دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شهرزاد نقاش


شهرزاد نقاش

چرا شهرزاد قصه می گوید و چرا ته گلوی هر زنی شهرزادی نفس می زند آیا قصه گریزگاهی نیست برای گریز از تهدیدها و ناامنی های هر دم فزاینده آیا روایت و قصه با بی هویتی و تلاش برای حذف به مبارزه برنمی خیزد

این بار شهرزاد قصه‌گوی هزار و یك شب در قالب زنی روشنفكر و نقاشی از اهالی امروز حلول می‌كند تا تصویر و نقاشی را به بهانهٔ روایت قصه‌اش تبدیل كند. چرا شهرزاد قصه می‌گوید؟ و چرا ته گلوی هر زنی شهرزادی نفس می‌زند؟ آیا قصه گریزگاهی نیست برای گریز از تهدیدها و ناامنی‌های هر دم فزاینده؟ آیا روایت و قصه با بی‌هویتی و تلاش برای حذف به مبارزه برنمی‌خیزد؟ در رمان بی‌بی شهرزاد، قصه بستری می‌شود تا راوی خود را در انعكاس روایت خودش پیدا كند. شهرزادِ هزار و یك شب با تیز كردن اشتیاق شهریار و ایجاد انتظار و تعلیق، مرگ خود را به تعویق می‌اندازد. در این رمان اگر از تعلیق قصه‌های هزار و یك شبی خبری نیست، با شخصیت‌های به‌شدت معلقی روبه‌روییم كه پیوسته به دنبال دستاویزی می‌گردند برای ماندن. همین جست و واجست‌ها تعلیقی ایجاد می‌كند تا ببینیم هریك قرار است به كجا فرود آید.

شهرزاد نقاش طرح زنی را بر بوم نقش می‌زند كه چتر زلف طلایی‌اش از روسری سیاه بیرون افتاده و رو به‌ دریا نشسته است. زندگی‌اش را در غلتاغلت امواج نظاره می‌كند و به معصومیتی ازدست‌رفته می‌اندیشد. زنِ نقاشی نمونه‌ای است از دخترهایی كه زندگی‌شان تكرار تراژدی همهٔ دخترهای خوش‌خیال امروزی است كه خود را بی‌كم و كاست تسلیم و تقدیم می‌كنند و تا رنگی به رو و تناسبی در اندام دارند، معشوقگی سرنوشت محتوم آنهاست.

بی‌بی شهرزاد رمانی واقع‌گراست و در آن، در جای خود، از فضاهای سوررئال و نشانه‌ها، نمادها و گاه عناصری فانتزی برای عمیق‌تر كردن مفاهیم مورد نظر استفاده شده است. ساختار روایت رمان نیز با گردش روایت در بین راویان متعدد شكل گرفته است به‌گونه‌ای كه تمركز رمان بر محور احساسات و كنش و واكنش‌های زنانی است كه برای اعلام و اثبات هویت خود به قصه متوسل می‌شوند. حتی اگر دهانشان را مُهر كنند، ذات قصه‌گویی آنها در نقاشی، گل‌سازی و همهٔ هنرهای ظریف دیگر متجلی می‌شود. در حقیقت، تمام این واكنش‌ها در مقابله با حذف و انكاری اتفاق می‌افتد كه در طی تاریخ بر آنها اعمال شده است.

شهرزاد و مریم (دختر نقاشی شهرزاد) دو روی یك سكه‌اند. مریم با تبدیل شدن به جنس و تقسیم كردن خود در میان مردهای زندگی‌اش، با اغواگری‌های ساحرانه روزگار می‌گذراند. اما شهرزاد، به‌عنوان زنی روشنفكر و مدعی استقلال، مجبور است برای به اثبات رساندن خود، جنسیتش را انكار كند و راه ورود مردها را به زندگی‌اش ببندد. وجود مردی مشترك زندگی مریم و شهرزاد را به یكدیگر گره می‌زند. شهرزاد با علی، كه مدیر یك مجلهٔ روشنفكری است، ازدواج می‌كند. ازدواجی صوری و بدون در گرو گذاشتن تن، تا در خلوتِ خانهٔ او بی‌دغدغهٔ معاش همهٔ نقش‌هایی را كه در ذهن دارد نقاشی كند. شهرزاد رد پای زن‌های بسیاری را در زندگی علی پیدا می‌كند. مریم یكی از آنهاست. شهرزاد بعدها از زبان دختر علی (گلی) می‌شنود كه علی مریم را در اختیار دوستانش می‌گذاشته و پولش را با هم تقسیم می‌كرده‌اند و بعد از اختلافات مالی از هم جدا شده‌اند. روزی كه مریم برای گرفتن طلبش به خانهٔ علی می‌رود، با شهرزاد مواجه می‌شود. همان‌جاست كه طرح زنِ نشسته رو به دریا عینیت می‌یابد و شهرزاد او را بر بوم نقاشی روایت می‌كند و در شكلی استعاری تلاش می‌كند روح و جسم متلاشیِ مریم را در نقاشی‌اش مجموع كند و به‌نوعی معصومیتش را به او بازگرداند. خشایار مرد دیگر زندگی مریم است كه تلاشش برای تصاحب شهرزاد بی‌نتیجه می‌ماند. از رابطه‌های متعدد مریم با مردهای دیگر و زمزمه‌های شهرزاد برای روشن كردن ذهن مریم خبر دارد، اما خیال ندارد مریم را به هیچ عنوان از دست بدهد. مریم از او باردار می‌شود و تلاش‌های شهرزاد برای ازدواج آن دو بی‌نتیجه می‌ماند تا اینكه خشایار با وعدهٔ ازدواج مریم را به شیراز می‌برد تا مجابش كند كه جنین را سربه‌نیست كنند. سرانجام مریم به‌خاطر رابطهٔ ثبت‌نشده‌اش با خشایار به تعزیر محكوم می‌شود و می‌میرد.

چكیدهٔ فوق یك لایه از داستانی پركشش است اما با حضور نشانه‌ها و اشاره‌های متعدد تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، رمان در لایه‌های متعددی تكثیر می‌شود كه می‌تواند به تناسب خواننده‌هایش تفسیرهای چندگانه‌ای بیابد. در سطح دیگری از داستان، با انتخاب شهر شیراز و تخت‌جمشید به مثابهٔ نماد قدرت و جنسیت، سرگذشت شخصیت‌های تاریخی‌ـ‌اسطوره‌ای دو هزارهٔ پیش به سرنوشت آدم‌های امروز پیوند می‌خورد. سرنوشت مریم به‌عنوان كنیزكی جنسی به سرنوشت كنیزك‌های بی‌نام و نشان محبوس در لابه‌لای ستون‌های عظیم و سرسرای كاخ‌های شهریاران قدیم گره می‌خورد و مردان زندگی او به شهریارانی مانند می‌شوند كه فریاد جاودانگی‌شان از كتیبه‌های تخت‌جمشید به گوش می‌رسد. نمایشی از زندگی شهریاران و كنیزكان امروزی به تصویر كشیده می‌شود تا تكرار نقش‌های تاریخی را در دنیای معاصر آشكارا نشان دهد. متن با درك تازه‌ای از تاریخ، فرمول‌های پیش‌ساخته و محیط پرتوهم اساطیر تاریخی و اجتماعی را، كه فردیت فرد را نادیده گرفته‌اند، درهم می‌ریزد. رویاپروریِ تاریخی و نمادهای غرور و تفاخر ملی را به پرسش می‌گیرد. و برداشت‌های اغراق‌آمیز از گذشته و اسطوره‌ها و قدرت و جنسیت را، كه تماس با واقعیت را مسدود می‌كنند، به چالش می‌خواند.

واكاوی شخصیت شهرزاد نقاش نشان می‌دهد كه او رونوشت تمام و كمالی از شهرزادِ هزار و یك شب نیست. شخصیت پیچیده‌ای دارد. از خود زنی دست‌نیافتنی و آرمانی ساخته، به دنبال مردی آرمانی می‌گردد و خودِ واقعی‌اش را در پس شعارهای فریبنده گم می‌كند و از این رو، در جدال و كشمكشی نابرابر با خود و اجتماعش به‌سر می‌برد. اجازهٔ ورود هیچ شهریاری را به زندگی خود نمی‌دهد. جسارت و شیطنت‌های زنانه را با هوشمندی به‌هم می‌آمیزد و در نقش زنی آرمانی و مدبر و نماد عقل بزرگ ظاهر می‌شود. او در نقاشی زنِ نشسته رو به دریا، در حقیقت در جست‌وجوی خود است. شهرزاد مردها را ابزار رسیدن به مقصودش قرار می‌دهد. مردی عیاش و ساده‌لوح را انتخاب می‌كند كه با حرف‌های روشنفكرانهٔ او فریب می‌خورد و حتی اگر نتواند از جسم او بهره‌ای ببرد، از اعتبار زنی روشنفكر در كنار خود احساس رضایت می‌كند. اما خشایار از علی زیرك‌تر است. با آنكه او را تحسین می‌كند و می‌داند روزی كه مغلوب آرمان‌های خود شود، دست یافتن به او چندان سخت نخواهد بود، اعتراف می‌كند هر وقت اراده كند، با جسم مریم شهرزاد را بر بستر خود حاضر خواهد كرد. از لابه‌لای حرف‌های مریم كه به رابطهٔ شهرزاد و خشایار مشكوك است درمی‌یابیم كه شهرزاد بعد از جدایی از علی همچنان زیر چتر حمایت مالی اوست. از این رو، نوعی بی‌اعتمادی در گفتار و رفتار شهرزاد به‌وجود می‌آید. بنابراین می‌بینیم اگر مریم در ازای پول، تنش را در گرو می‌گذارد، شهرزاد با گرو گذاشتن روح و اعتبار خود، زندگی‌اش را تأمین می‌كند. شهرزاد بعد از خیانت مریم، تابلو مریمانه را می‌فروشد و در پایان قصه با مرگ مریم در حقیقت وجه مریم‌گونهٔ شخصیت خود را حذف می‌كند و باقی‌ماندهٔ معصومیت او را در نقاشی تازه‌اش ادامه می‌دهد. با این كار موفق می‌شود در سیر خودشناسی به شهود تازه‌ای برسد. پیچیدگی شخصیت شهرزاد تا به جایی است كه ناخودآگاه به‌جای تلطیف ذهن خشایار نسبت به زنان با شعارها و ادعاهای اغراقی، او را در مطلق‌اندیشی و تصورات سنتی‌اش از زن مصرتر می‌كند. حرف‌های اندیشمندانهٔ او در مریم هم بی‌تأثیر است.

بهناز علی‌پور گسكری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.