شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
آیا «پاپ» هنر است
![آیا «پاپ» هنر است](/web/imgs/16/144/nun551.jpeg)
عموما موسیقی عامهپسند (porular music)را نوعا متفاوت با موسیقی خاص و موسیقی هنری تلقی میکنند و تا همین اواخر، مباحث فلسفی درباره موسیقی منحصرا متوجه موسیقی خاص(serious music)یا موسیقی هنری(art music)بود. اما طی سالهای اخیرموسیقی عامه پسند موضوع مهمیبرای فیلسوفانی شده که پیگیر یکی از این دو طرح ذیل هستند:
نخست، موسیقی عامه پسند توجه فیلسوفانی را جلب کرده است که آن را به مثابه نمونهای از موضوعات فلسفههای موسیقی متعارف و غالب میدانند. حتی هم اکنون، غالب توجهات در فلسفه موسیقی مصروف موسیقیهای کلاسیک اروپایی است. بنابراین اگر تفاوتهای عمدهای بین موسیقی عامه پسند و موسیقی هنری وجود دارد، دامنه بحث در فلسفه موسیقی گسترش مییابد، به گونهای که موسیقی عامه پسند را نیز شامل میشود و همین باعث میشود ما متمایل به بازنگری درباره ماهیت موسیقی شویم. درثانی، موسیقی عامه پسند به شکل روز افزون به عنوان نقطه محوری در مباحث کلی درباره ارزش هنر و زیبایی به کار گرفته میشود. تعداد در حال رشدی از فلاسفه موسیقی عامه پسند را به عنوان رشتهای حیاتی و از حیث زیباییشناختی غنی میدانند که به واسطه زیباییشناسی سنتی به حاشیه رانده شده است. آنها استدلال میکنند که موسیقی عامه پسند مثال نقضهای مهمیدربرابر آموزههای پذیرفته شده در فلسفه هنر محسوب میشود. مباحث مشابهی درباره زیباییشناسی «جاز» مطرح شده است، اما این مباحث خارج از دامنه بحث این مقاله است.
هرچند مقوله موسیقی عامه پسند از پیش تفاوتهایی را با موسیقی خاص مفروض میدارد، درباره ماهیت این تفاوتها غیر از این قضیه تقریبا همانگویی که «موسیقی عامه پسند موسیقیای است که بیشتر مردم آن را به موسیقی هنری ترجیح میدهند»، کمتر توافق وجود دارد. این عدم توافق در [چرایی] استقبال عمومی هنگامیکه در کنار این فرضیه احتمالی قرار گیرد که موسیقی عامه پسند از حیث زیباییشناختی متفاوت با موسیقی فولکلور(مردمییا سنتی)(folk music)، موسیقی هنری و دیگر انواع موسیقی است، (علاوه بر مسائل جامعهشناختی) مسائل فلسفیای را ایجاد میکند. توافقی کلی درباره گستره و دامنه دلالت مفهوم موسیقی عامهپسند وجود دارد که براساس آن، مثلا موسیقیهای گروه بیتلز، عامه پسند محسوب میشوند ولی موسیقیهای ساخته ایگور استراوینسکی عامه پسند به حساب نمیآیند. اما توافق مشابهی درباره اینکه اصطلاح «موسیقی عامهپسند[ »دقیقا] چه معنایی میدهد یا اینکه چه وجوه متمایزی از این موسیقی عامهپسند است، وجود ندارد. تاملات فلسفی اخیر درباره موسیقی عامهپسند به طور کلی از تعریف این نوع موسیقی طفره میروند. بحث درباره انواع و نمونههای خاصی از موسیقی عامه پسند در طرحهای وسیعتر فلسفی متداول است. چنین استدلالهایی بر موسیقی «راک»، «بلوز» و «هیپهاپ» متمرکز است.
ماهیت ارزش زیباییشناختی موسیقی و ادعای خودبنیادی موسیقی، از جمله موضوعاتی هستند که در این مدخل مورد بررسی قرار گرفتند.
● پیش زمینه فلسفی
از آنجا که هم افلاطون و هم ارسطو درباره موسیقی تاملاتی فلسفی را ارائه کردهاند، فلسفه موسیقی مقدم و دارای عمری طولانیتر نسبت به فلسفه مدرن هنر است و با آن یکی نیست. با این حال، فلسفه موسیقی بشدت متاثر از فرضیات زیبایی شناختی مدرنیسم بوده است. فلاسفه قرن ۱۸ رشته مطالعاتی جدیدی را تحت عنوان زیباییشناسی راه انداختند و در این رشته درباره اصل وحدت بخش «هنرهای زیبای» اروپای پس از رنسانس پژوهش کردند. این اصل میبایست علم و حرفه را از فعالیتهایی مثل موسیقی، شعر، تئاتر، رقص، نقاشی و مجسمهسازی متمایز میکرد. با توجه به این پیشینه، بیشتر نظریه پردازیهای بعدی درباره موسیقی به شکل مشخص و آشکارا متاثر از تمایلات مدرنیستی درباره هنر بودند. ۳ تصور بویژه با تلاشهای بعدی برای تمییز دادن هنر از هنر عامه پسند ارتباط داشت. نخست اینکه هنر محصول نبوغ است.
هنر همواره در نمو است، بنابراین هنر موفق جدید متضمن پیشرفت است. دوم اینکه ارزش هنر، ارزش زیباییشناختی است و ارزش زیباییشناختی خودبنیاد است. ارزش هنری اثر را نمیتوان به منفعت، تاثیرات اخلاقی یا کارکردهای اجتماعی اثر فروکاست. سوم اینکه، آنچه درباره هنرهای زیبا صدق میکند، درباره موسیقی نیز صادق است. از اواسط قرن ۱۸ تا اواسط قرن ۱۹، فیلسوفان موسیقی را ستون نظام نوپدید هنرهای زیبا میدانستند. در نتیجه، اگر موسیقی فاقد نبوغ و خودبنیادی بود، هنر محسوب نمیشد. از ابتدای قرن ۲۰ اغلب روشنفکران در توافقی نخبهگرایانه موسیقی عامهپسند را فاقد این ویژگیها دانستند.
ادواردهانسلیک: هنر موسیقی هنر سامان دادن به آواها است. صرفا ویژگیهای ساختاری موسیقی است که اهمیت دارد و اهمیت این ویژگیها بهخاطر خودشان است [و نه امر دیگری]با اینکه بدنه اصلی روشنفکری قرن ۱۸ بر نظریهپردازیهای بعدی تاثیرگذار بود، تمایز واضحی را بین هنر زیبا و هنر عامهپسند معرفی نکرد. مثلا فلسفه هنر کانت تلاشی برجسته و مهم در زیباییشناسی قرن هجدهم است. کانت در فلسفه هنر خود تاکید بسیاری بر نبوغ و خودبنیادی زیباییشناختی میکند. همیشه گفته شده که براساس این عناصر زیباییشناسی کانت، موسیقی عامهپسند دارای جایگاه هنری نیست. بسیاری از تحلیلهای فلسفی بعدی درباره تمایز بین موسیقی هنری و موسیقی عامهپسند الهام گرفته از این اظهار نظر کانت هستند که هنرهای دون پایه(the lesser arts)ذهن (mind)را کودن(dull)میکند. تاثیر و تاثر تصورات و تجربه صوری از مشخصههای هنر زیبا است که هنر عامهپسند بدون آن و صرفا سرگرمی است.(۵۵-۴۵۳ )see Kaplan, با این حال توجه به این نکته اهمیت دارد که خود کانت با رشتهای به نام موسیقی عامه پسند آشنا نیست و بنابراین او هنرهای دون پایه و هنر عامه پسند را در یک مرتبه قرار نمیدهد. بهعلاوه موضع کلی او درباره ارزش موسیقی نافرجام است. با توجه به اینکه بعدها مشهور شد که او یک فرمالیست است، مخاطبان آثار او همیشه با ملاحظه این دغدغه او شگفتزده میشوند که موسیقی بدون آواز « (instrumental music)صرفا بازی با حواس است» و بنابراین «پایینترین جایگاه و دونترینشان را در میان هنرهای زیبا داراست(۹۹۱ » )Kant,، بخصوص توجه کنید به اظهاراتی از کانت که مدعی است باید به موسیقیهای همراه با آواز ، سرودها یا ترانهها)songs( جایگاه بالاتری نسبت به موسیقی بدون آواز داد، به طوری که کانت احتمالا برای یک آواز مردمی (یعنی سنتی یا فولکلور) (folk song)ارزش زیباییشناختی بیشتری قائل است تا کنسرتهای برندنبرگ باخ (J. S. Bachs Brandenburg concertos)
سکوت فلسفه در قرن ۱۸ درباره تفاوتهای بین سرودها و ترانههای هنری و سرودها و ترانههای عامه پسند نباید به این معنا تلقی شود که هیچکس درباره موسیقی عامهپسند نیز بحث نکرده است. در جایی که ما بحث قرن هجدهمیها درباره این موضوع را میخواهیم، عامه پسندی متضاد با هنر نیست. مثلا تقریبا همان زمان که کانت این مساله را مطرح کرد که آیا موسیقی بدون آواز شایستگی دارد که هنر زیبا نامیده شود، موتزارت، آهنگساز درباره اهمیت به کار گیری ملودیهای به یادماندنی و عامه پسند در ساخت اپراهای خود مطلب مینوشت. اما حتی در اینجا این تلقی که مقولات روشنگری موید تمایزی آشکار بین موسیقی هنری و موسیقی عامه پسند است، تلقیای کهنه و «تاریخ گذشته» است. فیلسوفان این دوره در بهترین شرایط مدعی وجود تفاوتها بین ذائقه پالوده و ذائقه عوامانه شدند. این تمایز بین ذائقه بهتر و ذائقه پستتر بتدریج به سمت به رسمیت شناختن آشکار فضای متمایزی از فرهنگ و موسیقی عامه پسند تحول پیدا کرد(۹۸-۹۴ . )Shiner,
تمایز جدیتری بین موسیقی هنری و دیگر موسیقیها بتدریج طی قرن ۱۹ نمایان شد. اواسط این قرن، مباحث فلسفی درباره موسیقی آغاز به بررسی و پاسخهای مقطعی درباره این مساله کرد که ما هم اکنون چه موسیقیای را موسیقی عامه پسند میدانیم. فلسفه موسیقی به شکل روزافزون بر تبیین این مساله متمرکز شد که چرا کنسرتهای موسیقی اروپایی از حیث موسیقایی ویژه و ممتاز هستند. ادواردهانسلیک با تاکید بر نظر کانت مبنی بر خودبنیادی ارزش زیباییشناختی، بر موسیقی صرف و بدون آواز تمرکز میکند. هنر موسیقی هنر سامان دادن به آواها است. صرفا ویژگیهای ساختاری موسیقی است که اهمیت دارد و اهمیت این ویژگیها بهخاطر خودشان است [و نه امر دیگری.] موسیقی ناخالص که مبتنی بر کلمات و اظهارات هیجانی است، مخاطبان خود را از طریق جذابیتهای غیر موسیقایی راضی میکنند. در این تحلیل موسیقی عامهپسند اغلب از طریق رهاوردهای افزوده بر موسیقی(its extra-musical rewards)، مخاطب خود را راضی میکند. زیباییشناسی فرمالیستی هانسلیک، در دفاع از برتری موسیقی بدون آوازinstrumental music ، این نگرش را تقویت میکند که موسیقی عامه پسند که بر آواز تاکید میکند، فاقد ارزش زیباییشناختی است. هانسلیک زیباییشناسی کانتی را علیه این تصور کانت که موسیقی بدون آواز فاقد ارزش زیباییشناسی است، به کار میبرد.
ربع قرن بعد، ادموند گارنی(Edmund Gurney)استدلالی دیگر را به نفع خودبنیادی موسیقی مطرح کرد. هرچند او پذیرفت موسیقی عامه پسند احتمالا از حیث خوش آهنگی ارزشمند است، اما او به جنون اظهارات هیجانی [که از مشخصههای موسیقی عامه پسند است] بشدت انتقاد کرده و معتقد است این ویژگی آشکارا موسیقی عامه پسند را به جایگاهی پایینتر و پستتر نزول میدهد. هانسلیک و گارنی هر دو علیه تمایل رمانتیک به ارج گذاشتن به ظرفیت و قابلیت معنادار موسیقی عکسالعمل نشان میدهند. هر دو آنها در پاسخ به این ایده دیرین که موسیقی به واسطه تولید احساس، هیجان را آشکار میکند؛ یعنی پاسخ بدنی به موسیقی، تاکید میکنند که درگیری بدنی نمایانگر واکنشی دون مرتبهتر است. این دو مجددا یکی از نظرات کانت را توسعه میدهند. کانت استدلال میکند که پاسخ بدنی تمایلی شخصی به موسیقی را ایجاد میکند و تمایل شخصی با حکم زیباییشناختی همه شمول و «محض» ناسازگار است. بعلاوه هانسلیک و گارنی منشأ مهمی برای این دیدگاه هستند که موسیقی عامه پسند به این علت که مطالبه اولیه آن بدنی و احساسی است، موسیقی دون و سطح پایین است. در مقابل، ساختارهای انتزاعی موسیقی کلاسیک پاسخ ذهنیintellectual response را اقتضا میکنند. بدن میشنود(hear)ولی ذهن(intellect)گوش میدهد. )listen(
موضع گارنی به طور کلی نسبت به موسیقی عامه پسند منفی نیست. او میان موسیقی عامه پسند به مثابه موسیقی تجاری «سطح پایین» (low)که در سالنهای نمایش عمومی و اماکن سرگرمی عمومی اجرا میشود و موسیقی عامه پسند به مثابه موسیقیای که معمولا هرکسی از افراد جامعه را که در معرض آن قرار گیرد به خود جلب میکند، تمایز قائل میشود. (۴۰۷) موسیقی نوع اخیر اغلب همان موسیقی فولکلور (مردمی یا محلی) است. این نوع موسیقی همچنین شامل ملودیهای جذاب آواهای اپرایی و دیگر آثار کلاسیک میشود. گارنی پیشتر در سال ۱۸۸۰ اظهار کرد که حفظ طبقه اجتماعی مقتضی کلیشههایی است که به شکل غیرضروری دسترسی به تنوع گسترده موسیقی را محدود میکند. در نتیجه، عامه پسندی راستین بندرت پیشرفت و تحول پیدا میکند. گارنی بویژه منتقد این نظر ریچارد واگنر است که عامه پسندی در اصل به واسطه ناسیونالیسم تحمیل شده است. به نظر گارنی اگر جذابیت موسیقی به هر نحوی در مرزهای اجتماعی محدود شود، آن موسیقی، موسیقی عامه پسند نیست.
دیدگاههای نیچه نسبت به موسیقی محصول ثانویه فلسفه فرهنگ اوست. نیچه در ابتدا از برتری قابلیتهای خاص موسیقی کلاسیک اروپایی دفاع میکند. او آهنگسازانی را که نبوغ غیر عقلانی شان نیروی دیونیسیوسی را ایجاد میکند؛ نیرویی که برای اصلاح عقل گرایی افراطی فرهنگ اروپایی مورد نیاز است، تمجید میکند. نیچه سرانجام از موضع خود بازگشت. او در حملهای شدید به اپرای واگنر، ارزش جاودان نمونه بزرگ که مشخصه موسیقی هنری است را رد کرد. نیچه با ویران کردن سنت زیباییشناسی کانتی، اپرای بسیار عامه پسند گئورگ بیزت، تحت عنوان کارمن (۱۸۷۵) را به خاطر پیش پا افتادگی و سادگی آن ستایش میکند )see Sweeney-Turner( اما اکثر فیلسوفان دفاع نیچه از موسیقی سبک«light music» را نادیده گرفتند.
گذشته از نیچه در این دوره نگرشی که بر اساس آن بهترین موسیقی مستقل و دارای شکل ترکیبی است، بر فلسفه موسیقی حاکم بود (تقریبا جان دیوئی تنها فیلسوفی بود که در این دوره از قدرت حیاتی هنر عامه پسند دفاع میکرد. اما متاسفانه دیوئی بسیار کم درباره موسیقی سخن گفت.) تقریبا تا سال ۱۹۹۰ فلسفه موسیقی عبارت بود از تغییراتی در موضوعی واحد. فیلسوفان از این دو فرضیه توامان دفاع میکردند که موسیقی عامه پسند ذاتا متفاوت با موسیقی خاص(serious) یا موسیقی هنری(art music)است و موسیقی عامه پسند از حیث زیباییشناختی پایین مرتبهتر از موسیقی خاص است. در نتیجه بیشتر فیلسوفانی که به خود زحمت بحث درباره موسیقی عامه پسند را میدادند، بر تعیین و تشخیص نقصهای زیباییشناختیای که از ذاتیات این نوع موسیقی است ،متمرکز میشدند.
مترجم: محیاسادات اصغری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست