پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
جهان از خلد مایه گیرد چون بهار آید

بهار ، جوانه زدن درختان و رستن گیاه از دل خاک فسرده و همه مظاهر تازگی و طراوت زمین ، کشتزار ، بستان و باغ مورد توجه نازک خیالان و گوهر تراشان سخن بوده و در وصف کوچکترین تغییر و تحول باغ ، بستان و چمنزارها ، سروده های دلنشین و روح نواز به ترنم آورده اند . در اکثر زیست گاههای آباد ایران زمین ، فصل بهار و ماههای فروردین و اردیبهشت مظهر لطافت هوا ، بارش مروارید از ابر ها و رویش سبزه و سرزدن گلهای زیبای بهاری از دل خاک و طربناک شدن باغ و بستان بوده است .
باد نوروز و نسیم بهاری ، برای همه افراد روح نواز و طراوت بهاری برای همه ، جان پرور و نشاط آنگیز و طرب آور است . ولی این تاثیر بر نازک خیالان و نگارگران فکر و اندیشه ، جلوه و نمای دیگری دارد و کوچکترین حرکت شاخ و برگ و نوای مرغان و عاشقان بیقرار گل، رشد و نموگلبنان و سبزهای صحرائی ، نوازش نسیم و باد بهاری و دست افشانی برگهای درختان و بوته ها ، برای آنها نمادی از جلوه یار و دوست است .
شور زندگی ، سر زندگی ، سودا زدگی ، درک کامل هر چه که در اطراف است ، قلب پر طپش ، کمان قوس قزح ، گوشوار های آویخته بر شاخه ها ، نوازش سحاب بر روی گلها ، نقاشی ابر در عرصه آسمان ، خنده باغ بعد از گریستن ابر ، جام بر کف گرفتن لاله ها ، برشدن آواز کبک در کوه و کمر ، گریستن ابر و خندیدن گلها ، مداوای زخمهای دی و بهمن زمین با باد بهاری ،شکوفه نار چون گل نرگسی از عقیق ، پر شدن بادام بن از لؤ لؤ فاخر ، انباشته شدن دشت از یاقوت های تر ، ستاره بارن شدن زمین چون آسمان ، آشکار شدن رازهایی که در زمین و در خاک پنهان شده بود ،گرد آمدن سپاه با دیبای سبز ، چرخ زدن و رقص شکوفها ، خرمی گل چون روی دوستان ،عبیر افشانی دامن گل ، جوان و تازه شدن جهان پیر ، شستن غم دل چون تازه شدن گل در بستان ، دیدن نقد بهشت و عیان شدنش در این جهان ،کاری که نسیم ملایم در سحرگاهان در طبعیت با جان سودا زده می کند ، همه بر روح لطیف شاعران و نازک خیالان تاثیر می گذارد و هر یک به زبانی این جلوهای زیبا و حالات عجب را وصف نموده اند که در ادامه وصف و جلوهای بهار از دیدگاه بیست شاعر پارسی گوی ، آورده می شود .
● عبدالواسع جبلی
گاه آن آمد که گردد باغ چون خلد برین
آبدان چون حوض کوثر، گلبنان چون حور عین
سنبل مشکین شود سوزنده عود قمار
بلبل مسکین شود سازنده عود حزین
همچو اشک مهر جویان ژاله بارد از هوا
همچو خد ماه رویان لاله روید از زمین
چون شود آن هر دو ضم با یکدگر باشد بشکل
لاله چون درج عقیق و ژاله چون در ثمین
ابر نقاشی کند هر ساعتی در بوستان
باد جماشی کند هر لحظه ای با یاسمین
این کند پر لؤلؤ خوشاب آن را بادیان
وآن کند پر عنبر نایاب این را آستین
زاغ را گوئی به رسم بوستان ببرید سر
بلبل اندر بوستان برمهر ماه فرودین
وز شماتت کرد لاله بر فراز کوهسار
خون او بر زخ طلی و پر او در دل دفین
● رشید وطواط
بهار چهره جان را همی بیاراید
جمال چهره بستان همی بیفزاید
سحاب ، روی شکوفه همی بیفروزد
شمال ، جعد بنفشه همی بپیراید
یک به کوه و صحرا گلاب می ریزد
یک به باغ و بستان، عبیر می ساید
گل است شاه و ریاحین همه سپاه ویند
چنین سپه را لابد چنین شهی باید
گلست آری شاه و به نام او اینک
ز خطبه کردن ، بلبل همی نیاساید
دهان سوسن آزاد را به مدحت گل
زبان ده است و گر اضعاف ، ده بود شاید
گشاده نرگس چشم امید را همه شب
که صبح بردمد و گل جمال بنماید
گرفته لاله بکف جام لعل و مانده بپای
مگر به بزم خودش گل ، شراب فرماید
بنفشه پیش درافکنده سر مسخروار
ز خط طاعت گل نیم خطوه نگراید
مگر منازع گل گشت ارعوان ورنه
چرا سپهر تن او به خون بیالاید
● فرخی سیستانی
برگرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
زآسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه ز روی آسمان اندر کشید پیروزه لوح
گه به روی آفتاب اندر کشید سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
هر زمانی آسمان را پرده ای سازد دگر
در بیابان بیش از آن حله است کاندر چینستان
در گلستان بیش آز آن دیباست کاندر شوشتر
هر کجا باغی است برشد بانگ مرغان از درخت
هر کجا کوهی است برشد بانگ کبکان از کمر
سوسن سیمین ، وقایه برگرفت از پیش روی
نرگس مشکین ، عصابه برگرفت از گرد سر
بر توان چیدن ز دست سوسن آزاد سیم
بر توان چیدن ز روی شنبلید زرد زر
ارغوان از چشم بد ترسید همی زان هر زمان
سرخ بیجاده چو تعویذ اندر آویزد زبر
● عنصری
باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
تا ز صنعش هر درختی لعبت دیگر شود
روی بند هر زمینی حلۀ چینی شود
گوشوار هر درختی رشتۀ گوهر شود
سوسنش سیم سپید از باغ بردارد همی
باز همچون عارض خوبان، زمین اخضر شود
چون حجابی لعبتان خورشید را بینی ز ناز
گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فرو گیرد ز سر کوه بلند
باز مینا چشم و دیبا روی و مشکین پر شود
● منوچهری دامغانی
بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کرد است رای تاختن و قصد کارزار
واینک بیامده است بپنجاه روز پیش
جشن سده طلایه نوروز نامدار
آری هر آنگهی که سپاهی شود بحرب
ز اول بچند روز بیاید طلایه دار
این باغ و راغ ملکت نوروز ماه بود
وین کوه و کوهپایه و این جوی و جوبیار
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن
باغش پر از بنفشه و راغش پر از بهار
نوروز از این وطن سفری کرد چون ملک
آری سفر کنند ملوک بزرگوار
باد شمال چون ز زمستان چنان بدید
اندر تک ایستاده چو جاسوس بیقرار
نوروز را بگفت که خاندان ملک
از فرو زینت تو که پیرا ربود پار
معشوقگانت را گل و گلنار و یاسمن
از دست یاره بربود از گوش و گوشوار
نوروز ماه گفت بجان و سر امیر
تا چند گه برآرم از ماه دی دمار
گرد آورم سپاهی دیبای سبز پوش
زنجیر جعد و سرو قد و سلسله عذار
قوس قزح کمان کنم ، از شاخ بید تیر
از برگ لاله رایت و از برق ذوالفقار
از ابر پیل سازم و از باد پیلبان
وز بانگ رعد آینه ی پیل بیشمار
نوروز پیش از آنکه سراپرده زد بد ر
با لعبتان باغ و عروسان مرغزار
● انوری
روز عیش و طرب بستان است
روز بازار گل و ریحان است
توده خاک عبیر آمیز است
دامن باد عبیر افشان است
وز ملاقات صبا روی غدیر
راست چون آژده سوهان است
لاله بر شاخ زمرد به مثل
قدحی از شبه و مرجان است
تا کشیده است صبا خنجر بید
همه گلزار پر از پیکان است
فلک از هاله سپر ساخت مگر
با زمینش به جدل پیمان است
میل اطفال نبات از پی قوت
سوی بالا به طبیعت ز آن است
که کنون ابر دهد روزیشان
هر که را نفس نباتی جان است
باز در پرده ی الوان بلبل
مطرب بزمگه بستان است
کز پی تهنیت نوروزی
باغ را باد صبا مهمان است
شاهد باغ ز مشاطه طبع
غرقه اندر گهر الوان است
چهره باغ ز نقاش بهار
بنکوئی چو نگارستان است
ابر آبستن دری است گران
وز گرانیش گهر ارزان است
● معزی
نوروز بساط نو گسترد به گلزاران
وز باغ بساط دی بربود چو عیاران
بشکفت بهار نو شرط است نگار نو
ما و می و یار نو بردامن کهساران
از قمری و از بلبل در هر چمنی غلغل
گلزار ز بوی گل چون کلیه ی عطاران
بر طالع فرخنده باغ از گهر آکنده
وز ابر پراکنده لِِِؤ لؤ به دل مرجان
● عمعق بخارائی
خیز ای بت بهشتی وان جام می بیار
کاردیبشهت کرد جهان را بهشت وار
نقش خورنق است همه باغ و بوستان
فرش ستبرق است همه دشت و کوهسار
آن افسر مرصع شاخ سمن نگر
وان پرده ی موشح گلهای کامکار
گلبن عروس وار بیاراست خویشتن
و ابرش مشاطه وار شوید از غبار
آن لاله بین نهفته در او آب چشم ابر
گوئی جامهای عقیق است پر عقار
یا شعله های آتش تیز است اندر آب
یا موجهای لعل بدخشی است در بهار
یک باغ لعبتان بهشتی شدند باز
آراسته به در و گهر گوش و گوشوار
یک کوهسار نعره ی نخجیر جفت جوی
یک مرغزار ناله والحان مرغ زار
هامون ستاره رخ شد و گردون ستاره بخش
صحرا ستاره بر شد و گلبن ستاره بار
● قطران تبریزی
آمد نوروز و گشت مشک فشان باد
ساحت باغ از نسیم باد شد آباد
چون دل تیمار دیده برگ بنفشه
چون زره زنگ خورده خوشه شمشاد
چون به رخ دوست برفتاده سر زلف
برگ بنفشه به برگ لاله برافتاد
دشت بخندد همی چو چهره ی شیرین
ابر بگرید همی چو دیده ی فرهاد
کوه چو خرخیز گشت و دشت چو تبت
باغ چو فرخار گشت و راغ چو نوشاد
چرخ به کهسار کرد هدیه ستاره
دریا گوهر به باغ تحفه فرستاد
دشت شد از باد پر ظرائف عمان
باغ شد از ابر پر طرائف بغداد
لاله به صحرا شکفته چون قدح می
کبک چو مطرب نهاده دست به فریاد
جز قدح می منه بوقت چنین پیش
جز طرب دل مکن بوقت چنین یاد
● ناصر خسرو
از میغ در بار زمین چون سما شداست
وز لاله سبزه همچو سما پر ضیا شده است
گلبن چو برج جوزا گشتست و گل بر او
بشکفت جای جای ، سماک و عوا شده است
باردیبهشت ،باد صبا کوه و دشت را
بر زخمهای باد مه دی، دوا شده است
این پیر گوژ پشت کهن گشته شاخ گل
باد از صبا، بصنعت باد صبا شده است
نوروز توبه بود جهان را کزو چنین
هر بد که کرده بود زمستان ، هبا شده است
گر باغ تازه روی و جوان گشت و خند خند
چون ابر نال نال و چنین بابکا شده است
چون دوزخی گر ابر سیاه و پر آتش است
زو بوستان چرا که بهشتی لقا شده است
تا بینوا جهان ، به نوا گشت عندلیب
بر شادی از نوای جهان در نوا شده است
گر چه نوا و لحن نبد باغ را هگزر
آن بینوا و لحن کنون با نتوا شده است
این نو شکوفه زنده سر از باغ بر زده
بر ما ز روز حشر و قیامت گوا شده است
● خیام
بر چهره گل شبنم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش وز دی مگو که امروز خوش است
***
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه تست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
● لامعی
بچشم از دور، هر دشتی بساط پر نگار آید
بلای خیری و درد شقایق را پزشک آید
غم نسرین و گرم یاسمن را غمگسار آید
برآرد گل سر از گلزار و زندان بشکند لاله
بیفتد شنبلید از بار و آذرگون ببار آید
بگرید از بر باغ ابر و خندد بر چمن زو گل
شنیدی خنده یی کاو از گرستنهای زار آید
نفیر بلبل از تیمار جفت و ناله صلصل
گه از بالای سرو آید گه از شاخ چنار آید
خوش آن باد سحرگاهی بهنگام بهار اندر
که بر بادام گل بگذشت و سوی باده خوارآید
غمان از دل برد گر بر خداوند غمان آید
خمار از سر برد گر بر خداوند خمار آید
چه آبست این بدین پاکی که شاخ گلبنان را زو
همی در باغ زرین تاج و سیمین گوشوار آید
گر آید گوشوار و تاج نشگفت از لطیف آبی
که هم ز آن لؤ لؤ مکنون و در شاهوار آید
چنان برگ نیلوفر در این ایام و برگ گل
کزین نیلی نقاب آمد و ز آن حمری خمار آید
نثار آرد بدین وقت ابر ، هر شب را لاله را لؤلؤ
بر معشوق ایدون به که عاشق با نثار آید
بلشگر گاه ماند دشت و گلها اندرو لشکر
بود بر دشت به لشکر گراید چون بهار آید
برایشان باد پنداری نقیب آمد که لشکر ز او
گهی سوی یمین راند گهی سوی یسار آید
طلایه دار لشکر گر نشد لاله چرا زینسان
نشیند هر گلی بر دشت و او بر کوهسار آید
خروش کوس ایشانرا بگوش ار بشنوی خواهی
نیوش از غلغل تندر کزو ابر تند بار آید
ببابد بزمکی باری بدین فصل اندرون عاشق
چو از کاشانه یی با شوق سوی مرغزار آید
گهی از جویبار و دشت سوی بستان تازد
گهی از بوستان و باغ سوی جویبار آید
اگر بر خیری و شمشاد میگریی کنون شاید
که از خیری و از شمشاد بوی زلف یار آید
عقاری کز عقیق و ارغوان اصل و نسب دارد
عقیق و ارغوان دیدی کازو گلگون عقار آید ؟
حصاری دلفریبی یا سرایی دلبری ساقی
که در مجلس بگاه خلوت ای هردو بکار آید
پر از عنبر شود آغوش چون این را ببر گیری
پر از نسرین شود دامن چو آن اندر کنار آید
● بابا طاهر
عزیزان موسم جوش بهاره
چمن پر سبزه و صحرا لاله زاره
دمی فرصت غنیمت دان دراین فصل
که دنیای دنی بی اعتباره
***
بهار آیو به هر شاخی گلی بی
بهر لاله هزاران بلبلی بی
بهر مرزی نیارم پا نهادن
مبو کز مو بتر سوته دلی بی
● بلفرج رونی
نوروز جوان کرد بدل پیر و جوانرا
ایام جوانیست زمین را زمانرا
هر سال درین فصل برآرد فلک پیر
چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا
گر شاخ نوان بود ز بی برگی بی برگ
از برگ نوا داد قضا شاخ و نوانرا
انوع نبات اکنون چون مورچه در خاک
از جنبش بسیار مجدر کند آنرا
مرغ از طلب دانه فروماند که دانه
در خاک همی سبز کند روی مکانرا
بگرفت شکوفه بچمن بر گذر باغ
چونانکه ستاره گذر کاهکشانرا
آن غنچه ی گل بین که همی نازد برباد
از خنده ی دزدیده فرو بسته دهان را
● مسعود سعد سلمان
نو بهاری عروس کردار است
سرو بالا و لاله رخسار است
باغ پر پیکران کشمیر است
راغ پر لعبتان فرخار است
کسوت این ز دیبه روم است
زیور آن ز در شهوار است
حله ی دست باف نیسان را
بسدش بود و زمردش تار است
چمن و طبع را به ذات و به طبع
نقش دیبا و مهر دینار است
آب تیغ زدوده داشت چرا
چهره ی خاک پر ز زنگار است
عاشق گل هزار دستان شد
پس چرا شب شکوفه بیدار است
زار بلبل از آن همی نالد
که گل زرد زار و بیماراست
باغ پر کار کرد شد شاید
که به هر حال طبع پرکاراست
● فرید االدین اسفراینی
نگارینا بهار آمد بیا تا بوستان بینی
گل اندر بوستان خرم چو روی دوستان بینی
دهان عاشق مسکین چو در غنچه گل مشکین
زیار دلستان در بوستان بوسه ستان بینی
هزاران دلستان بینی چو گل مل بر کف وزیشان
میان گلستان خفته دو صد برگل ستان بینی
نهانی جان حیوان را بجسم اندر بسی دیدی
کنون اجسام نامی را بجان اندر نهان بینی
اگر دیدی جوانان را کهن پیران شده ، اکنون
جهان پیر را نو دگر باره جوان بینی
اگر بر کوهسار آیی حجر را پر شجر یابی
وگر بر سبزه زار آیی زمین را آسمان بینی
شکوفه همچو پروینست و نرگس مهر تا هر گه
ز سنبل سنبه یابی ز گلبن توامان بینی
شکوفه برتر از غنچه است و غنچه برتر از نرگس
بیک نقطه سه کوکب را بیکدیگر قران بینی
ز خوید و لاله بر هر سنگ یاقوتست و پیروزه
کمر کرده مرصع کوه و بر بسته میان بینی
میان سینه لاله دو صد دل سوخته یابی
عروسان ریاحین را چو حورا در جنان بینی
میان یاسمن پویی بنفشه و یاسمن بویی
گل دل را زغم شویی ، دل و گل شادمان بینی
بیا تا نقد از آب و هوا و ناله مرغان
بهشت آن جهانی را عیان در این جهان بینی
● عبید زاکانی
آمد نسیم و ، نکهت گل در جهان فگند
بلبل ز شوق ، غلغله در بوستان فگند
هم باد نوبهار دل غنچه برگشاد
هم بید سایه بر سر آب روان فگند
شوق فروغ طلعت گل با ز آتشی
در جان زار بلبل فریاد خوان فگند
صوفی صفت شکوفه بر آواز عندلیب
رقصی بکرد و خرقه سوی باغبان فگند
رنگ عذار ساقی و تاب شعاع می
آن عکی بین که بر گل و برارغوان فگند
حیران بماند سوسن آزاد و ده زبان
تا خود که بند خامشیش بر زبان فگند
بر سر نهاد نرگس سرمست جام زر
چون چشم باز کرد و نظر بر جهان فگند
باد بهار و مقدم نوروز و بوی گل
ابرش هزار دانه ی در در دهان فگند
● سعدی
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسد گو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرم است آخر کجایی
ببینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بوده است و باشد
برادر ، جز نکو نامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بد آموز
دریغا عیش اگر موتش نبودی
دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماندن این گوز
● مولوی
آمد بهار خرم و آمد رسول یار
مستیم و عاشقیم و خماریم بیقرار
ای چشم و ای چراغ ، روان شو به سوی باغ
مگذار شاهدان چمن را در انتظار
گل از پی قدوم تو در گلشن آمده ست
خار از پی لقای تو گشته ست خوش عذار
ای سرو گوش دار که سوسن به شرح تو
سر تا به سر زبان شد برطرف جویبار
گویی قیامت است که برکرد سر زخاک
پوسیدگان بهمن و دی ، مردگان پار
تخمی که مرده بود ، کنون یافت زندگی
رازی که خاک شد ، کنون گشت آشکار
شاخی که میوه داشت ، خجل گشت و شرمسار
بیخی که آن نداشت ، خجل گشت وشرمسار
***
بهار آمد و بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سر سبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن ده زبان دارد
بدست آب و گل بنگر که پر نقش و نگار آمد
گل از نسرین همی پرسد که چون بودی درین غربت
هم گوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
سمن با سرو می گوید که مستانه همی رقصی
بگوشش سرو می گوید که یار بردبار آمد
همی زد چشمک آن نرگس بسوی گل که خندانی
بلی گفتا که خندانم که یارم در کنار آمد
ببین کان بلبل شیدا برآمد بر سر منبر
که ای یاران ان کاره صلا هنگام کار آمد
شقائق زیب گلشن شد حقائق جمله روشن شد
گل رعنا ازین شادی و همه تن در نثار آمد
فراوان شد درین مجلس ریاحین و گل و نرگس
از آنچه بود هر باری شکوفه صد هزار آمد
دل عشاق روشن شد هوای باغ و گلشن شد
هزاران ساقی زیبا بجام پر عقار آمد
● صائب تبریزی
باد بهار مرهم دلهای خسته است
گل مومیایی پر و بال شکسته است
شاخ از شکوفه پنبه سر انجام می کند
از بهر داغ لاله که در خون نشسته است
وقت است که ز پوست برایند غنچه ها
شیر شکوفه زهر هوا را شکسته است
زنجیریی است ابر که فریاد می کند
دیوانه است برق که از بند جسته است
پایی که کوهسار به دامن شکسته بود
از جوش لاله بر سر آتش نشسته است
افسانه نسیم به خوابش نمی کند
از ناله که بوی گل از خواب جسته است ؟
صائب بهوش باش که داروی بیهشی
باد بهار در گره غنچه بسته است
گرد آورنده : حجت الله مهریاری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست