جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

او با کیست


او با کیست

بررسی مواضع رئیس جمهور جدید آمریکا در قبال ایران

اندکی پس از آن که میشل، فرستاده ویژه رئیس‌جمهور منتخب آمریکا راهی خاورمیانه شد باراک اوباما در گفتگویی با العربیه از پایان جنگ جهانی با ترور خبر داد و گفت اگر ایرانی‌ها مشت‌های گره کرده خود را باز کنند، می‌شود با آنها به گفتگو نشست. وی در این مصاحبه همچنین از پایان دوره تقسیم‌بندی «یا با ما، یا علیه ما» و ضرورت استفاده از ابزار چگونه سخن گفتن صحبت کرد تا بار دیگر تنور گمانه‌زنی بر سر پاندول نامیزان مذاکرات ایران و آمریکا که نوسانات زیادی را تجربه کرده، داغ شود؛ هرچند وی در گذشته صحبت از مذاکرات بدون پیش‌شرط به میان آورده بود، اما اندکی بعد با ذکر این نکته که مفهوم بدون پیش‌شرط آن نیست که شما فلانی را به چای دعوت می‌کنید، بلکه مفهوم آن است که من سیاست جمهوریخواهان را کنار می‌گذارم که می‌گویند تا وقتی فلانی (ایران) از فلان کارهایش دست برندارد ما با آنها وارد گفتگو نمی‌شویم، چراکه انجام چنین مذاکراتی پس از یک سلسله تدارکات لازم در سطح پایین دیپلماتیک آغاز خواهد شد، به نوعی گفته‌های قبلی‌اش را پس گرفت، اما اوباما در عین حال هم تاکید دارد باید متوجه بود که رویکرد تغییر برای اولین بار از کجا مطرح شده و چه کسی در برابر آن پاسخگوست.

وی پاسخ می‌دهد درست است این موضوع از طرف من مطرح شد این من یعنی باراک حسین اوباما، مسلمان بوده مسیحی شده‌ای است که پیش از ورود به کاخ سفید، سناتور ایالت ایلینویز بوده است. اوباما رنگین پوستی که زاده پدری کنیایی و مادری آمریکایی است در همان دور دوم پایانی انتخابات درون حزبی به تبعیت از سنت نامزدهای انتخاباتی ایالات متحده رو به نوشتن کتاب آورد. در اولین کتاب خود با عنوان «رویا‌هایی از پدرم: داستانی درباره نژاد و وراثت» به بیان خاطرات خود از دوران کودکی در هونولولو، جاکارتا و آغاز فعالیت اجتماعی‌اش می‌پردازد. فصل‌های پایانی این کتاب نیز به اولین سفرش به کنیا، سفری که او را با گذشته‌ و اصالت خانوادگی‌اش مرتبط می‌ساخت، اختصاص یافته است. در مقدمه نسخه تجدید چاپ شده این کتاب اوباما می‌نویسد: امیدوار بودم داستان زندگی خانواده‌ام به نوعی بیانگر شکاف نژادی که یکی از مشخصه‌های تجربه آمریکایی است، باشد.

«شجاعت امید؛ تصوراتی درباره مطالبه رویای آمریکایی» نامی است که اوباما برای دیگر کتاب خود برگزیده است. این کتاب در اکتبر ۲۰۰۶ منتشر شد و توانست در مدت کوتاهی در صدر فهرست کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز قرار گیرد. در بخش‌هایی از این کتاب که می‌توان آن را مرامنامه و مانیفست فلسفه سیاسی اوباما دانست وی از ضرورت یک تحول در آمریکا یاد می‌کند و تلویحا شیوه مدیریتی اتازونی‌های حاکم را زیرسوال می‌برد. بازخوانی کوتاهی از بخش‌های کتاب، همسانی‌های خواسته یا ناخواسته‌ای با الگوهایی دارد که وی اکنون در مواجهه با کشورهایی چون ایران در پیش گرفته است.

هرچند رگه‌های این تحولات از اندکی قبل هم قابل رویت بود و بوش پسر اذعان داشت با فرستادن نیکلاس برنز به میز هسته‌ای ژنو سعی دارد پیامی روشن و شفاف مبنی بر تغییر دیپلماسی آمریکایی در مواجهه با ایران در پیش گیرد که البته نه مجالش را یافت که تز تغییر دیپلماتیک خود را فرجام بخشد و نه می‌خواست بپذیرد که ایران می‌تواند در صورت فرو ریختن دیوار بی‌اعتمادی روابط بهتری با واشنگتن داشته باشد.

آن زمان هم بسیاری معترف بودند حضور نماینده صامت در مذاکرات ژنو تنها مخفی کردن چماق در قالب تاکتیکی جدید برای تشویق و ترغیب تهران به پذیرش بسته جدید پیشنهادی گروه ۱+۵ و تعلیق غنی سازی اورانیوم بود، اما به نظر می‌رسد اکنون شرایط، بیش از همه وقت برای مذاکره و گفتگو فراهم است و بهترین اهرم برای خروج از بن‌بست هسته‌ای، فرجام خوش مذاکرات ایران و آمریکاست، ولی در این میان دیپلماسی شلوغ و معطوف به نتیجه آمریکایی در مقابل دیپلماسی سکوت و معطوف به راه‌حل ایرانی دچار سایش و اصطکاک خواهند شد.

واشنگتن همواره اصرار داشته در جریان گفتگوها باید بکوشد بیشترین تاثیر را بر خروجی مذاکرات داشته باشد و از سوی دیگر هم، تهران بر این امر اصرار دارد که اهرم پیش برنده گفتگو باید از سازوکارهای یک مذاکره سازنده پیروی کند و همین تفوق دیدگاه‌ها بر راهکارها خود عاملی شد تا منطق مشاجره به جای مذاکره در دور سوم مذاکرات امنیتی بغداد بر دیگر گفتمان موجود غالب شود و عمر گفتگوهای امنیتی بغداد به دور چهارم کفاف ندهد؛ هر چند باید پذیرفت مبنا و استوانه آن مذاکرات از اساس و پایه دچار کاستی دیپلماتیک بود.

با وجود این، واشنگتن هم بر این باور است که در صورت کاستن از انجماد فزاینده مذاکرات از سکون فعلی می‌تواند کفه دیگر ترازوی هسته‌ای و به نوعی حامیان سنتی نه تماما ولی مخالفان تندروی ایالات متحده یعنی روسیه و چین را مجاب کند که ایالات متحده سعی دارد تمامی گزینه‌ها را قبل از به بن بست رسیدن مذاکرات هسته‌ای از چنته بیرون نیاورد. تاملی کوتاه بر همین نکته هم بیانگر این واقعیت است که آمریکا حداقل از رسم منحنی ۳ معادله هسته‌ای قبلی در مسیری قابل رصد کردن، هر گاه اراده‌ای برای به انجام رسیدن تنش‌های بروز یافته خود با طرف دیگر سعی داشته این چاله‌ها را با گفتگوهای دوطرفه رفع سازد و از سوی دیگر هم هر وقت سعی روشنی برای به نتیجه رساندن آن نداشته، با وارد کردن طرف‌های ثالت، تلویحا به سوی پیچیده‌تر کردن معادله و عدم رسیدن به رهیافت‌های مشخص حرکت کرده است.

تهران همواره سعی داشته با ارسال سیگنال‌های روشن، این پیام را به شکلی شفاف به واشنگتن مخابره کند و نشان دهد ایران با رعایت خواسته‌های مشروعش حاضر است گام‌های مثبتی در این مسیر بردارد. ارسال نامه تبریک احمدی‌نژاد به اوباما به مناسبت پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری که در طول ۳ دهه گذشته در مناسبات سیاسی ایران و آمریکا سابقه نداشته یا تماس‌های غیررسمی مقامات ایران و آمریکا در حاشیه اجلاس جهانی اقتصاد در داووس سوئیس یا حتی سفر گروهی نمایندگان مجلس شورای اسلامی و دیدار از کنگره آمریکا همه و همه پالس‌هایی است که از ایستگاه کاخ سعدآباد به کاخ سفید ارسال می‌شود که اینک نوبت آمریکاست تا فاصله شعار تا عمل دولتمردان عملگرای آمریکایی کی می‌تواند رنگی از واقعگرایی را بر بوم خالی دیپلماسی پذیرا باشد و سعی کند با اندیشه و گفتمان منطقی به ارائه راهبردی موثر در این راستا اقدام کند و بتواند پیله‌های بسته شده را بر فراز مذاکرات دو طرف باز کند.

بارم‌بندی نوسانات گذشته و مشخصا از زمان ریاست جمهوری کلینتون، دوره‌ای پرتلاطم از تلاش برای شروع یا حتی پیشنهاد مذاکرات ایران و آمریکا در قالب دیپلماسی هویج و چماق از سوی واشنگتن مطرح بوده و این دیدگاه هم وجود دارد که در عصر بوشیسم به دلایل متعددی همان هویج و چماق با اندکی قهر و آشتی دیپلماتیک چاشنی راهبرد کاخ سفید در مواجهه با پدیده‌ای به نام ایران بوده، اما اکنون اعلان‌ها و موضعگیری‌های سیاست خارجی در عصر اوبامایسم به مدل هویج بزرگ‌تر و چماق بزرگ‌تر گرایش یافته و همین مساله هم بر دغدغه‌های قبلی، نگرانی متعدد فعلی را افزوده است.

برآیندهای چماق زدن‌های مکرر جمهوریخواهان بر پیکره سیاست خارجی ایران اگر چه انتظارات را از این نگرش مسموم، خسته و دور کرده است و سیر تحولات گذشته هم بخوبی نشان داده واکنش حامیان سیاست‌های میلیتاریستی کاخ سفید در گذشته دست بردن به اهرم اسلحه و اجبار بوده، اما آن روی سکه را هم دموکرات‌ها با ترسیم هویج بزرگ‌تری پر کرده‌اند. هرچند باید پذیرفت منحنی برخوردهای سخت و نرم جمهوریخواهان و دموکرات‌ها در دامنه تقابل با ایران در ماتریسی از تحریم و تهدید در تناوب بوده و به تعبیری دو روی یک سکه بوده‌اند. تلاش‌های جهت دار اخیر کنگره آمریکا در توسعه دایره تحریم‌ها و دمیدن در تنور قطعنامه‌های هسته‌ای شورای امنیت علیه ایران از سوی همفکران دموکرات‌ که سنا و کنگره در ید قدرت آنهاست، نشان از حرکت در دامنه نرم نمودار برخورد با ایران است.

در عین حال بوش حداقل نشان می‌داد ارزشی قابل وصف برای فاکتور اخلاق و مذهب قائل است و به قول خودش سعی می‌کرد هر یکشنبه به کلیسا برود، ولی این باور در اوباما وجود دارد که او مذهب‌گرا و اخلاقگراتر از بوش خواهد بود و قدر اشک‌هایش را در بدو ورود به کاخ سفید خواهد دانست. اگر چه این رویکرد وجود دارد که اندیشه‌های مملکت‌داری و سیاست‌ورزی او بیش از همه به سوی بیل کلینتون میل خواهد کرد، ولی وقتی که قطعه اوباما را روی پازل روسای جمهوری گذشته آمریکایی می‌گذاریم، او بر مدل کارتر انطباق بیشتری دارد و بر خلاف اظهارات بسیاری، سیاستمداری اوباما به شکلی قابل لمس با راه کارتر هم مرزی می‌کند و همین هم در آن واحد برداشتی دوگانه از اخلاق‌گرایی و کینه‌ورزی کارتری نسبت به ایران را به ذهن متبادر می‌کند؛ هرچند پرده سومی به نمای عدم جنگ‌طلبی و یکجانبه‌گرایی را خواهد گشود.

اوباما سیاهپوستی است که تعصب خاصی نه بر نژاد و نه بر مذهب اصلاح شده‌اش ندارد و شاخص‌های آمریکایی بودن را وجه غالب نگاه خود می‌داند و سعی داشته تفسیرهای موسعی از اعلان تغییر و تحولش در راستای ساختارشکنی صورت نگیرد و کودکان هم‌نژادش او را مارتین لوتر کینگ هزاره سومی ندانند. موج اول تغییرات در روز اول صدارتش بر کاخ سفید که بناچار از تن سپردن به اقتضائات افکار عمومی صورت گرفته را نمی‌توان طرحی از آنچه باید باشد و آنچه هست تلقی کرد.

در پیش بودن موج دوم و طاقت‌فرسای بحران مالی جهانی و ابتدا از ایالات متحده و فشار فزاینده بر پایه‌های اشتغال، مسکن و درآمد و افزایش فزاینده سبدهای سوختی و گرم شدن زمین در کنار شعله‌ور شدن ناآرامی‌ها در افغانستان و رشد بنیادگرایی اسلامی در پاکستان و خاورمیانه عربی خود دست‌اندازهای عدیده‌ای را فراروی قطار سیاست خارجی ایالات متحده میگشاید که بناچار به کشیدن دسته ترمز جبر و جنگ از سوی اوباما خواهد انجامید. اوباما فعالانه خواهد کوشید ابتدا با عملی کردن تغییرات کم‌هزینه و چشمگیری به اقناع افکار عمومی پر انتظار آمریکایی پاسخ گوید و از آن پس به راهبرد تعمیر روی آورد.

این تغییر جبهه از تغییر به تعمیر و نه تمدید راهبردی خواهد بود که می‌توان انتظار آن را در برخورد با ایستگاه تهران داشت. بهبود وجهه آمریکایی نزد جهانیان و پس از آن تعامل تا نزدیکی‌های حلقه منافع متحدان و دوستان منطقه‌ای واشنگتن حداکثر اقدامی خواهد بود که می‌توان از اوباما انتظار داشت. آمریکا از خود اکنون چهره‌ای ترسیم کرده که پیش از هر برداشتی اسلحه و تیر و ترکش از شنیدن نام آن به ذهن متبادر می‌شود و این یعنی از دست رفتن جایگاهی که ۸ سال دموکرات‌ها و در دوره کلینتون برای تثبیت آن همت گماردند. به گفته خود اوباما هم محکم‌تر شدن مشت‌های گره کرده ایرانیانی که هر روز بر آمریکا مرگ می‌فرستند نشان از افزایش شکاف و فاصله واشنگتن و ایران در طول ۳ دهه گذشته با وجود معدود اقداماتی است که می‌توانست به تلطیف فضای کنونی بینجامد.

پیام‌های خاموش و وارونه از بلندگوی کاخ سفید حکایت از این امر دارد که با وجود بی‌توجهی و عدم اعتنای ظاهری نداشتن، ولی در آن سوی پرده تصمیم‌گیری مطبخ دموکرات‌ها، ایران چالش عمده سیاست خارجی آمریکا در عصر اوبامایسم است. او گرچه نشان می‌دهد نسبت به مکتوب تبریک احمدی‌نژاد بی‌تفاوت است و انگار نه انگار نامه‌ای دریافت کرده است، ولی حقایق تلویحی حکایت از ذهن آشفته او در بی‌قراری به پاسخنامه در قالبی دیگر به همتای ایرانی‌اش دارد.

خود اوباما هم می‌داند که تنگ‌تر کردن دایره تحریم و تطمیع، به پوشیدن جامه‌ای بر کالبد انتظاراتش نخواهد انجامید

اوباما می‌خواهد تلویحا بگوید که سایه جنگ گرم از فراز روابط ۲ کشور رخت بر خواهد بست و نگرش دموکرات‌ مابانه‌اش او را از دست بردن بر قنداق اسلحه نهی می‌کند، اما همزمان هم این احتمال را پنهان نمی‌کند که اشتیاقش به گفتگو و مذاکره زودتر می‌تواند به جمع شدن تفکر چند پاره و متحدان پراکنده آمریکا بر سر میز تحریم منجر شود و این به آن معناست که دست یافتن بر کرسی اجماع نسبی جهانی علیه ایران سهل تر خواهد بود. البته طمع دیپلماتیکی اوباما او را به تردید خواهد انداخت که آیا اندکی منتظر بماند تا با تعارف مذاکره‌ای لبخند مذاکره‌طلب ایرانی بیشتر لب بگشاید، کاری که برای تهران زیاد باب طبع نخواهد بود.

از نگاه دیگر، خود اوباما هم می‌داند که تنگ‌تر کردن دایره تحریم و تطمیع، به پوشیدن جامه‌ای بر کالبد انتظاراتش نخواهد انجامید. از این رو بیشتر به همان راهبرد تعمیر روی خواهد آورد و زمینه را برای رخدادهای آتی فراهم خواهد کرد. وی سعی خواهد کرد حداقل در مواجهه با ایران از تعمیر به مثابه یک اهرم تعدیل استفاده کند.

اوباما سعی می‌کند با دست پس زدن و با پا کشیدن‌های تکراری سکوت و انفعال خود را تا انتخابات ۳ ماه دیگر ایران ادامه دهد و همچنان سیاستی کج‌دار و مریز را پیش گیرد و منتظر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ ایران شود. واقعیت این است که اوباما اگر هم بخواهد نمی‌تواند با احمدی‌نژاد پشت یک میز بنشیند و این مصداقی از منفعت‌طلبی و تعاملات دوگانه و بعضا چندگانه‌ای است که آسیب‌های جدی را بر پیکره روابط دو کشور وارد خواهد کرد.

این تعامل‌های دوگانه آنجا نمود بیشتری می‌یابد که وی تاکید دارد از خطرات یک ایران هسته‌ای به گمان خودش آگاهی دارد و آن را جدی می‌گیرد، ولی در عین حال هم می‌گوید بر این باور است که باید با ایران بر سر آنچه می‌خواهد انجام دهد و آنچه جامعه جهانی از او می‌خواهد، گفتگو کند. این که این سیر گفتگو از کجا آغاز و به کجا منتهی شود و این که اصولا سازوکارهای چنین مذاکراتی چه می‌تواند باشد؟ پرسش‌هایی است که اغلب با سکوت اوباما همراه می‌شود.

شاید اگر کمی بیشتر بر سیر فزاینده نگرانی‌های اعراب از گام‌های لرزان اوباما در سیاست خارجی تمرکز شود، بتوان ردهایی از ابرهای تیره و تار تردید را بر سر ۲ کشور مشاهده کرد. انتخاب کلینتون فارغ از تمام امتیازاتی که برای تحکیم پیوندها با دوستان و متحدان اروپایی آمریکا دارد، به خودی خود گره کوری است که بر پیچیدگی کلاف سردرگمی مذاکرات ایران و آمریکا خواهد افزود. هیلاری آن زمان که تنها یک سناتور بود و چه پیش‌تر که ۸ سال بانوی اول کاخ سفید بود، مرید سرسخت مانیفست امنیت اسرائیل به هر شکل ممکن بود.

اکنون هم که افسار سیاست خارجی اتازونی‌ها بر رکاب وی می‌چرخد، تامین این امنیت آن‌گاه باورپذیرتر خواهد بود که بدانیم اولین تماس وی با آن سوی آتلانتیک با تل‌آویو و وزیر خارجه اسرائیل بود تا این بار در قامت رئیس دستگاه سیاست خارجی آمریکا با ادامه راه خود پایمردی بیشتری نشان دهد.

انتخاب هیلاری کلینتون با عطف به دیدگاه‌های وی در حمایت از جنگ عراق و افغانستان، برخورد خشن‌تر با ایران و حمایت بیشتر از اسرائیل یعنی تمایل به ادامه همان راهبردهای قبلی ولی با ابزاری دیگر برای اقناع افکار عمومی. یک بررسی تطبیقی سطحی نشان می‌دهد زاویه دید کلینتون انطباق بیشتری با دیدگاه‌های بوش پسر دارد. نمی‌توان باور داشت اوباما این را نمی‌داند یا ندانسته دست به این انتخاب زده است. او بخوبی از انتظارات کهکشانی رای دهنگان ۴ نوامبر اطلاع دارد و واقف است که باید عصر بوشیسم را با اقداماتی نظیر تعلیق بررسی پرونده‌های زندان گوانتانامو و وعده خروج تاکتیکی نیروهای آمریکایی از عراق و دیگر کارهای ریز و درشت دور کرد، اما ابقای مهره‌هایی با آن تفکرات در ۲ عرصه سیاست خارجی و داخلی نشان از تمایل بر ادامه راه گذشته دارد.

ارسلان مرشدی



همچنین مشاهده کنید