پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

کودتا علیه کودتا


کودتا علیه کودتا

از سقوط ژنرال قاسم تا سقوط صدام

از آنجا که مساله عراق در خاورمیانه بعد از سقوط صدام هنوز در راس اخبار بین االمللی قرار دارد، پرونده تاریخی این کشور از زمان بنیانگذار جمهوری در عراق تا سقوط صدام در ذیل بررسی می شود.

در ساعت ۵ بامداد روز هشتم فوریه ۱۹۶۳ چند فروند هواپیمای میگ نیروی هوایی عراق به کاخ وزارت دفاع عراق که مقر اقامت ژنرال قاسم نخست وزیر عراق بود، یورش برده و صداهای انفجار بمب و راکت، مردم روزه دار بغداد را که در حال عبادت چهاردهمین روز از ماه مبارک رمضان بودند، دچار وحشت کرد.

رادیو بغداد که برنامه هایش از ایستگاهی واقع در منطقه ابوغریب پخش می شد، گوینده اش با صدای هیجان انگیزی اعلام کرد عبدالکریم قاسم دیکتاتور که در واقع عدوالکریم (دشمن خداست) در زیر خروارها خاک مدفون شده است. کودتاگران خیال می کردند ژنرال قاسم در کاخ وزارت دفاع است، در صورتی که در همان شب در منزل خواهرش میهمان بود که به وسیله یک رادیو ترانزیستوری که همیشه همراهش بود خبر سقوط خود را شنید. عبدالکریم قاسم بدون فوت وقت به همراهی گارد محافظ خویش در حالی که در اتومبیل ضدگلوله اش قرار گرفت، صف مهاجمان به وزارت دفاع را شکست و وارد مقر خویش شد و فرماندهی دفاع از کاخ وزارت دفاع را برعهده گرفت. او تا شامگاه نهم فوریه مقاومت کرد و سپس کودتاگران او را دستگیر کردند. ژنرال قاسم با کمال شجاعت در مدت ۲۴ ساعت چند فروند هواپیمای مهاجم را به وسیله پدافند هوایی مستقر در کاخ وزارت دفاع ساقط کرد و یک ستون تانک که از پادگان الرشید به وزارت دفاع نزدیک می شد منهدم گردید.

ژنرال قاسم به وسیله رادیو شنید که همرزم سابق او یعنی سرهنگ عبدالسلام محمد عارف، رهبر کودتاست در زمانی که قاسم در حال مقاومت بود، جوانان محله الثوره که ابتدا کپرنشین بوده و به وسیله ژنرال قاسم صاحبخانه شده بودند، دست به اسلحه برده و در برابر کودتاگران ایستادند. از جانب دیگر ۲۴ ساعت قبل از کودتا بعثی ها که در راس آنها فواد الرکابی دبیر کل حزب بعث، سرهنگ احمدحسن البکر که به دستور قاسم بازنشسته شده بود، در حدود سه هزار نفر از اجامر و اوباش بغداد را با دادن چند دینار پول مسلح کرده و مقرر شد به محض آغاز عملیات کودتا به گروه های مقاومت و طرفداران قاسم حمله ور شوند.

از بامداد هشتم فوریه این گروه که به آنها حرس القومی (گارد ملی) اطلاق می شد و علامت مشخصه آنها بازو بندهای سبزی بود که با خود داشتند به مردم یورش بردند و به محله الثوره که کانون طرفدران قاسم بود؛ حمله ور شدند. حرس القومی ها در واقع گارد ملی نبودند بلکه گارد حزب بعث بودند که عناصر ضدبعثی را نابود می کردند. مقاومت ادامه داشت تا آنکه در شامگاه دهم فوریه مردم بغداد از طریق تلویزیون، کشتار وحشتناکی را به چشم دیدند. گوینده رادیو و تلویزیون اعلام کرد ای مردم جسد زعیم (مردم عراق به ژنرال قاسم عنوان زعیم یا رئیس داده بودند) و طرفدارانش را ببینید. مردم عراق از طریق تلویزیون بغداد اجساد تیرباران شده عبدالکریم قاسم، ژنرال وصفی طاهر آجودان قاسم، ژنرال طه شیخ احمد که او هم از نزدیکان قاسم بود و همچنین جسد سرهنگ فاضل عباس مهداوی رئیس دادگا ه های نظامی دوره حکومت عبدالکریم قاسم را ملاحظه کردند. گوینده اضافه کرد اینها به حکم دادگاهی انقلابی که شورای فرماندهی انقلاب تعیین کرده، اعدام شده اند. رهبران طراز اول کودتا عبارت بودند از سرهنگ عبدالسلام محمد عارف، سرهنگ احمدحسن البکر و سرهنگ صالح مهدی عماش. پس از ارتقای عارف به درجه ارتشبدی(المشیر) و احمد حسن البکر به درجه سپهبدی (الفریق) و همچنین صالح مهدی عماش نیز به درجه سپهبدی به ترتیب عهده دار ریاست جمهوری، نخست وزیر و وزیر دفاع شدند.

از آنجایی که مقاومت های مردمی هنوز در گوشه و کنار بغداد مزاحم کودتاگران بود، کماندو های سرهنگ عبدالکریم مصطفی افسر چترباز به جان مردم افتادند و از جانب دیگر منظره بسیار دهشتناکی از تلویزیون پخش شد. سربازی را نشان می داد که چنگ بر موهای سر عبدالکریم قاسم انداخته و جسد خون آلود او را روی صندلی قرار داد و روی صورت مرده قاسم سیلی می نواخت و آب دهان بر گونه های او می انداخت. این کار زشت به همه مردم می فهماند که مخالفان به چنین سرنوشتی دچار خواهند شد. در همان زمان عکس های قاسم در مطبوعات جهان منتشر شد و مفسران جراید اروپایی و امریکایی نوشتند رژیم قاسم بعد از چهار سال و ۹ ماه با ایجاد حمام خون در بغداد به وسیله بعثی ها سقوط کرد و جمهوری وحشت پا گرفت.

این مفسران به درستی گفتند و نوشتند زیرا در مدت ۲۴ ساعت مقاومت مردمی در بغداد و کاظمین ۱۲ هزار نفر کشته شدند و تمام زندان ها دیگر جایی برای بازداشت مردم نداشت، لذا «کاخ الرحاب» که قصر ملک فیصل دوم بود و در جریان کودتای ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸، آخرین شب زندگی خود را در آن گذرانیده بود و از این جهت به قصر النهایه معروف شده بود، به زندانی مخوف مبدل شد. در این زندان شخصی مثل «صدام حسین تکریتی» عضو حزب بعث که در بامداد هفتم اکتبر ۱۹۵۹ به اتفاق عبدالکریم شیخعلی در شارع الرشید (خیابان رشید) اتومبیل ژنرال قاسم را به گلوله بسته بود و چون این عمل تروریستی نافرجام ماند و قاسم نجات یافت و فقط یک گلوله در کتف او نشست، از عراق متواری شد و پس از قتل عبدالکریم قاسم در جریان کودتای هشتم فوریه ۱۹۶۳ به عراق بازگشته بود، به اتفاق «سعدون شاکر» و «ناظم کزار» که بعداً به ریاست سازمان امنیت «امن العام» رسیدند، بازجویی از زندانیان مخالف حزب بعث را بر عهده داشتند. صدام که در ۱۰ فوریه ۱۹۶۳ خود را به بغداد رسانده بود ضمن رسیدگی به تشکیلات «حرس القومی» (گارد ملی حزب بعث) در قصر الرحاب ریاست بازجو های زندان های بغداد را برعهده داشت که کوچک ترین شکنجه شان خاموش کردن آتش سیگار در چشمان زندانیان بود. سرتیپ رشید مصلح التکریتی فرماندار نظامی بغداد کوچکترین حرکتی را سرکوب می کرد. در آن زمان صدام حسین ۲۶ ساله و تشنه جاه و مقام بود. اعضای کابینه جدید همه بعثی بودند به جز ژنرال عبدالسلام محمد عارف که بعثی ها شایع کردند که انقلاب آنها در هشتم فوریه ۱۹۶۳ برای جلوگیری از انحراف از اهداف انقلاب ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸ بوده که به وسیله دیکتاتوری چون عبدالکریم قاسم آن انقلاب به بیراهه رفت و ما ژنرال عبدالسلام محمد عارف را که از مهره های مهم کودتای چهاردهم ژوئیه بود بر سر کار آوردیم. از این جهت بعثی ها به عبدالسلام محمد عارف طلبکارانه نگاه می کردند و شخص عارف احساس کرد بعثی ها از او به عنوان محملی برای رسیدن به قدرت استفاده کرده اند و تمام اختیارات حکومتی در دست ژنرال های بعثی و طایفه تکریتی ها چون ژنرال هوایی حردان عبدالغفار تکریتی، ژنرال صالح مهدی عماش و دیگران است و همواره حزب بعث در حال قدرت گرفتن است.

ژنرال احمد حسن البکر که از منسوبین صدام است در فکر به قدرت رساندن اوست که همواره پشتیبان او باشد. از جانب دیگر گارد قومی حزب بعث (حرس القومی) مانند دولتی در دولت در همه امور مداخله می کرد؛ از این جهت بود که مارشال عبدالسلام محمد عارف در فکر کودتا و حذف احمدحسن البکر و انحلال حرس القومی شد. در ۱۸ نوامبر ۱۹۶۳ ژنرال عبدالرحمن محمد عارف برادر مارشال عارف به اتفاق ژنرال طاهریحیی دست به کودتا زد و طی اولین اعلامیه فرماندار نظامی به کلیه افراد «حرس القومی» تحت عنوان «حرساً لاقومیه» (نگهبانان ضدقومی) اخطار کرد که سلاح های خود را زمین گذاشته و تسلیم شوند. ضمناً تشکیلات حزب بعث منحل شد و ژنرال احمد حسن البکر از نخست وزیری معزول و ژنرال طاهر یحیی از دوستان عبدالسلام محمد عارف به نخست وزیری رسید.

حزب بعث از نوامبر ۱۹۶۳ تا ۱۷ ژوئیه ۱۹۶۸، در یک تشکیلات مخفی روزگار می گذراند و عده یی از سران آنها به سوریه رفته و در پناه دولت بعثی امین الحافظ و نورالدین اتاسی قرار گرفتند. پس از پیروزی مارشال عبدالسلام محمد عارف، صدام حسین به اتفاق عده یی بعثی ضدعارف دست به توطئه زد ولی قبل از انجام آن، فاش شد. صدام زندانی شد ولی با ترفندی فرار کرد و به سوریه پناه برد و در آنجا در انتخابات حزبی به قائم مقامی دبیر کل حزب بعث نائل شد و مورد تایید میشل عفلق قرار گرفت.

● حکومت برادران عارف

عبدالسلام عارف از ۱۸ نوامبر ۱۹۶۳ تا ۱۶ آوریل ۱۹۶۶ به مدت سه سال رئیس جمهور بود و در دوران حکومت او پنج تن از سیاسیون و نظامیان به نخست وزیری رسیدند که آنان عبارت بودند از ژنرال طاهر یحیی، ژنرال عارف عبدالرزاق، عبدالرحمن بزاز و ژنرال ناجی طالب. در دوره حکومت او مساله کردها بزرگ ترین مشکلات را برای او ایجاد کرده بود و عبدالرحمن بزاز در ۱۹۶۵ توانست مدتی با کردها آتش بس برقرار کند و مناطق شمالی عراق را آرام سازد. اما طی یک توطئه بمبگذاری بعثی ها در هلی کوپتر، مارشال عارف در قرنه نزدیک بصره در بامداد ۱۶ آوریل ۱۹۶۶ به قتل رسید و برادر او ژنرال عبدالرحمن محمد عارف که به مسکو برای خرید اسلحه رفته بود خود را به بغداد رسانید و به ریاست جمهوری رسید. ژنرال عبدالرحمن محمد عارف بیش از دو سال حکومت نکرد. در زمان حکومت او سروان منیر الرئوف خلبان عراقی هواپیمای میگ ۲۵ روسی را به اسرائیل برد و بعثی ها در اعلامیه های خود این اتهام را به عبدالرحمن محمد عارف زدند که این خلبان جاسوس سازمان سیا بوده و با خاندان عارف رفت و آمد خانوادگی داشته است. بنابراین عبدالرحمن عارف نیز عضو سازمان سیا است. در صورتی که بعد از کودتای بعثی هشتم فوریه ۱۹۶۳ در مطبوعات جهان فاش شد کودتای بعثی که منجر به قتل ژنرال قاسم شد با همدستی سازمان سیا انجام شده است.

● از حکومت مجدد بعثی ها تا سقوط صدام حسین

در ۱۷ ژوئیه ۱۹۶۸ کودتای نظامی بر ضد حکومت عبدالرحمن محمدعارف صورت گرفت. بعثی ها با دادن وعده های زیاد به سرهنگ عبدالرزاق النایف رئیس ضداطلاعات ارتش و ژنرال ابراهیم الداود رئیس گارد، عبدالرحمن عارف را وادار به کودتا کرده و عارف را روانه ترکیه کردند و عبدالرزاق النایف نخست وزیر شد و احمد حسن البکر به ریاست جمهوری رسید ولی مغز متفکر کودتا، صدام حسین بود که با کمک سرتیپ خلبان حردان عبدالغفار التکریتی، حکومت عبدالرحمن عارف را ساقط کرد ولی چون سرهنگ نایف و ژنرال داود بعثی نبودند، در ۳۰ ژوئیه ۱۹۶۸ یعنی ۱۶ روز بعد از کودتای ۱۷ ژوئیه، کودتای سرنوشت ساز بعثی برای بعثی ها توسط صدام انجام گرفت و او را به لندن تبعید کرد و ژنرال احمد حسن البکر پست نخست وزیری و ریاست جمهوری را به دست گرفت و صدام حسین به عنوان معاون دبیر کل حزب بعث به معاونت احمد حسن البکر منصوب شد. در جریان این کودتا ژنرال رشید مصلح تکریتی که به هواداری از مارشال عارف، گارد حزب بعث را خلع سلاح کرده بود به زندان انداخت و بعداً اعدام کرد. ژنرال حردان تکریتی به وزارت دفاع و ژنرال صالح مهدی عماش به وزارت کشور رسیدند.

● حذف احمد حسن البکر و دیکتاتوری مطلق صدام

صدام حسین که برای اشغال همه ارکان قدرت در تلاش بود، برای آنکه خود را از مرد نیرومند عراق که معاونت حسن البکر را برعهده داشت به عنوان مرد اول عراق تبدیل کند، و خیال خود را از جانب اکراد شمال عراق راحت سازد، برسر اروند رود با ایران قراردادی بست که با میانجیگری بومدین رئیس جمهور الجزایر انجام شد. در مارس ۱۹۷۵ صدام حق ایران را در مورد اروندرود که مرز بین دو کشور خط «تالوگ» (خط القعر) بود، قبول کرد و در مقابل از ایران خواست از اکراد شمال عراق پشتیبانی نکند. بعد از این توافق تمام افکار خود را متوجه داخل عراق کرد و با آنکه احمد حسن البکر با مادرش و همسرش فامیل نزدیک بود، درصدد حذف او برآمد و در شب ۱۷ ژوئیه ۱۹۷۹ یک متن از پیش نوشته را که به مناسبت یازدهمین سالروز وقوع کودتای ۱۷ ژوئیه ۱۹۶۸ باید توسط حسن البکر قرائت می شد به وسیله برزان تکریتی رئیس کل استخبارات (ضدجاسوسی) به حسن البکر داده شد و او را تهدید کردند اگر قرائت نکند فرزندش هیثم که در گروگان آنهاست کشته خواهد شد. در حالی که حسن البکر در حال قرائت متن زیر بود؛«فرزندم صدام حسین در تمام دوره انقلاب از ۱۹۶۳ تاکنون در بیشتر کارهای انقلابی پیشگام بوده و لیاقت خود را ثابت کرده است و من چون به علت بیماری قادر به انجام وظیفه خود نیستم او را به ریاست جمهوری عراق انتخاب می کنم» ۵۰۰ نفر از افسران طرفداران حسن البکر بازداشت و در یک حرکت محرمانه اعدام شدند و حسن البکر در منزل خویش تحت نظر بود تا آنکه به دستور صدام مسموم شد. پس از حذف حسن البکر، در ۲۰ ژوئیه ۱۹۷۹ محی عبدالحسین دبیر شورای انقلاب عراق زیر شکنجه اعتراف کرد که طی یک توطئه قصد قتل صدام را داشته است و این فرد نام ۱۰ نفر از بزرگان حاکمیت اعم از نظامی و غیرنظامی را شریک در توطئه معرفی کرد و این اعترافات از تلویزیون بغداد پخش شد و فردای آن روز آن مقامات اعدام شدند. صدام قبلاً در زمانی که مرد شماره دو عراق و معاون البکر بود توانست سعدون قیدان از افسرانی که ممکن بود مزاحم وی باشد را بکشد. همچنین، ژنرال هوایی حردان تکریتی وزیر دفاع سابق را ترور کرد و قبل از این عبدالرزاق النایف را به وسیله گروه ترور ویژه در لندن کشت. تمام پست های امنیتی را به افراد خانواده اش نظیر برزان التکریتی، سباوی تکریتی، و تبان تکریتی، که برادران ناتنی اش بودند، سپرد و سپس پسرعموهای خویش و دامادهایش یعنی ژنرال حسین کامل حسن المجید و برادر او یعنی سرهنگ صدام کامل حسن المجید را علاوه بر پست های امنیتی مامور خرید سلاح های شیمیایی در اروپا کرد. صدام وقتی قرارداد الجزایر را زیر پا گذاشت در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ به ایران تجاوز کرد و گفت من با مجوس ها نبرد می کنم و به زودی به تهران خواهم رسید. او خود را قهرمان قادسیه خواند و هشت سال پشت دروازه های اهواز زمین گیر شد و عاقبت از خاک ایران عقب نشینی کرد و شکست خورد. در زمان جنگ علاوه بر بمباران مردم غیرنظامی ایران، در عملیات انفال به وسیله پسرعموی دیگرش علی حسن المجید کردستان عراق را بمباران شیمیایی کرد. پس از پایان جنگ برای جبران شکست خود نبرد با ایرانیان، در نیمه شب دوم آگوست ۱۹۹۰ به کویت حمله کرد به این بهانه که کویت استان نوزدهم عراق است.

● مقدمات سقوط صدام

بعد از تجاوز صدام به کویت، دولت های امریکا و انگلستان به اتفاق نیروهای فرانسه و ایتالیا با مجوز شورای امنیت به کویت حمله برده ضمن عقب راندن نیروهای عراقی از کویت به ناصریه عراق وارد شدند و نمایندگان صدام در مقر ژنرال شوارتسکف امریکایی همه خواسته های متحدین را پذیرفتند و رژیم صدام از سقوط رها شد ولی صدام حسین هنوز در فکر حذف دشمنان احتمالی خویش بود لذا دو تن از دامادهایش یعنی ژنرال حسین کامل حسن المجید و سرهنگ صدام کامل حسن المجید از ترس دستگیری توسط صدام به اردن فرار کردند. صدام که از افشای اسرار خرید سلاح هایش توسط این دو دامادش وحشت داشت با فرستادن عدی فرزند بزرگش به اردن به آنها عفو داد ولی آنها از برگشت به عراق امتناع کردند تا آنکه ساجده تلفاح زوجه صدام به اردن رفت و آنها را فریب داد و این دو بخت برگشته پس از بازگشت به بغداد با یک یورش به منزل شان کشته شدند. صدام دیگر به هیچ کس رحم نمی کرد. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، جرج بوش رئیس جمهور امریکا و تونی بلر نخست وزیر انگلیس بدون مجوز شورای امنیت برای خلع سلاح عراق از طریق هوا و زمین حمله بردند.(۲۰ مارس ۲۰۰۳)

عده یی از مفسران سیاسی جهان به این امر اتفاق نظر داشتند که تاریخ مصرف صدام حسین گذشته بود و باید از نظر امریکا و انگلیس از قدرت حذف شود. حملات هوایی متحدین آنقدر سنگین بود که در بعد ازظهر ۹ آوریل ۲۰۰۳ بغداد سقوط کرد و مجسمه های صدام حسین در همه نقاط عراق به زیر کشیده شد. در بامداد همان روز عدی و قصی فرزندان صدام به بانک مرکزی عراق رفته و با چند کامیون تمام ارزهای موجود را غارت کردند و از کشور خارج شدند. زوجه او و دخترانش نیز با واسطه یک کشور اروپایی از عراق بیرون رفتند. عاقبت صدام نیز دستگیر و تسلیم دادگاه شد و سرانجام با برادرش برزان تکریتی به دار آویخته شد.

● ناگفته ها از کودکی و نوجوانی صدام حسین

صدام حسین فرزند حسین المجید در ۲۸ آوریل ۱۹۳۷ در روستای «الاوجا» از توابع «تکریت» واقع در شمال بغداد به دنیا آمد. خانواده او تهیدست بودند. مادرش «صبحه» نام داشت. یکی از منشیان صدام که از ترس او به خارج از کشور فرار کرده بود، در مصاحبه یی فاش ساخت پدر صدام به علت بدنامی همسرش (مادر صدام) خانواده اش را رها کرد. صدام در نوجوانی به دوستانش گفته بود مادرش با مرد متاهلی به نام «ابراهیم حسن» ازدواج کرد. آن دسته از دوستان صدام که بعدها مغضوب او شده بودند متفق القول هستند که مادر صدام، ابراهیم حسن را وادار کرد همسر قبلی اش را طلاق دهد و فقط با او زندگی کند.

وقتی مادر صدام مجدداً ازدواج کرد، دوران سخت زندگی صدام آغاز شد، زیرا از شوهر مادر خود آزار و اذیت بسیار دید به طوری که به منزل دایی خود «خیرالله تلفاح» رفت. خیرالله تلفاح از افسران جزء ارتش بود ولی اخراج شده بود. وقتی خیرالله تلفاح به بغداد رفت صدام را نیز با خود به بغداد برد. صدام در ۱۶سالگی یعنی در ۱۹۵۳ دوره اول دبیرستان را تمام کرد و دوست داشت مانند دایی اش وارد ارتش شود، ولی موفق نشد چون برای شرکت در کنکور مدرسه نظام نمرات خوبی نداشت ولی پسر دایی او عدنان خیرالله تلفاح که در زمان حکومت صدام حسین معاون نخست وزیر و وزیر دفاع شد، به مدرسه می رفت و توانست به مدرسه نظام راه یابد اما صدام چوپانی می کرد.

صدام همچنین با احمد حسن البکر همشهری و نیز دارای پیوند خویشی بود. احمد حسن البکر ۲۳ سال از صدام بزرگ تر بود زیرا متولد ۱۹۱۴ بود. صدام از چند جهت با حسن البکر خویشی داشت؛ اولاً اجداد پدری صدام و احمد حسن البکر از یک قبیله بودند، ثانیاً خیرالله تلفاح که دایی صدام محسوب می شد پسردایی احمد حسن البکر نیز بود. مادر صدام حسین یعنی صبحه دختر دایی البکر و صدام نوه دایی حسن البکر بود. از سوی دیگر ساجده تلفاح همسر صدام دختردایی او نیز محسوب می شد. پلکان ترقی او در ترور عبدالکریم قاسم در اکتبر ۱۹۵۹ پایه ریزی شد و مورد توجه احمد حسن البکر و حزب بعث قرار گرفت و چون به خارج از کشور فرار کرد با سازمان سیا مربوط شد و در بازگشت به عراق در فوریه ۱۹۶۳ پلکان ترقی را پیمود و چون نتوانسته بود به دانشکده افسری راه یابد در جریان قدرت گرفتن حزب بعث بسیاری از افسران ارتشی عراق را به بهانه های مختلف کشت و حتی شایع است عدنان خیرالله به تحریک صدام حسین در سانحه هلی کوپتر کشته شد. در زمانی که رئیس جمهور شد مدرک فارغ التحصیلی رشته حقوق از دانشگاه بغداد به او تقدیم شد.

سیروس غفاریان