پنجشنبه, ۱۰ خرداد, ۱۴۰۳ / 30 May, 2024
مجله ویستا

سیگارهای نیم متری باحال


سیگارهای نیم متری باحال

پاییز سال ?? بود که به بخش روان‌پزشکی رسیدیم.من از وقتی پزشکی رو شروع کردم به روان‌پزشکی علاقه خاصی داشتم، اما خداییش با دیدن این بخش از نزدیک نظرم عوض شد!بخش روان‌پزشکی در اون …

پاییز سال ?? بود که به بخش روان‌پزشکی رسیدیم.من از وقتی پزشکی رو شروع کردم به روان‌پزشکی علاقه خاصی داشتم، اما خداییش با دیدن این بخش از نزدیک نظرم عوض شد!بخش روان‌پزشکی در اون زمان پنج استاد داشت و یکی از پراستادترین بخش‌های مینور محسوب می‌شد. دکتر «گ» یک آدم معمولی بود که حرف خاصی درباره‌اش نمیشه گفت.من خودم کلاس‌های خانم دکتر «ص» رو دوست داشتم به دلیل پربار بودن اونها.هرچند توی حرف زدن کمی مشکل داشت و به قول بچه‌ها«ش»‌هاش به جای سه تا چهار پنج تا نقطه داشتند!

اما کلاس سه استاد دیگه شلوغ‌تر بود که دلیلشو از آخر به اول براتون میگم:

مقام سوم به دکتر «و» میرسه یه استاد اهل «بخیه»! که دپرشن از همه هیکل‌اش می‌بارید و به خاطر متلک‌هایی که گاهی می‌پروند بین بچه‌ها محبوب بود. یک‌بار هم وسط کلاس از دهن‌اش پرید که:

«من زنمو خیلی دوست دارم‌ها، اما هنوز بعد از این همه سال بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم اگه با یک پزشک ازدواج می‌کردم خوشبخت‌تر نبودم؟» (کشف دلیل دپرشن؟)

مقام دوم متعلق به خانم دکتر «ع» بود که برای گذروندن دوران طرح اومده بود ولایت ما.

چیزی که بچه‌ها رو به کلاس‌های ایشون می‌کشوند و بعضی از بچه‌ها فقط به همین دلیل هیچ‌کدوم از کلاس‌های ایشونو از دست نمی‌دادند (شرمنده اگه خودشون دارند اینهارو می‌خونند) زیبایی فوق‌العاده چهره شون بود.

بدون شک مقام اول به دکتر «ن» می‌رسه. نه فقط به دلیل گفتار شیرین ایشون (با لهجه غلیظ اصفهانی) بلکه چون در هر مبحث روان‌پزشکی که بهمون درس می‌دادند به هر بهانه‌ای که می‌شد بحثو به مباحث و مشکلات ج.ن.س...ی می‌کشوندند و چند تا خاطره بالای ۱۸ سال از بیماران‌شون نقل می‌کردند. پ.ن۱: یک‌بار هم ما را به مرکز نگهداری بیماران مزمن روانی بردند. باورکنید وقتی رفتیم توی بخش و در آهنی مثل توی فیلم‌ها باصدای غیژ پشت سرمون بسته شد و چند ده نفر روانی با لباس‌های یکدست خاکی رنگ و کلاه شبیه کابوی‌ها (که نمی‌دونم چرا بهشون داده بودند!) دوره‌مون کردند یه لحظه نزدیک بود همه مون قالب تهی کنیم!

اما جالب‌تر از همه سیگارهای ضایعاتی دخانیات بود که به بیماران اونجا هدیه شده بود.

سیگارهایی با طول متوسط نیم متر و شبیه خط شکسته! «یکی از بچه‌ها» یکی از اونها رو برداشت و تا چند روز می‌کشید!

نویسنده: دکتر سیدرضا غلامی