جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

واسطه ای میان بقا و فنا


واسطه ای میان بقا و فنا

یونانیان برای اشاره به عشق از واژه eros استفاده می كردند كه هنوز هم هر چند با دلالت هایی گاه تازه, به كار می رود اروس در اسطوره های یونانی واسطه ای میان خدا و آدمی است یعنی واسطه ای میان بقا و فنا, فناناپذیری و فناپذیری

از نسبت عشق با فلسفه به خصوص از پیوند دوست داشتن و دانایی كه در اصل یونانی واژه فلسفه مشهود است، چیزهایی گفتیم. این بار سروقت خود عشق در بین یونانی ها برویم و حوزه كندوكاو خویش را یكی از زیباترین رساله های پدر فلسفه (غرب)، افلاطون، گیریم: رساله مهمانی (سمپوزیوم).

یونانیان برای اشاره به عشق از واژه eros استفاده می كردند كه هنوز هم هر چند با دلالت هایی گاه تازه، به كار می رود. اروس در اسطوره های یونانی واسطه ای میان خدا و آدمی است- یعنی واسطه ای میان بقا و فنا، فناناپذیری و فناپذیری. اروس چونان پیك رفتار می كند كه پیام آوری خدایان را به عهده دارد. چرا كه بین خدا و انسان (بین وجود نامتناهی و وجود متناهی) هیچ رابطه مستقیم یا بی واسطه ای متصور نیست. خدایان لاجرم متعالی اند و آدمیان ناگزیر ناسوتی اند.

اما از آن روی كه اگر هیچ رابطه ای بین موجودات متعالی و موجودات بی بهره از تعالی در كار نباشد، بدین می ماند كه اصلاً موجود متعالی ای وجود «ندارد» و از آن روی كه به هر دلیلی برای آدمیان چندان تاب آوردنی نیست كه هیچ گونه تعالی و هیچ موجود متعالی در كار نباشد (گیرم در قالب خرافه های قدیم و جدید از ارواح سرگشته گرفته تا بشقاب های پرنده) ناگزیر آدمی به موجوداتی میانگین می اندیشد، به واسطه هایی كه این پیوند به كلی نگسلد. در میان یونانیان این میانجی گری به عهده اروس بود و در فرهنگ های دینی به عهده فرشتگان در مراتب مختلف شان ولی چیزی كه ما را به یونانیان از این حیث پیوند می زند و پای فلسفه را هم به میدان می كشد، ماجرای عشق است.

عشق همان واسطه جاویدان(؟) بین آدمیان زمینی و خواهش های متعالی، كاش متعالی، شان است. خب، از اینها بگذریم. در رساله «مهمانی» افلاطون، سقراط با زنی دانا به نام دیوتیما در باب عشق گفت وگو می كند و از او می آموزد كه همان گونه كه «اعتقاد درست میانگین میان دانایی و نادانی است»، اروس هم موجودیتی میانگین دارد، نه نیك است و نه زیبا اما بد و زشت هم نیست. یعنی نه «مالك» نیكی و زیبایی بلكه «مشتاق» آن دو است: عشق هر آینه اشتیاق است و نه مالكیت (و از این روی است كه عشق به محض استحاله به مالكیت و تصاحب بالكل از دست می شود.) اروس در اسطوره های یونان از آمیزش دو موجود به ظاهر متضاد زاده شده: پدرش پوروس (Poros) است - به معنای جویندگی و تلاش و توانگری- و پوروس پسر متیس (Metis)- به معنای زیركی. مادر اروس اما پنیا (Penia) به معنای نیاز و تنگدستی است.

نكته این است كه اروس خصوصیات پدر و مادرش هر دو را به ارث برده است. در اروس هم نوعی توانگری هست و هم نوعی تنگدستی. مسئله این است كه توانگری مطلق حتی اگر با زیركی و جویندگی همراه باشد، یك عنصر مهم غایب است و آن هر آینه «اشتیاق» یا «میل» است كه با نیاز مربوط است (و البته یكی نیست) و این خصوصیتی است كه اروس از مادر به ارث می برد. از اینها گذشته، نطفه اروس در روز تولد آفرودیت- ایزدبانوی زیبایی- بسته می شود و از همین روی، روی در زیبایی دارد و به تعبیری خادم آ فرودیت است. این شوق به طلب می كشد، طلبی خستگی ناپذیر كه از هر ترفندی و حتی نیرنگی برای رسیدن به مطلوب مدد می گیرد، اروس دائم در طلب است و طلب مدام همانا عشق است و چون موضوع این عشق دانایی شد به طالب می گوییم فیلسوف. فیلسوف هم نیرومند است و هم ناتوان، هم باقی است و هم فانی. اروس است كه مرد را فیلسوف می كند، عشق شرط فلسفه است، گیرم كه باشند فیلسوفانی كه از عشق می گریزند یا حرفش را پیش نمی كشند.

صالح نجفی