یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به فیلم به رنگ ارغوان ساخته ی ابراهیم حاتمی کیا


نگاهی به فیلم به رنگ ارغوان ساخته ی ابراهیم حاتمی کیا

بالاخره به رنگ ارغوان اکران شد راستی چند سال پیش بود که در روزنامه ها خواندیم فیلم جدید ابراهیم حاتمی کیا با بازی سوپر استارهای سینما

بالاخره" به رنگ ارغوان اکران" شد. راستی چند سال پیش بود که در روزنامه ها خواندیم " فیلم جدید ابراهیم حاتمی کیا با بازی سوپر استارهای سینما... " ؟ فیلم روی پرده رفت البته بدون حضور سوپر استارها و ان هم درست زمانی که هیچکس فکرش را نمی کرد. اکنون ما فیلمهایی چون" به رنگ ارغوان" ، "عیار چهارده" و فیلم " پنجمین سوار سرنوشت " ایرج قادری را یکجا به روی پرده داریم و این است که می گویند سینمای ایران این روزها شاهد حضور بی سابقه ی فیلم هایی است که تا کنون معطل مجوز وزارت ارشاد بوده اند و البته شگفتا از این تنوع !

در این بین اما موضوع فیلم حاتمی کیا سر و صدای بیشتری به پا کرده است اما اگر راستش را بخواهید داستان " به رنگ ارغوان " درست مثل فیلمهای دیگراین کارگردان است. پلات تفاوتی نکرده است و قصه، باز قصه ی آدمهایی است که بر اثر محرکی چون عشق، در آنچه بوده اند ، در هر آنچه کرده اند شک می کنند و به یکباره ایمان بی ایمان. این است بار تراژیک اغلب فیلم های حاتمی کیا که تلخی اش فقط و فقط با " عشق " به عنوان یک راه برون رفت و یا راه رستگاری کمی ملایم می شود .

حمید فرخ نژاد ( شهاب ۸ ) همان قهرمانی است که در طول فیلم آهسته آهسته به سمت پرتگاه ( یا قله ! ) شک و تزلزل پیش می رود . او یک مامور مخفی است که برای پیگیری پرونده ی دانشجویی به نام " ارغوان کامرانی " عازم یکی از روستاهای شمال می شود . به عنوان دانشجو در رشته ی جنگل داری ثبت نام می کند . دم و دستگاه جاسوسی اش را راه می اندازد و صبح تا شب کارش می شود گوش دادن به مکالمات تلفنی ارغوان تا اینکه طبق معمول عشق بیاید و آهسته به شیشه بزند . تا همین جای فیلم کافی است تا شما را دفعتا یاد فیلم آلمانی" زندگی دیگران" به کارگردانی " فلورین هنکل فون دونرز مارک " بیاندازد . چه کنیم که بهترین فیلم های سینمای ما اغلب یک کپی، پیشتر در کشوری دیگر دارند که اتفاقا همیشه یک سر و گردن از نسخه های ایرانی بالاترند. فقط اتفاقی ! گذشته از تمام تفاوت های تکنیکی و کارگردانی و...( که بسیاری از آنها در اختیار کارگردان و عوامل فیلم نیست ) آنچه زندگی دیگران را به فیلم حاتمی کیا برتری می دهد در خود فیلمنامه است .

به این روایت که آنچه مامور مخفی آلمانی را به دام شک می اندازد بر خلاف شهاب ۸ نه یک عشق نا خوانده، نه زیبایی صورت یا سیرت یک دختر ، نه یک خواستن خود خواهانه ، بلکه حس زندگی از جنس دیگر است، درک عشق در بین دیگران و یک کلام درک انسان بودن دیگران ، درک انسان بودن دشمن . اما آنچه ما در به رنگ ارغوان می بینیم فقط یک عشق شخصی است که به درستی معلوم نیست از کجا پیدایش می شود. شها ب ۸ یکدفعه عاشق شد و ما آخر نفهمیدیم کی ، کجا و چگونه. کارگردان حتی به ما اجازه نمی دهد که قهرمان فیلمش را پیش از عاشق شدن بشناسیم ، در نیمه ی اول فیلم المان ها یی که شخصیت را از جنس گوشت و خون کنند به عمد یا غیر عمد از قلم افتاده اند و واضح است که این کم گویی و ابهام در پذیرش این عشق ناگهانی از سوی مخاطب کارکرد مثبت دارد و برعکس پرداخت درست شخصیت، باورپذیری این اتفاق را مستلزم تلاش و ظرافت بیشتر می کرد. اما نکته ی مثبت درباره ی عشق های حاتمی کیایی این است که به هیچ وجه حدوث عشق سرآغاز یک پایان به ظاهر خوش نیست .

عشق، آدمها را لا اقل در این دنیا از مصیبت هایی که خارج از اختیارشان است نمی رهاند. عشق ارزشمند است اما دریچه ای دروغین به بیرون از یک ساختار صلب نیست. درست بر خلاف برخی از فیلمها به خصوص فیلمهای هالیوودی که دستی دراز در نامرئی کردن و یا لا اقل جزئی نشان دادن ساختارهای گریز ناپذیر زندگی دارند: قواعد محدودیت بخش بازی محو می شوند تا تمام انسان ها به مثابه ی سوژه هایی انتخاب گر بازنمایانده شوند. این ادبیات آشنای هالیوود در باب عشق و نیروی آن است که انصافا حاتمی کیا از آن به دور است . حاتمی کیا اما در این فیلم گهگداری از عشق فراتر می رود. گرچه که " به رنگ ارغوان تا حد ممکن از داوری درباره ی شخصیت هایش و یا در مورد کار و اهداف انها تبری می جوید اما در مورد آنچه خود شخص ارغوان را در پایان فیلم دگرگون می کند توان سکوت ندارد .

در تمام طول فیلم ارغوان کامرانی(خزر معصومی ) دانشجویی است که به کنج امن اتاق زیبایش پناه برده است و درباره ی چیز هایی که دوست می دارد می خواند ، جنگل را دوست دارد ، در آن قدم می زند و ان را نگاه می کند و اما قطع شدن درختانش را هم فقط نگاه می کند . ارغوان از هر کاری که برای حفظ دوست داشتنی هایش لازم است دوری می کند و از هر کاری که از جنس کارهای پدرش است (کارهایی که سبب شد او پدر و آغوشش را نداشته باشد ) و او فقط نگاه می کند تمام انچه را که از دست می دهد. اما حلقه ی داری که در پایان فیلم بر گردنش گره می شود از او ارغوانی دیگر می سازد. دو سکانس اول و آخر فیلم البته یکی است اما طناب آغازین برای ارغوان یا مخاطب پایان است و طناب پایانی آغاز.همین تغییر جهان بینی پس از یک حادثه( و نه فقط یک عشق) که نقش زن را از یک شخصیت منفعل و سراسر مظلوم به یک کنشگر بدل می سازد ،فیلم را از قالب یک رمانس درجه چندم خارج می کند. همپا ی زن (اما نه با کیفیتی برابر )، نقش مرد نیز نشانه هایی را از تغییر که حامل ارزش مثبت است بروز می دهد از آن جمله به کار بردن اسامی گوناگون خداوند در پیامهای ارسالی اش به پایگاه !؟ به جای یک اسم ثابت و یا یکی شدن با جنگل در آن صحنه که ما حمید فرخ نژاد را بالای درخت حاجت می بینیم در حالی که پیش از آن جایش پایین بود و روی زمین . یکی شدن با جنگلی که باید حفظ شود .

جنگلی که به نوعی نمادی از یک زندگی است که باید برای نجاتش کوشید . به هرروی گرچه تلاش فیلم به هر دلیل پرهیز از هر گونه ارزش داوری درباره ی شخصیت ها ، وقایع و ... است اما نشانه هایی وجود دارد که فیلم را از رویکرد محافظه کارانه ی صرف که در تضاد با جنس و ساختار فیلمنامه و مضمونش باشد دور می دارد و این تنها یک واقعیت است که یک فیلم در برابر آنچه نباید ساکت بماند اجبار به سخن گفتن دارد .

هنگامه مظلومی