جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

احساس اضافی بودن می کنم


احساس اضافی بودن می کنم

راستش نمی دانم از کجا شروع کنم من ۲۳ ساله ام و توی دبیرستان, بچه خیلی خوب و درس خوانی بودم شاگرد اول, با ایمان و خلاصه همه چی

راستش نمی‏دانم از کجا شروع کنم. من ۲۳ ساله‏ام و توی دبیرستان، بچه خیلی خوب و درس خوانی بودم؛ شاگرد اول، با ایمان و خلاصه همه چی... در دانشگاه، در رشتة فیزیک دانشگاه تهران قبول شدم و این رشته‏ای بود که واقعاً دوست داشتم. حدود یک سال است که درسم تمام شده است. پارسال هم امتحان فوق شرکت کردم؛ امّا خوب نخوانده بودم و رتبه‏ام خیلی خوب نشد. نمی‏دونم اینها که گفتم، چه ربطی داشت؛ شاید دارم سعی می‏کنم یک جوری شروع کنم. در تمام این سال‏ها، خیلی دلم می‏خواست ازدواج کنم؛ چون خیلی احساس تنهایی می‏کردم؛ البته می‏دانم که خیلی‏ها مثل من هستند و مشکل من، فعلاً این نیست. تا به حال چند بار خواستگارهایی به خانه‏مان آمده‏اند؛ ولی همگی رفته‌اند. می‏دانید؛ این قبول نکردن خواستگارها، خیلی عذابم می‏دهد و بعد همه‏اش خودم را ملامت می‏کنم.

راستش از خانواده‏ام خجالت می‏کشم. باور کنید من از این آدم‏های بیرونی نیستم و دلم می‏خواهد به حرف همسرم گوش کنم. دوست دارم اطاعت کنم و هر چی که بگوید، قبول کنم. من تسلط مرد بر زن را دوست دارم. حالا حسرت دارد مرا می‏کشد؛ البته این تازگی ندارد و بعد از رفتن خواستگارها، همین طوری می‏شدم. حالا هر چی می‏گردم، دلیلی برای ادامة تحصیل هم پیدا نمی‏کنم. تازه دختری که تحصیلاتش بیشتر باشد، کمتر به خواستگاری‏اش می‏آیند. شاید او خودش لیسانس بود و خوشش نیامد که من گفتم دوست دارم فوق هم بخوانم. اصلاً آدم که یک بار قبول نشد، یعنی عرضه‏اش را ندارد. باور کنید توی جلسه خواستگاری، اصلاً جای فکر کردن نیست و حتی خیلی چیزها آن موقع به ذهنم نمی‏رسد. شما بگویید من به جای سرزنش کردن خودم، چه کار کنم؟ همه می‏پرسند: تو چرا شوهر نمی‏کنی؟ دلم می‏خواست یکی از اولیای خدا حاضر بود و من می‏رفتم پیشش و درد دلم را برایش می‏گفتم. باور کنید خیلی احساس بدی است که آدم را نپسندند و قبول نکنند. دیگر دل و دماغ درس خواندن ندارم و احساس اضافی بودن می‏کنم. کمکم کنید. من از فرط تنهایی، این تازگی‏ها چت باز هم شده‏ام و با چند تا پسر، توی چت دوست شده‏ام و البته می‏دانم که توی چت نمی‏شود به کسی اعتماد کرد و من هم اعتماد نمی‏کنم و فقط با هم حرف می‏زنیم و هیچ اطلاعات خاصی رد و بدل نمی‏کنیم یا حرفی خلاف عرف و عقایدم نمی‏زنم. دربارة دانشگاه، اجتماع و آب و هوا صحبت می‏کنیم. از هیچی که بهترند!

دیگر نه طاقت برخاستن دارم و نه انگیزه‏ای برای بلند شدن و می‏دانم که بیشترش مال ازدواج نکردن است و می‏دانم که ازدواج، به آدم‏ها آرامش و رضایت می‏دهد؛ ولی این که دست من نیست. دیگر از دعا، نماز، توکل، توسل و... خسته شدم. شما بگویید چه کار کنم؟ حداقل به من بگویید تقصیر من چیست و بگویید چگونه باید فکر کنم. من دعا می‏کنم؛ نماز می‏خوانم؛ قرآن می‏خوانم و با خدا کلی حرف می‏زنم؛ ولی حس می‏کنم او نمی‏شنود یا نمی‏خواهد که بشنود. فکر کنم او هم از من بدش می‏آید؛ از یک آدم بی‌عرضه و بی‌مصرف و از یک جوون علاف، بدش می‏آید.

در پاسخ به نامه‌تان نکات زیر را یادآور می‏شویم:

۱) مشاوره و استمداد از افراد با تجربه، کاری است که تمام افراد - از کوچک و بزرگ، زن و مرد و در تمام زمان‏ها و مکان‏ها - انجام می‏دهند؛ البته گاهی به صورت رسمی و اغلب به صورت غیر رسمی و غیر مشهود، صورت می‏گیرد. بنابراین، اگر دیگران به کسب تجربه و مشورت خواستن شما - از این مرکز و دیگر افراد و مراکز - پوزخند می‏زنند، نا آگاهانه و ناخواسته، به خودشان خندیده‏اند؛ زیرا عملاً تمام آنان همین کار را به طور غیر علنی و غیر رسمی، انجام می‏دهند و پرسیدن، نشانة آن است. نشانی یک محل را پرسیدن، دربارة یک رشتة تحصیلی سؤال کردن، مراجعه به یک پزشک برای رفع بیماری و...، همه نمونه‏هایی از این نوعند؛ پس از خنده دیگران، دلسرد نشوید.

۲) زندگی دارای فراز و نشیب است و همیشه بر وفق مراد نیست. همیشه دوران دبیرستان نیست و همیشه نمرة عالی نیست و همیشه به راحتی، تمام خواستة شما برآورده نمی‏شود. گاهی سختی‏ها و ناملایمات زندگی نیز چاشنی زندگی می‏شوند تا انسان، آبدیده شود. داشتن ایمان، کافی نیست؛ بلکه حفظ و استمرار بخشیدن به آن لازم است. حفظ و تقویت ارتباط معنوی‌تان با خالق هستی و مونس تنهایی، شرط گذر از گردنة پر پیچ و خم زندگی است. آرامش، در پرتو مناجات و راز و نیاز با خداوند متعال، حاصل می‏شود. هر گاه از همه جا امیدتان قطع شد و تمام مشکلات بر سرتان سایه افکند و کسی را پیدا نکردید، تا درد دلتان را برایش بازگو کنید و حال و حوصله نوشتن مطالب خود برای ما را نداشتید، مطمئن باشید خداوند متعال، بهتر از هر کس دیگری و نزدیک‏تر از هر چیز دیگری می‏تواند شما را پذیرا باشد؛ به شرط آن که

باور داشته باشید که او نظاره‌گر شماست و اگر نمی‏توانید احساس کنید که در محضر او هستید و نمی‏توانید با چشم دل

او را ببینید، مطمئناً او شما را مشاهده می‏کند و به شما نزدیک است و شما را می‏بیند. این، یک گام بزرگ و اساسی، در راه رسیدن به هدف، یعنی کسب آرامش روانی است.

۳) خواهر گرامی! با توجه به وضعیت کنونی کشور، سن ازدواج دختران و پسران، بالا رفته است و به نظر نمی‏رسد زمان ازدواجتان به تأخیر افتاده باشد؛ پس چرا خودتان را سرزنش می‏کنید. بنابراین، نگران نباشید و ازدواجتان دیر نشده است. این موضوع را می‏توانید با کمی دقت در اطراف خود، به خوبی تصدیق کنید. آری، می‏پذیرم که ازدواج، یکی از عوامل مهم آرامش برای جوانان - چه دختر و چه پسر - است؛ اما سرزنش خود و اظهار عجز و احساس حقارت و...، آمادگی تان را برای این امر خطیر، کمتر می‏کند. پس به جای آن، بهتر است که واقعیت‏های جامعه را پذیرا باشیم و بر اساس آن، ارزیابی دقیق‏تری از خود داشته باشیم و در آن صورت، بهتر با وضعیت موجود، کنار خواهیم آمد؛ نه خود را سرزنش خواهیم کرد و نه باعث تشویش خاطر و به هم زدن تعادل روحی و روانی خود خواهیم شد.

۴) در خواستگاری‏ها، هم دختران انتخاب می‏کنند و هم پسران؛ هر چند ظاهراً پسران به خواستگاری دختران می‏آیند و قدرت انتخاب پسران، بیشتر به چشم می‏خورد؛ ولی دختران نیز اگر خواستگارشان را نپسندند، جواب رد می‏دهند. بنابراین، این گزینش، دوطرفه است و این هم صحیح و عاقلانه است؛ پس همان طور که شما حق انتخاب دارید، به پسران نیز حق انتخاب بدهید؛ ولی اگر پسری شمارا نپسندید، نباید خود را سرزنش کنید؛ زیرا زندگی باید بر اساس توافق دو جوان شکل گیرد و هر چه از هماهنگی و تناسب بیشتری برخوردار باشید، زندگی مشترک، لذت بخش‏تر و شیرین‏تر خواهد شد. مطمئن باشید در آیندة نه چندان دور، شریک واقعی و متناسب خود را پیدا خواهید کرد و چه بسا بر این افکار و اندیشه‏ها و خیالاتی که در تنهایی به سراغتان آمده، خواهید خندید و خواهید گفت: ای کاش این قدر خود را سرزنش نمی‏کردم و ذهنم را مشغول افکار پوچ و منفی نمی‏کردم! این را تنها من نمی‏گویم؛ بلکه صدها و هزاران دختر همسن و سال شما پس از رسیدن به آرزو و هدفشان گفته‏اند که نمونه‏های آن زیاد است و بخشی از نامه‏های آن افراد را می‏توانید در چنین مراکز مشاوره‏ای، مطالعه کنید. بنابراین، باز می‏گویم که نگران نباشید و غم‏های آینده را به مشکلات فعلی‌تان اضافه نکنید.

۵) برای رهایی از این افکار منفی، تا آن جا که ممکن است، در طول شبانه روز، خود را مشغول کنید و هرگز برای مدت طولانی، تنها نمانید. اگر ذوق و سلیقه‏ای دارید و در رشتة خاصی تبحّر دارید، به دیگران بیاموزید؛ حتی اگر به طور مجانی هم شده، آن دانش، فن، حرفه و یا هنر را به دیگران یاد بدهید و در جمع دوستان و همکلاسی‏ها یا هم محلی‏ها و یا اقوام، حضور یابید و به گفت‌وگو در آن باره بپردازید. منتظر نباشید تا دیگران به سراغ شما بیایند یا منتظر گرفتن کارمزدی در مقابل تعلیم دانش به دیگران، نباشید. در گام نخست، به طور مجانی و به عنوان حل مشکلات خود و به منظور رهایی از تنهایی و ارائة توانایی‏های خود به دیگران، کاری را آغاز کنید. این برنامه و راهکار، بیش از آن که برای دیگران مفید باشد، برای خودتان سودمند خواهد بود و گامی به سوی پیدا کردن گم‌شده تان خواهد بود و از این راه، شما تصویر مناسب و صحیحی از توانمندی‏ها و ارزش‏های مثبت خود پیدا خواهید کرد و در نتیجه، خود را باور خواهید کرد. خودباوری و خود ارزنده‌سازی، یکی از اساسی‏ترین روش‏های رهایی از افکار منفی است. در تعامل با دیگران و دریافت پاداش از دیگران، احساس ارزشمند بودن، از درون به دست می‏آید. بنابراین، امیدواریم با به کار گرفتن توانمندی‏ها و ارائة آن به دیگران، تحولی در افکار و اندیشه‏ها و وضعیت روحی‏تان ایجاد شود.

۶. هرگز خودتان را با دیگران، حتی خواهرتان، مقایسه نکنید؛ زیرا هر فردی هم از نظر جسمی و هم از نظر ویژگی‏های غیر جسمی، با دیگران متفاوت است. چه بسا یکی از عوامل مؤثر در به وجود آمدن افکار منفی و یا سرزنش خود، همین مقایسه با خواهرتان باشد. هر چند شما در یک خانواده به دنیا آمده‏اید و شرایطی نزدیک به هم داشته‏اید، ولی باید بدانید که شرایط و امکانات و نیز زمان شما دو نفر، متفاوت بوده است و همین کافی است که بین شما و او، چنین تفاوت‏هایی به وجود آید؛ ولی نباید به خاطر این تفاوت‏ها، خود را ملامت کنید و چه بسا در آینده، وضع بر عکس شود. بنابراین، بهتر است که خود را با خودتان در گذشته، مقایسه کنید و با به کار انداختن توانمندی‏های خود و استفاده کردن از آنها، زندگی‌تان را پر تحرک کنید و از ایستایی و درجا زدن و راکد ماندن، بپرهیزید؛ زیرا نشاط زندگی، در تحرک و تلاش است و ماندن و درجازدن، موجب فساد است؛ همچون آب راکد در یک مکان که به تدریج، فاسد می‏شود و اطراف را هم فاسد می‌کند. اگر تلاش کرده‏اید، باز هم تلاش کنید و حرکت را ادامه دهید و از پیدا کردن فعالیت و کار، خسته نشوید. منتظر نباشید تا از شما دعوت به عمل آید. شما از فعالیت‏های ساده و کم، آغاز کنید؛ ان‌شاء الله موفق خواهید شد.

مشاور: محمدرضا احمدی