جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ای کاش باد کدورت ها را در تیم ملی می برد


ای کاش باد کدورت ها را در تیم ملی می برد

باد داشت شاخه های درختان کنار چمن را می شکست باد شدید به یکباره عصر گرم بهاری را خنک کرده بود, اما به قدری شدت داشت که همه چیز را به هم می ریخت

باد داشت شاخه‌های درختان کنار چمن را می‌شکست باد شدید به یکباره عصر گرم بهاری را خنک کرده بود، اما به‌قدری شدت داشت که همه‌چیز را به هم می‌ریخت

استپ کردن و ضربه زن به توپ کاری محال بود، اما با شوخی و خنده یا هر ترفند دیگر باید آنها که روی چمن بودند، کارشان را انجام می‌دادند چون نباید وزش باد تمرین تیم ملی را تعطیل کند.

تمرین عصر سه‌شنبه تیم ملی روی چمن کمپ که گل‌های سفید کوچک زیادی روی آن روییده‌اند، حال و هوایی ویژه داشت. سکوهای کمپ که ۲۰ نفر هوادار را روی خود جای داده بودند، جایی شده بودند برای جولان دادن لیدرها؛ لیدرهایی که آمده بودند تا با هم کری بخوانند.

ساعت ۱۷ همه بازیکنان روی چمن بودند، اما خبری از علی دایی نبود. برای همین ۳۰ دقیقه‌ای تمرین با تاخیر آغاز شد تا سرمربی از راه برسد. در این دقایق بازیکنان روی چمن نشسته بودند و با هم شوخی می‌کردند. رضا عنایتی که انگار نود را به دقت دیده بود، ادای فریدون زندی را در‌می‌آورد. آنجا که فریدون به خبرنگار نود در اردبیل گفته بود؛ «فکر می‌کنم اردبیل، بهتر از تهران است!».

کمی آن طرف‌تر محسن خلیلی با رحمتی شوخی می‌کرد. آندو و مجتبی مثل همیشه با هم بودند و نیکبخت شاید تنها کسی بود که سگرمه‌هایش در هم بود و دور از خبرنگاران، تک و تنها ایستاده بود.

دو دروازه‌بان، لباس‌های زردشان را پوشیده بودند و یکی مشکی؛ رحمان احمدی و ابراهیم میرزاپور، لباس‌های زرد به تن کرده بودند و رحمتی، تیشرت مشکی به تن داشت. این شاید تنها بی‌نظمی ظاهری در پوشش بازیکنان بود.

غیر از رحمتی، همه لباس‌های‌شان را درست به تن کرده بودند. همه بازیکنان غیر از گلرها، لباس‌های آبی با مارک دایی، کادر فنی لباس‌های خاکی شرکت دایی، کادر پزشکی و تدارکات هم لباس‌های دایی به رنگ قرمز را به تن کرده بودند. رحمتی اما لباسش متفاوت از سایرین بود، «‌بابا از اول هفته قرار شد که صبح‌ها لباس زردها را بپوشیم، عصرها هم لباس مشکی.‌»

رحمتی این جمله را در پاسخ به اعتراض غلامپور به تفاوتش با بقیه گفت. او می‌گفت که اشتباه از ابراهیم میرزاپور بوده است، اما ابراهیم در جوابش گفت: «‌بابا من که سر ناهار گفتم لباس زردها، حالا سوتی دادی، نیندازش گردن ما!»

دایی که از راه می‌رسد، تمرین رسمیت پیدا می‌کند. بازیکنان که قبل از این، هرکدام‌شان گوشه‌ای از زمین بودند، دور هم جمع می‌شوند و شروع می‌کنند به دویدن. دایی کمی دیرتر از سایرین آمده بود چون قبل از تمرین، رفته بود تا در مراسم تودیع و معارفه مدیران سابق و جدید باشگاه سایپا حاضر باشد.

در دویدن، نیکبخت پیش از همه بازیکنان می‌دود. او میاندار است چون ابراهیم میرزاپور و دیگر گلرها با تیم نمی‌دوند و نکونام هم به دلیل مسمومیت، همراه تیم نیست تا علیرضا که به عکس همه تیم، با شلوار گرمکن می‌دود، بزرگتر تیم باشد.

در این فاصله لباس زرد رحمتی را هم برایش آورده‌اند و علیرضا با گرمکنش، تنها یار ناهمگن تیم است. او تا می‌تواند سعی می‌کند با فاصله از خلیلی بایستد. کاملا پیداست که این دو با هم قهر هستند؛ قهری را که از دل اختلافات پرسپولیس با خود به تیم ملی آورده‌اند.

تیم شروع به بازی تمرینی کرده است که دو گروه لیدر به سکوهای کمپ می‌آیند. کنار زمین، ماموران حراست سازمان سعی می‌کنند از خبرنگاران بخواهند به محدوده زمین نزدیک نشوند. این تصمیم پس از فریاد اعتراض دایی به عکاسی که داشت روی چمن قدم می‌زد گرفته شد.

دایی دقایقی قبل، ابتدا کمی سر به سر خبرنگار واحد مرکزی خبر گذاشت که هیچ اطلاعی از مسائل فوتبالی نداشت و بعد دادی بر سر عکاس خاطی کشید تا رسمیت تمرین را اعلام کند.

«‌رضا عنایتی‌» چند لیدر سرشناس پرسپولیس، نام عنایتی را فریاد می‌کنند. آنها درست همان لیدرهایی هستند که در بازی با زامبیا با شعارهای‌شان باعث رنجش عنایتی شده بودند تا او تصمیم به خداحافظی بگیرد. هرچند دایی، عنایتی را از این تصمیم منصرف کرد و او باز هم در تمرینات حاضر شد.

لیدرها آمده بودند تا با او آشتی کنند، اما لیدرهای استقلالی هم به کمپ آمده بودند تا حال لیدرهای قرمز را حسابی بگیرند؛ «‌رضای آقای گل، ۳ سال آقای گل.» این فریاد بارها و بارها از سوی ۱۵ لیدر استقلالی حاضر روی سکو تکرار شد. آنها مجتبی جباری را هم به‌شدت تشویق می‌کردند.‌

هاشم بیگ‌‌زاده را هم تشویق می‌کردند و می‌خواستند به جای پرسپولیس به استقلال بیاید. تمرین حسابی خنده‌دار شده بود در آن داد و فریاد‌ها و باد شدید. کعبی هم در این شلوغی پشت سر عنایتی می‌دوید و فریاد می‌زد؛ «‌رضای آقای گل!» اخم دایی در هم رفته بود.

سرپرست تیم ملی کنار زمین داشت هرس می‌خورد اما چاره‌ای نبود. اینجا، جایی بود برای تسویه حساب.

«‌بابا ما اصلا به عنایتی فحش ندادیم. ما منظورمان از تشویق محسن، گیر دادن به یکی دیگر بود!» عباس، لیدر معروف پرسپولیس این جمله را گفت. او مدعی بود که هدف‌شان نیکبخت بوده است و عنایتی به اشتباه ناراحت شده است. آنها که تعدادشان در برابر لیدرهای استقلالی کمتر است حتی وقتی آبی‌ها قهرمانی پرسپولیس را مسخره می‌کنند، مجبور به سکوت هستند.

لیدرهای پرسپولیسی خاطره به هم زدن اردوی تیمشان پس از بازی استقلال اهواز را با هیجان برای خبرنگاران تعریف می‌کنند و از نیکبخت بد می‌گویند. نیکبخت هم که سکوهای مقابل هواش می‌کنند، با خشم به لیدرهای سرخ نگاه می‌کند و بازی‌اش را ادامه می‌دهد.

تمرین بازیکنان بعد از دو دست فوتبال دست گرمی تحت فشار که با درخشش ویژه میلاد میداودی و مسعود شجاعی همراه بود و پس از آن کرنر‌هایی که از ۴ طرف روی دروازه‌ها ریخته می‌شد، به پایان رسید. در زمان کرنرها، دایی هم با دیگران بازی می‌کرد. او با شوت‌هایش حسابی رحمتی و میرزاپور را به دردسر انداخته بود.

در پایان تمرین، در زمانی که دایی و کادر فنی به گلرها پنالتی می‌زدند، نیکبخت سمت یکی از لیدرها آمد و گفت: «‌واقعا که من.... استقلالی‌ها فحشم می‌دهند چون به پرسپولیس آمدم و اینجا هم شما به من فحش می‌دهید.» او خیلی زود لباس‌هایش را می‌پوشد و عنایتی را صدا می‌کند.

گپ کوتاهی با احمد ابراهیمی سرپرست تیم می‌کند و بعد از تمرین می‌رود. یکی از حاضرین می‌گوید: «‌تاتوی پایش را عوض کرده، برای همین هم هست که با شلوار تمرین می‌کند!»

غلامپور و دایی در پنالتی با هم کری دارند، مربی گلرها پنالتی سرمربی را گرفته و دیگر حاضر نیست در دروازه بایستد، کاری که خشم دایی را به همراه دارد. سرانجام غلامپور به دروازه می‌رود و دایی حسابی تلافی می‌کند. ۵ پنالتی به گوشه دروازه و ۵ گل!



همچنین مشاهده کنید