چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

رویا


رویا

خواب دیدم که ملائک در میخانه تو
گل من را بسرشتند و در خانه تو
سایه‌ام زیر درختان تو خوابش برده
عشق از خوبی پایان تو خوابش برده
چند وقتی ‌ست " دل تنگ" حرم می‌خواهد
به خدا دست خودم …

خواب دیدم که ملائک در میخانه تو

گل من را بسرشتند و در خانه تو

سایه‌ام زیر درختان تو خوابش برده

عشق از خوبی پایان تو خوابش برده

چند وقتی ‌ست " دل تنگ" حرم می‌خواهد

به خدا دست خودم نیست... دلم می‌خواهد

می‌نویسم که مرا شعر به مشهد ببرد

پای شیدا شدن پرچم گنبد ببرد

بال من را بتکاند که کبوتر بشوم

آن‌قدر باز کنم بال که پرپر بشوم

مثل باران شب عید ببارم دل را

توی هرصحن و سرا جا بگذارم دل را

آخ امشب شب شعر است نخوابی شاعر!

به گمانم خبری هست... نخوابی شاعر!

عاشقی منتظر توست بگو حالت کو؟

آدم سوخته دل، نذری امسالت کو؟

واژه‌ها چشم به راهند که راهی بشوی

دور تو رود بسازند تو ماهی بشوی

راه با این همه دوری به تو نزدیک شده

روز باشی، نه بمانی و سیاهی بشوی

ساک بردار که قسمت شده زائر بشوی

با قطار ته این بیت مسافر بشوی

دم در دست به سینه که سلام آقاجان

اشک‌های تو زمین می‌خورد و بعد از آن

عطر اسفند و سلام و صلوات مردم

نذری تو عزلت، نذری مادر، گندم

روی هر دانه نوشته:"که شفاعت آقا"

بین هر بیت نوشتی: "‌که فدایت آقا"

یک طرف : " باز علمدار زمین افتاده"

یک طرف: "‌گریه و شادی که شفایش داده"

یک طرف: " کعبه و قرآن وزیارتنامه"

یک طرف:"شمع وگره، بوسه، محبت نامه"

یک طرف نقطه دنجی که زیارت بکنی

دم در دست به سینه وسلام آقاجان

اشکهای تو زمین می‌خورد وبعد از آن

این طرف وقت خداحافظی و دل کندن

غزلی آمده با رخت سپیدی برتن

واژه‌ها چشم به راهند که راهی بشوی

دور تو رود بسازند تو ماهی بشوی

دوری از شهر تو ودرد جدایی سخت است

رفتن از پیش تو هیهات، خدایی سخت است

هرکسی خواب مرا دید بَرَش گرداند

تا ابد خواب تو در خاطره‌ام می‌ماند

چند وقتی ست " دل تنگ" حرم می‌خواهد

به خدا دست خودم نیست، دلم می‌خواهد

مصطفی عبداللهی- سیرجان