای مربوطه و فقدان اطلاعات سیستم آماری و جمعیتی در خصوص اعضای جامعه و افرادزیر خط فقر و به طور کلی نبود برنامه ریزی علمی برای پیشگیری از افزایش شمارکودکان کار را عاملی برای فراهم کردن زمینه گسترش این پدیده می دانند.

بیشتر این کودکان از طبقه ضعیف جامعه بوده و در خانواده های پرجمعیت زندگی می کنند. مسایل اقتصادی دنیای کودکی آنها را فراگرفته و آنها را وادار می کند به جای درس خواندن روزگار خود را با کار وفعالیت اقتصادی سپری کنند.

این در حالی است که آینده کودک با وضعیت زندگی او دردوران کودکی رابطه ای مستقیم دارد. برای رفع این معضل جدی باید برنامه مدونی با همکاری همه دستگاه ها و عزمی عمومی اجرا شود. پایین بودن سطح معیشت خانواده ها و نبود سرپرست برای تامین امکانات زندگی در برخی ازخانوارها موجب کار کردن کودکان است. متاسفانه این کودکان بیشتر به کارهای سخت و زیان آورمشغول شده که سلامت آنان را در معرض تهدید قرار می دهد.

این افراد به سبب مشکلات مالی اقدام به کار می کنند که متاسفانه بیشتر از سوی خانواده ها تشویق به کار و فعالیت می شوند.

مهمترین و اثر بخش ترین کار برای این کودکان توجه به آینده آنهاست که باید مورد توجه والدین خود قرار گیرد.

● بی گناه ترین قربانیان فقر

این کودکان به سبب فقر مالی خانواده و کمک به امرار معاش زندگی مجبوربوده در خیابان اقدام به دست فروشی و از این جمله کارها تن دهند. این امر موجب شده هم از تحصیل عقب افتاده و به علت نداشتن تغذیه مناسب در کنار کارکردن با افت تحصیلی و تغذیه مواجه شوند. از طرفی نیز این کودکان در خیابان با آسیب های اجتماعی زیادی مواجه بوده و گروه زیادی از افرادی که در اثر ناهنجاریهای اجتماعی در خیابان ها دستگیر شده از این طبقه افراد هستند. داوود هم یکی دیگر از کودکان کار است او با یک مرغ عشق که در جیبش پنهان کرده به مشتری های متروسوارش فال می فروشداو عادت کرده که وقتی مترو به ایستگاه می رسد روی زمین بنشیند تا ماموران مترو او را نبینند.

مسافران دائمی مترو او را خوب می شناسند با اصرارهای او کاملا آشنا هستند و پرنده سبز رنگش گاهی برای بچه ها ایجاد سرگرمی می کند و گاهی ترس.

از صحبت کردن با ما طفره می رود و فقط می گوید اگر می خواهی فال بخری من اینجا بایستم وگرنه می روم. گویا حوصله حرف زدن با آدم ها را ندارد و فقط کسانی را که قصد خرید دارند تحویل می گیرد.

روزها می گذرد و باز هم داوود را در مترو می بینم این بار از کم حوصلگی اش کاسته شده است خوش اخلا ق تر می نماید، از او می پرسم چرا کار می کنی: در پاسخ می گوید من ۱۰ ساله هستم اما به مدرسه نمی روم چون باید کار کنم. این تنها حرفی است که می توانیم از زبان داوود بیرون بکشیم او دیگر حاضر نمی شود با ما صحبت کند و مترو باز هم به راه خود ادامه می دهد و او باز هم چشم در چشم مسافران می دوزد و از آنها می خواهد که فال بخرند.

داوود که دور می شود فکرم به شدت مشغول می شود. به خاطر بچه هایی که خیلی زود بزرگ می شوند. به خاطر بچه هایی که هیچ گاه بچگی را درک نمی کنند و خاطره ای از دوران شیرین کودکی به بزرگسالی نمی برند.

داوود که می رود حواسم آنقدر پرت می شود که نمی فهمم قطار کی از ایستگاه مورد نظر من گذشت و ناچار می شوم دوباره برگردم.

نویسنده : مرجان حاجی حسنی