پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آیینه


آیینه

مست می‌شد عالمی ‌از چرخش و رقصیدنت
گل به گل غلتید با هر لرزش پیراهنت
خویش را در شعله‌زار رنگ خود گم کرده‌ای
وهم طاووسی است در جان تو حتی با منت
دم به دم چون غنچه‌های رو به گل کامل‌تری
هر …

مست می‌شد عالمی ‌از چرخش و رقصیدنت

گل به گل غلتید با هر لرزش پیراهنت

خویش را در شعله‌زار رنگ خود گم کرده‌ای

وهم طاووسی است در جان تو حتی با منت

دم به دم چون غنچه‌های رو به گل کامل‌تری

هر نفس عشق است در آیین آذین بستنت

لمس ماه و آن حکایت‌ها دروغی بیش نیست

بشکن آن افسانه‌ها را با دلیل روشنت

ماه را تنها لبان من مسخر کرده است

ردپای بوسه‌هایم مانده بر ماه تنت

پرتو حسنی که می‌گویند ایجاد تو بود

عشق آتش زد به عالم لحظه خندیدنت

دیگران بیهوده شاعر خوانده‌اند این خام را

ذهنم آیینه است با آیین یاد آوردنت

علی حاجتیان