پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تحریفات قیام امام حسین از نظر شهید مطهری


تحریفات قیام امام حسین از نظر شهید مطهری

آنچه که من می گویم غالبا یا همه آن , همانهایی است که مرحوم حاجی نوری ۱ هم از آنها ناله کرده است , و حتی صریحا این مرد بزرگ می گوید امروز باید عزای حسین را گرفت اما برای حسین در عصر ما یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن اینهمه دروغهائی است که درباره حادثه کربلا گفته می شود و هیچکس جلوی این دروغها را نمی گیرد

● مقدمه :

آنچه که‏ من می‏گویم غالبا یا همه آن ، همانهایی است که مرحوم حاجی نوری ۱ هم از آنها ناله کرده است ، و حتی صریحا این مرد بزرگ می‏گوید : امروز باید عزای حسین را گرفت اما برای حسین در عصر ما یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن اینهمه دروغهائی است که درباره حادثه کربلا گفته‏ می‏شود و هیچکس جلوی این دروغها را نمی‏گیرد . برای مصیبت حسین بن علی‏ باید گریست ، ولی نه برای شمشیرها و نیزه‏هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد ، بلکه به خاطر دروغها . و در مقدمه کتاب هم نوشته است‏ که فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه‏ای به من نوشته و از روضه‏های‏ دروغی که در هندوستان خوانده می‏شود شکایت کرده و از من خواهش کرده است‏ که کاری بکنم و کتابی بنویسم که جلوی روضه‏های دروغ در آنجا گرفته شود .

بعد مرحوم حاجی می‏نویسد : این عالم هندی خیال کرده است که روضه خوانها وقتی به هندوستان می‏روند دروغ می‏گویند ، نمی‏داند که آب از سرچشمه گل‏ آلود است و مرکز روضه‏های دروغ ، کربلا و نجف و ایران یعنی همین مراکز تشیع است .

یک مطلب را لازم است قبلا بگویم که در همه اینها ، مردم مسؤولند . یعنی‏ شما مردمی که در روضه خوانیها شرکت می‏کنید ، هیچ خیال نمی‏کنید که در این‏ قضیه مسؤول هستید ، بلکه فکر می‏کنید که مسؤول فقط گویندگان هستند . دو مسؤولیت بزرگ مردم دارند ، یکی اینکه نهی از منکر بر همه واجب است . وقتی می‏فهمند و می‏دانند که اغلب هم می‏دانند که دروغ است ، نباید در آن‏ مجلس بنشینند که حرام است و باید مبارزه کنند . و دیگر از بین بردن‏ تمایلی است که صاحب مجلسها و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به‏ اصطلاح مجلس باید بگیرد ، باید کربلا شود . روضه خوان بیچاره می‏بیند که‏ اگر هر چه می‏گوید راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلس‏ نمی‏گیرد و همین مردم هم دعوتش نمی‏کنند ، ناچار یک چیزی اضافه می‏کند .

مردم باید این انتظار را از سر خودشان بیرون کنند و با رفتارشان آن روضه‏ خوانی را که می‏میراند و مجلس را کربلا می‏کند تشویق نکنند . کربلا می‏کند یعنی چه ! مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فکرشان بالا بیاید و بدانند که اگر روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد ، یعنی با روح‏ حسین بن علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذره‏ای ، از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون‏ بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد .

نقل می‏کنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستانها تا اندازه‏ای درد دین داشت و همیشه به این دروغهائی که روی منبر گفته

می‏شد اعتراض می‏کرد و تعبیرش هم این بود که این زهرماریها چیست که بالای‏ منبرها می‏گوئید . یک وقت یک واعظی به او گفت اگر اینها را نگوئیم اصلا باید در دکان را تخته کنیم ! آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود .

از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش‏ تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد ، ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت‏ من می‏خواهم به عنوان نمونه ، مجلسی ترتیب بدهم که جز روضه راست در آن‏ خوانده نشود و تو هم باید مقید باشی که جز از کتابهای معتبر هیچ روضه‏ای‏ نخوانی ، و با تعبیر خودش گفت از آن زهرماریها نباید چیزی بگویی .

واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت می‏شود . شب اول خود آقا در محراب‏ رو به قبله نشسته بود ، منبر هم کنار محراب بود . آقای واعظ صحبتهایش‏ را کرد و موقع خواندن روضه شد ، شروع کرد به خواندن روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید ، اما هر چه گفت مجلس تکان نخورد و همین طور یخ کرده بود . آقا دید عجب ، این مجلس مال خودش هم هست‏ بعد مردم چه می‏گویند ، زنها می‏گویند لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش‏ نمی‏گیرد ، اگر آقا خودش نیتش درست بود ، اخلاص نیت داشت ، حالا کربلا شده بود . دید که آبرویش می‏رود چه بکند ؟ یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماریها قاطی کن .

این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند ، خود دروغ ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که شده است مقدمه گریز زدن بوده است .

یعنی برای اینکه بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت‏ گرفته و غیر از این چیزی نبوده است .

آن چیزی که بیشتر ، دل انسان را به درد می‏آورد اینست که اتفاقا در میان‏ وقایع تاریخی کمتر واقعه‏ای است که از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه‏ کربلا غنی باشد . من در سابق خیال می‏کردم که اساسا علت اینکه این همه دروغ در این مورد پیدا شده ، این است که وقایع‏ راستین را کسی نمی‏داند که چه بوده است ، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه‏ای در تاریخهای دور دست مثل سیزده ، چهارده قرن پیش به اندازه‏ حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد . مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقلها با یکدیگر انطباق‏ دارد و به یکدیگر نزدیک هستند ، و یک قضایائی در کار بوده است که سبب‏ شده جزئیات این تاریخ بماند . یکی از چیزهائی که سبب شده متن این حادثه‏ محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده . در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت . همان‏ طور که در این عصر ، در جنگها مخصوصا اعلامیه‏های رسمی بهترین چیزی است که‏ متن تاریخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبه‏ها این طور بوده است . لذا خطبه زیاد است ، چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن که‏ اهل بیت در کوفه ، در شام ، در جاهای دیگر خطبه‏هایی ایراد کردند . و اصلا هدف آنها از این خطبه‏ها این بود که می‏خواستند به مردم اعلام کنند که چه‏ گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود،و این خودش یک انگیزه‏ای بوده که‏ قضایا نقل شود .

در قضیه کربلا سؤال و جواب زیاد شده است و همینها در متن تاریخ ثبت‏ است که ماهیت قضیه را به ما نشان می‏دهد .

در کربلا رجز زیاد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می‏تواند ماهیت قضیه را نشان بدهد .

در قضیه کربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامه‏های زیادی مبادله شده است ، نامه‏هائی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است ، نامه‏هائی که میان‏ امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامه‏هائی که خود امام قبلا برای معاویه‏ نوشته است ( از اینجا معلوم می‏شود که امام خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می‏کرده است ) ، نامه‏هائی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته‏اند ، یزید برای ابن زیاد ، ابن زیاد برای یزید ، ابن زیاد برای عمر سعد ، عمر سعد برای ابن زیاد ، که متن همه اینها در تاریخ اسلام مضبوط است . لذا قضایای کربلا ، قضایای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آمیز است . ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را تا این مقدار مشوه و بزرگترین خیانتها را به امام حسین (ع) کرده‏ایم که اگر امام حسین‏ (ع) در عالم ظاهر بیاید و ببیند ، خواهد گفت که شما بکلی قیافه‏ حادثه را تغییر داده‏اید . آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم‏ کرده‏اید که من نیستم ، آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم‏ کرده‏اید که برادرزاده من نیست آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان‏ درست کرده‏اید که جوان با معرفت من نیست ، آن یارانی که شما درست‏ کرده‏اید که آنها نیستند . ما قاسمی درست کرده‏ایم که آرزویش فقط دامادی‏ بوده ، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده ! این را شما با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنید .

۱- عوامل تحریف :

این عوامل بر دو قسم است .

• عامل اول

یک نوع عوامل عمومی است . یعنی بطور کلی‏ عواملی وجود دارد که تواریخ را دچار تحریف می‏کند ، اختصاص به حادثه‏ عاشورا ندارد . مثلا همیشه اغراض دشمنان ، خود ، عاملی است برای اینکه‏ حادثه‏ای را دچار تحریف کند . دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد ، تغییر و تبدیلهائی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ می‏کند و این نمونه‏های زیادی دارد که نمی‏خواهم در اطراف آنها بحث‏ بکنم ، همین قدر عرض می‏کنم که در تحریف حادثه کربلا هم این عامل دخالت‏ داشته است . یعنی دشمنان در صدد تحریف نهضت حسینی برآمدند . و همان‏ طوری که در دنیا معمول است که دشمنان ، نهضتهای مقدس را به افساد و اخلال و تفریق کلمه و ایجاد اختلاف متهم می‏کنند ، حکومت اموی نیز خیلی‏ کوشش کرد برای اینکه نهضت حسینی را چنین رنگی بدهد .

از همان روز اول چنین تبلیغاتی شروع شد . مسلم که به کوفه می‏آید ، یزید ضمن ابلاغی که برای ابن زیاد جهت حکومت کوفه صادر می‏کند ، می‏نویسد :

مسلم پسر عقیل به کوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است ! برو و او را سرکوب کن . وقتی مسلم گرفتار می‏شود و او را به دارالاماره ابن زیاد می‏برند ، ابن زیاد به مسلم می‏گوید : پسر عقیل ! چه شد که آمدی به این شهر ، مردم وضع مطمئن و آرامی داشتند ، تو آمدی آشوب کردی ، ایجاد اختلاف و فتنه انگیزی کردی ! مسلم هم مردانه جواب داد :

اولا آمدن ما به این شهر ابتدایی نبود . مردم این شهر از ما دعوت کردند ، نامه‏های فراوان نوشتند و آن نامه‏ها موجود است . و در آن نامه‏ها نوشته‏اند پدر تو ، زیاد ، در سالهایی که در اینجا حکومت کرده ، نیکان‏ مردم را کشته ، بدان را بر نیکان مسلط کرده و انواع ظلمها و اجحافها به‏ مردم کرده است . ( ثانیا )از ما دعوت کردند برای اینکه عدالت را برقرار کنیم . ما برای برقراری عدالت آمده‏ایم . و حکومت اموی برای اینکه تحریف معنوی‏ کرده باشد ، از این جور قضایا زیاد گفت ، ولی تاریخ اسلام تحت تاثیر این‏ تحریف واقع نشد . و شما یک مورخ و صاحبنظر را در دنیا پیدا نمی‏کنید که‏ بگوید حسین بن علی العیاذ بالله قیام نابجایی کرد ، آمد کلمه مردم را تفریق کند ، اتحاد را از بین ببرد . خیر ، دشمن نتوانست در حادثه کربلا تحریفی ایجاد کند . در حادثه کربلا هر چه تحریف شده ، با کمال تاسف از ناحیه دوستان است .

• عامل دوم

عامل دوم تمایل بشر به اسطوره سازی و افسانه‏سازی است و این در تمام‏ تواریخ دنیا وجود دارد . در بشر ، یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن درباره قهرمانهای ملی و قهرمانهای دینی افسانه می‏سازد ۲ .

قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی‏ است . اروپائیها می‏گویند در تاریخ مشرق زمین مبالغه‏ها ، اغراقها زیاد است و راست هم می‏گویند .

این حس اسطوره سازی ، خیلی کارها کرده است . ما نباید یک سند مقدس‏ را در اختیار افسانه سازها قرار بدهیم « فان فینا اهل البیت فی کل خلف‏ عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین » ۳

، ما وظیفه داریم . حال برای هرات هر کس هر چه می‏خواهد ، بگوید . آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا ، حادثه‏ای که ما دستور داریم هر سال آن‏ را بصورت یک مکتب ، زنده بداریم ، اینهمه افسانه وارد شود ؟ !

• عامل سوم

عامل سوم ، یک عامل خصوصی است . این دو عامل که عرض کردم یعنی غرضها و عداوتهای دشمنان و حس اسطوره‏سازی و افسانه سازی بشر در تمام تواریخ‏ دنیا هست . ولی در خصوص حادثه عاشورا یک جریان و عامل بالخصوصی هست‏ که سبب شده است در این داستان ، جعل واقع شود .

پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمه اطهار دستور اکید و بلیغ‏ داده‏اند که باید نام حسین بن علی زنده بماند ، باید مصیبت حسین بن علی‏ هر سال تجدید شود . چرا ؟ این چه دستوری است در اسلام ، چرا ائمه دین‏ اینهمه به این موضوع اهتمام داشتند ، و چرا برای زیارت حسین بن علی‏ اینهمه ترغیب و تشویق است ؟ به این چرا باید دقت کنید .

ممکن است کسی‏ بگوید برای اینست که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد ! آیا این حرف‏ مسخره نیست ؟ بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز حضرت زهرا احتیاج به تسلیت داشته‏ باشد ، در صورتی که به نص خود امام حسین و بحکم ضرورت دین ، بعد از شهادت امام حسین ، ایشان و حضرت زهرا نزد یکدیگرند . این چه حرفی است‏ ؟ ! مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز هم بسر خودش بزند ، گریه کند و ما برویم به ایشان سر سلامتی بدهیم ؟ !

این حرفهاست که دین‏ را خراب می‏کند ! حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد . حسین (ع) نمونه عملی قیامهای اسلامی است . خواستند مکتب‏ حسین زنده بماند ، خواستند سالی یک بار حسین با آن نداهای شیرین و عالی‏ و حماسه انگیزش ظهور کند ، فریاد کند : « الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا » ۴ خواستند « الموت اولی من رکوب العار » ۵، مرگ از زندگی ننگین بهتر است ، برای همیشه زنده بماند . خواستند « لا اری الموت الا سعادش و الحیاش مع‏ الظالمین الا برما » ۶ ، برای همیشه زنده بماند . زندگی با ستمکاران‏ برای من خستگی آور است ، مرگ در نظر من جز سعادت چیزی نیست . خواستند آن جمله‏های دیگر حسین : « خط الموت علی ولد آدم مخط القلادش علی جید الفتاش » ۷ ، زنده بماند « هیهات منا الذله ۸ » زنده بماند . خواستند صحنه‏هایی از این قبیل که حسین (ع) می‏آید در مقابل سی هزار نفر می‏ایستد در حالی که در نهایت شدت از ناحیه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار ، که چنین مردی دنیا بخود ندیده است می‏فرماید :

« الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة یأبی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت » ۹، زنده بماند . مکتب حسین (ع) زنده‏ بماند ، تربیت حسینی زنده بماند ، پرتوی از روح حسینی در این ملت دمیده‏ شود و بر آن بتابد . فلسفه‏اش خیلی روشن است . نگذارید حادثه عاشورا را فراموش شود . حیات شما ، زندگی و انسانیت و شرف شما به این حادثه بستگی دارد . به این وسیله می‏توانید اسلام را زنده‏ نگهدارید . پس ترغیب کردند که مجلس عزای حسینی را زنده نگهدارید و درست است .

عزاداری حسین بن علی واقعا فلسفه صحیحی دارد ، فلسفه بسیار بسیار عالی هم دارد . هر چه ما در این راه کوشش کنیم ، بشرط اینکه هدف‏ این کار را تشخیص دهیم ، بجاست . اما متاسفانه عده‏ای این را نشناختند ، خیال کردند بدون اینکه مردم را به مکتب حسین آشنا کنند ، به فلسفه قیام‏ حسینی آشنا کنند ، مردم را عارف به مقامات حسینی کنند ، همین قدر که‏ آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریه‏ای کردند ، کفاره گناهان است .

مرحوم حاجی نوری نکته‏ای را در کتاب " لؤلؤ و مرجان " ذکر کرده است‏ و آن اینکه عده‏ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او ، ثوابش آنقدر زیاد است که از هر وسیله‏ای برای این کار می‏شود استفاده کرد . یک حرفی‏ امروزیها در مکتب " ما کیاول " در آورده‏اند که می‏گویند هدف وسیله را مباح می‏کند . هدف خوب باشد ، وسیله هر چه شد ، شد ! اینها هم گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن گریستن بر امام‏ حسین ( ع ) است که کار بسیار خوبی است و باید گریست . به چه وسیله‏ بگریانیم ؟ بهر وسیله که شد ! هدف که مقدس است ، وسیله هر چه شد ، شد . اگر تعزیه در آوریم ، یک تعزیه‏های اهانت آور ، درست است یا نه ؟

گفتند اشک جاری می‏شود یا نه ؟ همین قدر که اشک جاری شود ، اشکال ندارد ! شیپور بزنیم ، طبل بزنیم ، طبل بزنیم معصیت کاری بکنیم ، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم ، عروسی قاسم درست کنیم ، جعل کنیم ، تحریف کنیم ، در دستگاه امام حسین این حرفها مانعی ندارد . دستگاه امام حسین از دستگاه‏ دیگران جداست . در اینجا دروغ گفتن بخشیده است ، جعل کردن ، تحریف‏ کردن ، شبیه سازی ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشیده است . هر گناهی‏ که اینجا بکنید ، بخشیده است ، هدف خیلی مقدس است ! در نتیجه افرادی‏ دست به جعل و تحریف این قضیه زدند که انسان تعجب می‏کند !

در ده ، پانزده سال پیش که به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگی‏ بود ، مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه ، خدمت ایشان‏ رفتم و روضه‏ای را که تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم ، برای ایشان نقل کردم . کسی که این روضه را می‏خواند اتفاقا تریاکی هم بود . این روضه را خواند و بقدری مردم را گریاند که حد نداشت . داستان‏ پیرزنی را نقل می‏کرد که در زمان متوکل می‏خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می‏کردند و دستها را می‏بریدند تا اینکه قضیه را به آنجا رساند که این زن‏ را بردند و در دریا انداختند . در همان حال این زن فریاد کرد یا اباالفضل‏ العباس ! وقتی داشت غرق می‏شد سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیرد . رکابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمی‏کنی ؟ گفت من دست در بدن‏ ندارم ، که مردم خیلی گریه کردند .

مرحوم حاج شیخ محمد حسن تاریخچه این قضیه را این طور نقل کرد که یک‏ روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جریان ، قبل از ایشان اتفاق افتاده‏ و ایشان از اشخاص معتبری نقل کردند ) مجلس روضه‏ای بود که از بزرگترین‏ مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعیل خواجویی که از علماء بزرگ‏ اصفهان بود در آنجا شرکت داشت .

واعظ معروفی می‏گفت که من آخرین منبری‏ بودم . منبریهای دیگر می‏آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال‏ می‏کردند . هر کس می‏آمد روی دست دیگری می‏زد و بعد از منبر خود می‏نشست‏ تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند ، تا ظهر طول کشید . دیدم هر کس‏ هر هنری داشت بکار برد ، اشک مردم را گرفت . فکر کردم من چه کنم ؟

همانجا این قضیه را جعل کردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ، عصر همان روز رفتم در مجلس دیگری که در چارسوق بود ، دیدم آنکه قبل از من منبر رفته همین داستان را می‏گوید . کم کم در کتابها نوشتند و چاپ هم‏ کردند ! این موضوع که دستگاه حسینی ، دستگاه جدایی است و از هر وسیله‏ای‏ برای گریاندن مردم می‏شود استفاده کرد ، این توهم و خیال دروغ و غلط ، عامل بزرگی برای جعل و تحریف شد !

مرحوم حاجی نوری ، این مرد بزرگوار ، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی که‏ حتی بر حاج شیخ عباس ترجیح داشته است به اعتراف خود حاج شیخ عباس و دیگران ، مرد فوق العاده متبحر و با تقوائی است . ایشان این مطلب را در کتاب خودشان طرح کرده‏اند که اگر این حرف درست باشد که هدف وسیله را مباح می‏کند ، من این جور می‏گویم : یکی از هدفهای اسلامی ، ادخال سرور در قلب مؤمن است ، یعنی انسان کاری کند که مؤمنی خوشحال شود . من برای‏ اینکه مؤمنی را خوشحال کنم ، در حضور او غیبت می‏کنم چون از غیبت خیلی‏ خوشش می‏آید ! اگر بگویند مرتکب گناه می‏شوی ، می‏گویم خیر ، هدفم مقدس‏ است ، من که غیبت می‏کنم ، می‏خواهم او را خوشحال کنم !

مثال دیگری مرحوم حاجی نوری ذکر می‏کند که مردی زن بیگانه‏ای را می‏بوسد . بوسیدن زن نامحرم حرام است ، می‏گوئیم چرا این کار را انجام دادی ؟

می‏گوید من ادخال سرور در قلب مؤمن کردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم‏ همین را می‏توان گفت . این چه غوغایی است ؟ ! این چه حرف شریعت خراب‏ کنی است ؟ ! اینکه برای گریاندن مردم در سوگ امام حسین ( ع ) ، استفاده‏ کردن از هر وسیله‏ای جایز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسین است .

امام حسین ( ع ) ، شهید شد که اسلام بالا برود ، « اشهد انک قد اقمت الصلوه‏ و آتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق‏ جهاده » ۱۰ امام حسین ( ع ) کشته شد که سنن اسلامی ، مقررات اسلامی ، قوانین اسلامی زنده شود ، نه اینکه بهانه‏ای شود که پا روی سنن اسلامی بگذارند . امام حسین ( ع ) را ما بصورت العیاذ بالله اسلام خراب کن درآورده‏ایم . امام حسینی که ما در خیال خودمان درست‏ کرده‏ایم اسلام خراب کن است .

حاجی نوری در کتابش نوشته است یکی از طلاب نجف که اهل یزد بود ، برایم نقل کرد که در جوانی سفری پیاده از راه کویر به خراسان می‏رفتم . در یکی از دهات نیشاپور مسجدی بود و من چون جایی را نداشتم ، به مسجد رفتم‏ . پیشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت . در این بین با کمال‏ تعجب دیدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحویل پیشنماز داد . وقتی روضه‏ را شروع کرد ، دستور داد چراغها را خاموش کردند . چراغها که خاموش شد ، سنگها را به طرف مستمعین پرتاب کرد که صدای فریاد مردم بلند شد .

چراغها که روشن شد دیدم سرهای مردم مجروح شده است و در حالی که اشکشان‏ می‏ریخت از مسجد بیرون رفتند . رفتم نزد پیشنماز و به او گفتم این چه‏ کاری بود که کردی ؟ ! گفت من امتحان کرده‏ام که این مردم با هیچ روضه‏ای‏ گریه نمی‏کنند . چون گریه کردن بر امام حسین ( ع ) اجر و ثواب زیادی دارد و من دیدم که راه گریاندن اینها منحصر است به اینکه سنگ به کله‏شان بزنم‏ ، از این راه اینها را می‏گریانم ! به قول او هدف وسیله را مباح می‏کند .

هدف ، گریه بر امام حسین ( ع ) است ولو اینکه یک دامن سنگ به کله‏ مردم بزند . پس این یک عامل خصوصی در این قضیه بوده که در جعلها و تحریفها دخالت داشته است انسان وقتی که در تاریخ سیر می‏کند ، می‏بیند بر سر این حادثه چه‏ آورده‏اند ! بخدا قسم حرف حاجی نوری حرف راستی است . می‏گوید امروز اگر کسی بخواهد بر امام حسین بگرید ، بر این تحریفها و مسخها باید بگرید ، بر این دروغها باید بگرید .

کتاب معروفی است به نام " روضة الشهداء " که نویسنده آن ملا حسین‏ کاشفی است . حاجی نوری می‏گوید این داستان زعفر جنی و عروسی قاسم ، اول بار در کتاب این مرد نوشته شده و من این کتاب را ندیده بودم و خیال می‏کردم‏ در آن یکی دو تا از این حرفهاست . بعد که این کتاب را که به فارسی هم‏ هست و تقریبا ۵۰۰ سال پیش تالیف شده است ، . . . ملا حسین مرد ملا و با سوادی بوده و کتابهائی هم دارد و صاحب انوار سهیلی است . تاریخش را که می‏خوانیم معلوم نیست شیعه بوده یا سنی و اساسا مرد بوقلمون صفتی بوده است ، بین شیعه‏ها که می‏رفته ، خودش را شیعه صددرصد و مسلم معرفی می‏کرده و بین سنیها که می‏رفته خودش را حنفی نشان می‏داده است‏ . اهل سبزوار است و سبزوار مرکز تشیع بوده است و مردم هم متعصب در تشیع . در سبزوار شیعه صددرصد بوده و گاهی که به هرات می‏رفته ( شوهر خواهر و یا باجناق عبدالرحمن جامی بوده است ) در آنجا سنی بوده و به‏ روش اهل تسنن . واعظ هم بوده ولی تا در سبزوار بود ذکرمصیبت می‏کرد . و وفاتش در حدود ۹۱۰ بوده است یعنی در اوایل قرن‏دهم یا اواخر قرن‏نهم .

اولین کتابی که در مرثیه به فارسی نوشته شده ، همین کتاب است که در پانصد سال پیش نوشته شده است . قبل از این کتاب ،

مردم به منابع اصلی مراجعه می‏کردند . شیخ مفید رضوان الله علیه "ارشاد" را نوشته است و چقدر متقن نوشته است . ما اگر به " ارشاد " شیخ‏مفید خودمان مراجعه کنیم ، احتیاج بجای دیگر نداریم . از اهل‏تسنن ، طبری نوشته‏ ، ابن اثیر نوشته ، یعقوبی و ابن عساکر و خوارزمی نوشته‏اند . من نمی‏دانم‏ این بی‏انصاف چه کرده است ! وقتی که این کتاب را خواندم دیدم حتی اسمها جعلی است ! یعنی در اصحاب امام حسین ( ع ) اسمهایی را ذکر می‏کند که اصلا وجود نداشته‏اند ، در میان دشمن هم اسمهایی را می‏گوید که همه جعلی است .

داستانها را بشکل افسانه درآورده است .

این کتاب چون اولین کتابی است که بزبان‏فارسی نوشته شد ، لذا مرثیه‏ خوانها که اغلب بی‏سواد بودند و به کتابهای عربی مراجعه نمی‏کردند ، همین‏ کتاب را می‏گرفتند و در مجالس از رو می‏خواندند . اینست که امروز مجالس‏ عزاداری امام حسین ( ع ) را روضه خوانی می‏گوئیم . در زمان امام‏حسین ( ع ) و حضرت صادق (ع) و امام حسن عسکری ( ع ) اصطلاح روضه خوانی رایج نبوده و بعد، در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی‏گفته‏اند . از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده ، روضه خوانی یعنی‏ خواندن کتاب روضة الشهداء، یعنی خواندن همان کتاب دروغ. از وقتی که این‏ کتاب بدست مردم افتاد ، کسی تاریخ واقعی امام حسین (ع) را مطالعه نکرد.

در شصت ، هفتاد سال پیش مرحوم ملا آقای دربندی پیدا شد. تمام حرفهای‏ روضة الشهداء را باضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یکجا جمع کرد و کتابی نوشت بنام اسرارالشهاده ، واقعا مطالب این کتاب انسان را وادار می‏کند که به اسلام بگرید .

حاجی نوری می‏نویسد که ما در درس حاج شیخ عبدالحسین تهرانی بودیم ( که‏ مرد بسیار بزرگواری بوده است ) و از محضر ایشان استفاده می‏کردیم که سید روضه خوانی اهل حله آمد و کتاب مقتلی به ایشان نشان داد که ایشان ببینند معتبر هست یا نیست ، این کتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جایی از آن نوشته بود که فلان ملای جبل عاملی از شاگردان صاحب‏معالم است . مرحوم‏ حاج شیخ عبدالحسین کتاب را گرفت که مطالعه کند . اولا در احوال آن عالم مطالعه کرد ، دید چنین کتابی به نام او ننوشته‏اند و ثانیا خود کتاب را مطالعه کرد ، دید مملو از اکاذیب است . به آن سید گفت این کتاب همه‏اش دروغ است . مبادا این کتاب را بیرون بیاوری و یا از آن چیزی نقل کنی که جایز نیست ، و اساسا این کتاب نوشته آن‏عالم‏ نیست و مطالبش دروغ است . حاجی نوری می‏نویسد : همین کتاب دست‏

صاحب اسرار الشهاده افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل کرد .

حاجی نوری حکایت دیگری را نقل می‏کند که تاثرآور است و آن اینکه مردی‏ رفت نزد مرحوم صاحب مقامع ۱۱ گفت دیشب خواب وحشتناکی دیدم . چه خواب دیدی ؟ گفت خواب دیدم با این دندانهای خودم‏ گوشتهای بدن امام حسین (ع) را دارم می‏کنم ! این مرد عالم لرزید ، سرش را پایین انداخت ، مدتی فکر کرد ، گفت شاید تو مرثیه خوان هستی ، گفت بله . فرمود بعد از این یا اساسا مرثیه خوانی را ترک کن ، و یا از کتابهای معتبر نقل کن . تو با این دروغهایت گوشت بدن امام حسین (ع) را با دندانهایت می‏کنی ! این لطف خدا بود که در این رؤیا این را به تو نشان بدهد .

اگر کسی تاریخ عاشورا را بخواند می‏بیند از زنده‏ترین و مستندترین و از پرمنبع ترین تاریخهاست . مرحوم آخوند خراسانی فرموده بود آنها که بدنبال‏ روضه نشنیده می‏روند ، بروند روضه‏های راست را پیدا کنند که آنها را احدی‏ نشنیده است . خطبه‏هایی که امام حسین (ع) در مکه و بطور کلی در حجاز ، در کربلا ، در بین راه خوانده ، خطابه‏هایی که اصحابش خوانده‏اند ، سؤال و جوابهایی که با حضرت شده ، نامه‏هائی که میان ایشان و دیگران‏ مبادله شده ، نامه‏هائی که میان خود دشمنان مبادله شده است ، به علاوه‏ اظهارات کسانی که حاضر در واقعه‏عاشورا بوده‏اند ( چه از دشمنان و چه از دوستان ) و این حادثه را نقل کرده‏اند ، آنها را مطالعه کنند . سه چهار نفر از دوستان امام حسین بودند که جان بسلامت بردند . از جمله ، غلامی‏ است به نام عقبه بن سمعان که از مکه همراه امام بود و وقایع نگار لشکر ابا عبدالله بوده است . او در روز عاشورا گرفتار شد و چون گفت غلامم ، آزادش کردند . مرد دیگری است بنام حمید بن مسلم که از وقایع نگارهای لشکر عمرسعد بوده است‏ . یکی از حاضرین واقعه ، شخص امام زین‏العابدین (ع) است که همه‏ قضایا را نقل کرده‏اند . نقطه ابهامی در تاریخ امام‏حسین وجود ندارد .

پس توبه کنیم ، واقعا باید توبه کنیم به خاطر این جنایت و خیانتی‏ که نسبت به ابا عبدالله الحسین (ع) و اصحاب و یاران و خاندانش‏ مرتکب می‏شویم ، همه افتخارات اینها را از بین می‏بریم . توبه کنیم و بعد ، از این مکتب‏تربیتی استفاده کنیم .

حالا ، من بطور نمونه تحریفاتی را بیان می‏کنم که بعضی از اینها مربوط به وقایع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقایع بین راه ، بعضی مربوط به ایام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ایام اسارت و بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضایای کربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا است . حال برای هر کدام دو نمونه می‏آورم .

۲- نمونه هایی از تحریفات :

۱- حاجی نوری در مقدمات قضایا نقل کرده است که‏ می‏گویند روزی امیرالمؤمنین علی (ع) بالای منبر بود و خطبه می‏خواند . امام حسین (ع) فرمود من تشنه‏ام و آب می‏خواهم ، حضرت فرمود کسی‏ برای فرزندم آب بیاورد ، اول کسی که از جا بلند شد ، کودکی بود که همان‏ حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود ، ایشان رفتند و از مادرشان یک‏ کاسه آب گرفتند و آمدند وقتی که وارد شدند در حالی وارد شدند که آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می‏ریخت که با یک طول و تفصیلی‏ قضیه نقل میشود .

بعد امیرالمؤمنین علی (ع) چشمشان که به این‏ منظره افتاد اشکشان جاری شد . به آقا عرض کردند چرا گریه می‏کنید ؟ فرمود: قضایای اینها یادم افتاد که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی می‏شود .

حاجی نوری در این جا ، می‏گوید : شما که می‏گوئید علی در بالای منبر خطبه می‏خواند ، باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می‏رفت و خطبه می‏خواند . پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین‏ مردی بوده که تقریبا سی و سه سال داشته است . بعد می‏گوید اصلا آیا این‏ حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش دارد مردم را موعظه می‏کند و خطابه می‏خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه‏ام آب‏ می‏خواهم ؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می‏گویند چه آدم بی‏ادب و بی‏تربیتی است ، و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده ، یک نوجوان اقلا پانزده ساله بوده‏ است .

می‏بینید که چگونه قضیه‏ای را جعل کردند . آیا این قضیه در شان امام‏ حسین است ؟ ! و غیر از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آیا این شان‏ امام حسین را بالا می‏برد یا پائین می‏آورد ؟ مسلم است که پایین می‏آورد ، چون یک دروغ به امام نسبت داده‏ایم و آبروی امام را برده‏ایم ، طوری حرف‏ زده‏ایم که امام را در سطح بی‏ادبترین افراد مردم پائین آورده‏ایم . در حالی‏ که پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنه‏اش می‏شود ، طاقت نمی‏آورد که‏ جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را می‏برد و می‏گوید من‏ تشنه‏ام ، برای من آب بیاورید !

۲- نمونه دیگری که تحریف و جعل کردند این است که قاصدی برای اباعبدالله‏ (ع) نامه‏ای آورده بود و جواب می‏خواست ، آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر . سه روز دیگر که سراغ گرفت ، گفتند : آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا که آقا می‏روند ، بروم ببینم جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و دید آقا خودش‏ روی یک کرسی نشسته و بنی‏هاشم روی کرسیهای چنین و چنان . بعد محملهائی‏ آوردند ، چه حریرها ، چه دیباجها ، چه چیزها در آنجا بود . بعد مخدرات‏ را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند .

اینها را می‏گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می‏زنند و می‏گویند اینها که در آن روز چنین‏ محترم آمدند روز یازدهم چه حالی داشتند .

حاجی نوری می‏گوید : این حرفها یعنی چه ؟ این تاریخ است که می‏گوید : امام حسین در حالی که بیرون می‏آمد این‏ آیه را می‏خواند : « فخرج منها خائفا یترقب » ۱۲ یعنی در این بیرون‏ آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می‏کرد تشبیه کرده است‏ : « قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل » ۱۳ یک قافله بسیار بسیار ساده‏ای حرکت کرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به این است که یک کرسی‏ مثلا زرین برایش گذاشته باشند ؟ ! یا عظمت خاندان او به این است که‏ سوار محملهائی از دیباج و حریر شده باشند ؟ ! اسبها و شترهایشان چطور باشد ، نوکرهایشان چطور باشد ؟ !

۳- نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا شده‏ است و حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی‏دهد ، قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر است . البته ایشان مادری به نام لیلا داشته‏اند ، ولی حتی یک مورخ نگفته‏ که لیلا در کربلا بوده است . اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم ، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر . حتی من در قم ، در مجلسی که‏ به نام آیه الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند ، همین روضه را شنیدم که علی اکبر به‏ میدان رفت ، حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق‏ فرزند مستجاب است ، برو در فلان خیمه خلوت موهایت را پریشان کن ، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم بما برگرداند ؟ !

اولا لیلائی در کربلا نبوده که چنین کند . ثانیا اصلا این منطق ، منطق حسین نیست‏ . منطق حسین در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخین نوشته‏اند که هر کس اجازه می‏خواست ، حضرت به هر نحوی که می‏شد عذری برایش ذکر کند ، ذکر می‏کرد ، بجز برای علی اکبر . فاستاذن فی القتال اباه فاذن له ۱۴ یعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها که سروده نشده ! از جمله این شعر که می‏گوید :

خیز ای بابا از این صحرا رویم

نک بسوی خیمه لیلا رویم

۴- نمونه دیگری در همین مورد را که خیلی عجیب است من در همین تهران ، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر ، در چند سال پیش ، از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می‏خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده‏ بودم . گفت بعد از اینکه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان‏ کرد ، نذر کرد که اگر خدا علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد .یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ‏ راه را ریحان بکارد ! این را گفت و یکمرتبه زد زیر آواز :

نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا

لازرعن طریق التفت ریحانا

من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم . این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شده ؟ بعد بدنبال آن رفتم و گشتم ، دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست ، بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی‏ در آن سرزمین سکونت می‏کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی ، و این آدم این شعر را برای لیلا مادر علی اکبر و کربلا می‏خوانده .

تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این‏ قضایا را بشنود ، آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد ؟ آنها که نمی‏فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است ، بلکه می‏گویند العیاذ بالله زنهای اینها چقدر بی‏شعور بوده‏اند که نذر می‏کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند . این حرفها یعنی چه ؟ !

۵- از این بالاتر ، ( حاجی نوری ) می‏گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که‏ می‏دانید مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف ۵ خواند و با عجله‏ هم خواند . حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که‏ امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام این دو رکعت‏ نماز را خواندند ، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می‏آمد از پا در آمدند .

مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی‏دادند ، ولی گفته‏اند در همان وقت‏ امام فرمود حجله عروسی را بیندازید ، من می‏خواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در اینجا ، لااقل شبیه آن هم که شده ببینم ، من آرزو دارم ، آرزو را که نمی‏شود به گور برد !

شما را بخدا ببینید حرفهائی را که گاهی وقتها از یک افراد در سطح خیلی‏ پایین می‏شنویم که مثلا می‏گویند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم ، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم ، به فردی چون حسین بن علی نسبت می‏دهند ، آن‏ هم در گرما گرم زدو خورد که مجال نماز خواندن نیست ! و می‏گویند حضرت‏ فرمود من در همین جا می‏خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک‏ شکل از عروسی هم که شده است در اینجا راه بیندازم . یکی از چیزهایی که‏ از تعزیه خوانیهای قدیم ما هرگز جدا نمی‏شد عروسی قاسم نو کدخدا ، یعنی نو

داماد بود ، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد .

حاجی نوری می‏گوید ملا حسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضیه صددرصد دروغ است .

اگر سیدالشهداء (ع) بیاید و اینها را مشاهده کند ( البته او در عالم معنا که می‏بیند ، اگر در عالم ظاهر هم بیاید ) ، می‏بیند ما برای او اصحاب و یارانی ذکر کرده‏ایم که اصلا چنین اصحاب و یارانی نداشته است .

مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده‏اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است ، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است‏ که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید ، هاشم مرقال بود ، در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود . در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب‏ حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش کشته شده بود .

آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا بقول بعضی سر امام حسین را برید ، نیزه‏ای داشت که‏ شصت فرع بود . گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی‏شود ! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود . ما برای امام حسین‏ یارانی ذکر می‏کنیم که چنین یارانی نداشته است . و یا زعفرجنی جزو یاران‏ امام حسین است . اما دشمنانی ذکر می‏کنند که نبوده است .

در کتاب اسرار الشهاده ملا آقای دربندی نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود . باید سؤال کرد اینها از کجا پیدا شدند ؟ اینها همه در کوفه‏ بودند ، مگر چنین چیزی می‏شود ؟ ! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین‏ در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت !

با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند ، و من حساب کردم که‏ اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، کشتن سیصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می‏خواهد . بعد که دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی‏آید ، گفتند روز عاشورا هم‏ هفتاد ساعت بوده است !

همین طور درباره حضرت ابوالفضل گفته‏اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، شش‏ ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می‏خواهد .

پس حرف این مرد بزرگ ، حاجی نوری را باور کنیم که می‏گوید : اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند ، باید بر مصائب جدیده ابا عبدالله‏ بگرید ، بر این دروغهائی که به اباعبدالله علیه السلام نسبت داده می‏شود ، گریه کند .

۶- نمونه دیگر ، اربعین است . اربعین که می‏رسد ، همه ، این روضه را می‏خوانند و مردم هم خیال می‏کنند این طور است که اسراء از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین هم با جابر ملاقات کرد . در صورتی که بجز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده‏اش یعنی‏ سید بن طاووس در کتابهای دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تایید نکرده‏ است ، در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی نیست و هیچ دلیل عقلی هم این را تایید نمی‏کند ، ولی مگر می‏شود این قضایائی را که هر سال گفته می‏شود از مردم گرفت ؟ ! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین‏ هم جز موضوع زیارت قبر امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد . موضوع‏ تجدید عزای اهل بیت نیست ، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست ، اصلا راه شام از کربلا نیست ، راه شام به مدینه ، از همان شام جدا می‏شود .

۷- متاسفانه حاجی‏نوری یک داستان جعلی و تحریفی درباره امام زین‏العابدین‏ (ع) نقل می‏کند . می‏گوید : در روز عاشورا وقتی که برای اباعبدالله‏ یاوری باقی نماند ، حضرت برای خداحافظی به خیمه امام زین‏العابدین‏ (ع) رفتند . حضرت امام زین‏العابدین (ع) فرمود : پدرجان ! کار شما و این مردم به کجا کشید ؟ ( یعنی تا آن وقت امام زین‏العابدین‏ بی‏خبر بوده است ) ! فرمود : پسر جان به جنگ کشید . امام زین‏العابدین‏ فرمود حبیب‏بن‏مظاهر چطور شد ؟ فرمود : قتل . زهیربن‏القین چطور شد ؟ قتل . بریربن‏خضیر چطور شد ؟ قتل . هر کس از اصحاب را که اسم برد ، فرمود کشته‏ شد . بعد بنی‏هاشم را پرسید ، قاسم‏بن‏حسن چطور شد؟ برادرم علی‏اکبر چطور شد؟ بر عمویم ابوالفضل چه شد ؟ . قتل . این ، جعل است ، دروغ است . امام‏ زین‏العابدین که العیاذ بالله آنقدر مریض و بیهوش نبوده که نفهمد چه‏ گذشته است . تاریخ می‏نویسد حتی در همان حال امام حرکت کرد و فرمود عمه‏ ! عصای مرا با یک شمشیر بیاور . یکی از کسانی که حاضر در واقعه بوده و آن را نقل کرده است ، شخص امام زین‏العابدین (ع) است .

۸- بنابر یکی از دو روایت ابوالفضل در روز عاشورا جلو می‏آید ، عرض‏ می‏کند برادرجان به من اجازه بفرمائید ، این سینه من تنگ شده است ، دیگر طاقت نمی آورم ، می‏خواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما کنم .

من نمی‏دانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرت‏ابوالفضل را چنین داد ، خود اباعبدالله بهتر می‏دانست . امام فرمود برادرم حال که می‏خواهی بروی ، برو بلکه‏ بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری . لقب " سقا " ، آب‏آور ، قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود ، چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش ابوالفضل تواسنته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال‏ اباعبدالله آب بیاورد . این‏جور نیست که سه شبانه‏روز آب نخورده باشند ، نه ، سه شبانه روز بود که ممنوع بودند ، ولی در این خلال توانستند یکی‏ دوبار از جمله در شب‏عاشورا آب تهیه کنند ، حتی غسل کردند ، بدنهای‏ خودشان را شستشو دادند .

زیرنویسها :

۱- مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی الله مقامه ، استاد مرحوم‏ حاج شیخ عباس قمی

۲- در شبهای عید غدیر آقای دکتر شریعتی یک بحث بسیار عالی راجع به‏ این حس که در همه افراد بشر میل به اسطوره سازی و افسانه سازی و قهرمان‏ سازی و قهرمان پرستی آن هم بشکل خارق العاده و فوق العاده‏ای هست ، ایراد کردند .

۳- اصول کافی جلد ، ۱ صفحه ۳۲ کتاب فضل علم ، بصائر الدرجات صفحه ۱۰.

۴- بحار الانوار ج ۴۴ صفحه ۳۸۱ ، تحف العقول صفحه ۱۷۶ ، اللهوف صفحه‏ ۳۳ ، مقتل الحسین خوارزمی ج ۲ صفحه .۵

۵- مناقب ابن شهرآشوب ج ۴ صفحه ۱۱۰ ، اللهوف صفحه ۵۰ ،بحارالانوار جلد ۴۵ صفحه ۵۰ ،کشف الغمه ج ۲ صفحه ۳۲

۶- بحارالانوار ج ۴۴ صفحه ۳۸۱، اللهوف صفحه ۳۳، تحف العقول صفحه ۱۷۶

۷- بحار الانوار ج ۴۴ صفحه ۳۶۶ ، اللهوف صفحه ۲۵

۸- اللهوف صفحه ۴۱ ، مقتل الحسین خوارزمی ج ۲ صفحه ۷ ، تاریخ شام ابن عساکر جلد ۴ صفحه ۳۳۳ ، مقتل الحسین مقرم صفحه ۲۸۷ ، ملحقات احقاق الحق‏ج ۱۱ صفحه ۶۲۴ و ۶۲۵ ، نفس المهموم ص ۱۴۹ ، تحف‏ العقول ص ۱۷۴

۹- همان مدرک

۱۰- مفاتیح الجنان ، زیارت امام حسین علیه السلام در شبهای عید فطر و قربان

۱۱- مرحوم آقامحمدعلی پسر مرحوم وحید بهبهانی که هر دو مردان بزرگی بوده‏اند . مرحوم آقا محمد علی به کرمانشاه رفت و خیلی هم نفوذ و اقتدار پیدا کرد .

۱۲- آیه به طور کامل این است : فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی‏ من القوم الظالمین »یعنی موسی از مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب‏ شهر مدین بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده‏ . سوره قصص . ۲۱

۱۳- آیه بطور کامل این است : و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان‏ یهدینی سواء السبیل »و چون از مصر بیرون شد و سر به بیابان رو بجانب‏ شهر مدائن آورد با خود گفت امید است که خدا مرا به راه راست هدایت‏ فرماید . سوره قصص . ۲۲

محمد صالحی

منبع : حماسه حسینی ج ۱ ، ص ۲۰ تا ۶۵

توضیح : بخاطر دسته بندی مطالب ، بعضی از پاراگرافهای مرتبط ، جابجا شده و کنار هم قرار گرفته است .