شنبه, ۲۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 15 March, 2025
اخلاق و اقتصاد

آیا کاپیتالیسم چیز خوبی است؟ آیا باید افراد سختکوشی که انگیزه کسب سودهای بزرگ دارند را ستایش کرد؟ آیا رقابت، بهترین پیامدها را برای مردم به بار میآورد؟ در این پرسشها، فعالیتها و موسسات مورد مطالعه اقتصاددانان (کاپیتالیسم، سود و رقابت) با مفاهیمی که دانشمندان علم اخلاق به کار میبرند (خوب، قابلتحسین و بهترین)کنار هم گذارده شدهاند.
علم اخلاق، ارزشها و فضیلتها را مورد مطالعه قرار میدهد. ارزش (value) آنچه است که خوب است و باید به آن دست یافت یا استانداردی از درستی است که باید آن را پیگیری کرد، در حالی که فضیلت (virtue) یک ویژگی شخصیتی است که فرد را به دستیابی به آن چه که خوب است یا انجام عمل درست قادر میسازد.
به عنوان نمونه چند مورد از خوبی های اساسی عبارتند از ثروت، عشق و آزادی. فهرست فضایل نظیر به این خوبیها یا ویژگیهای شخصیتی میتواند موارد مقابل را شامل شود: بهرهوری که فرد را قادر به دستیابی به ثروت میسازد، صداقت که فرد را قادر به داشتن روابط عاشقانه میکند و مسوولیتپذیری که به فرد توانایی داشتن یک زندگی آزادانه را میدهد.
مسائل اخلاقی ارتباط نزدیکی با موضوعات اقتصادی دارند. عمل اقتصادی انجام یک تحلیل هزینه فایده را در نظر بگیرید. میتوان صد دلار پول را صرف یک شب گردش در شهر کرد یا آن را به فعالیتهای انتخاباتی سیاستمدار موردعلاقه خود کمک نمود. کدام گزینه بهتر است؟
یک شب گردش در شهر، لذت و شادی فرد را افزایش میدهد. موفقیت یک سیاستمدار در فعالیتهای انتخاباتی نیز ممکن است به آزادی بیشتر در بلندمدت بینجامد. ما معمولا تصمیماتی از این قبیل را با مقایسه گزینههای پیش روی خود از طریق ارزیابی هزینهها و فواید احتمالی آنها نسبت به یکدیگر انجام میدهیم.
این امر اقتصاد را به طور مستقیم به یک مساله مهم در اخلاق مرتبط میسازد: ما بر مبنای چه استانداردی تعیین میکنیم که چیزی فایده است یا هزینه؟ شادی، عمل طبق خواست خدا، بقا در بلندمدت، آزادی، وظیفه و برابری همگی مواردی هستند که میتوانند برای کسب جایگاه استاندارد نهایی ارزش با یکدیگر به رقابت بپردازند.
زمانی که اقتصاددانان شروع به انجام یک تحلیل هزینه فایده میکنند، به نحوی ضمنی یک چارچوب ارزشی را برمیگزینند. اتخاذ دیدگاههای مختلف ارزشی میتواند باعث گردد که یک مورد یکسان، از یک نقطهنظر هزینه به حساب آمده و از دیدگاهی دیگر فایده تلقی شود.
مثلا آنهایی که استاندارد ارزشیشان بالا رفتن میزان شادی آدمی است، ایجاد جادهای جدید به سوی یک چشمانداز دیدنی در کوهستان را فایده تلقی میکنند، در حالی که افرادی که استانداردشان حفظ محیطزیست به شکل طبیعی و تغییرنیافته آن باشد، این کار را به عنوان هزینه در نظر میآورند.
نتایج تحلیلهای اقتصادی نیز به شکل مستقیم با مسائل اخلاقی پیوند پیدا میکنند. به عنوان مثال یکی از نتایج مباحث مطرحشده در قرون نوزده و بیست راجع به کاپیتالیسم و سوسیالیسم، توافقی عمومی است مبنیبر آنکه کاپیتالیسم در تولید ثروت و سوسیالیسم در فقیر نگه داشتن افراد کارآ هستند. طرفداران کاپیتالیسم از این نتایج برای دفاع از این نکته که کاپیتالیسم خوب است، استفاده میکنند، اما ممکن است دیگران پاسخ دهند که «سوسیالیسم از لحاظ نظری خوب است، اما متاسفانه امکانپذیر نمیباشد.» آنچه در عقیده کاپیتالیستی به طور ضمنی وجود دارد، این دیدگاه است که عواقب و پیامدهای عملی، تعیینکننده خوب بودن یا نبودن چیزی هستند. در مقابل، آنچه در عقیده افراد باورمند به اینکه سوسیالیسم یک ایدهآل اخلاقی غیرممکن است، به طور ضمنی وجود دارد، این دیدگاه است که خوبی یک چیز از پیامدهای عملی آن متمایز است.
این نکته اقتصاد را به موضوع مهم دیگر در علم اخلاق ربط میدهد: آیا خوبی یا بدی یک چیز به واسطه عواقب عملی آن در دنیای واقعی تعیین میگردد یا براساس معیارهایی دیگر از قبیل وحی از سوی خدا، وفاداری به صاحبان قدرت یا نهادهای دارای اقتدار، سازگاری عقلایی، احساس یکدلی یا نوعی آگاهی فطری مشخص میشود؟ نکتهای که در رابطه با تحلیلهای اقتصادی (که بخش عمدهای از آن به مساله درک و پیشبینی عواقب اقدامات مختلف بازمیگردد) صادق میباشد، این است که تناسب تحلیلها با سیاستگذاری تا حدودی به منبع نهایی استانداردهای ارزش از دیدگاه اشخاص وابسته است.
تا به حال دو پرسش اخلاقی را مطرح کردهایم که مستقیما با اقتصاد مرتبطند:
۱) استاندارد خوب بودن چیست؟
۲) چگونه میتوان نشان داد که چیزی خوب است؟
سومین سوال مرتبط اخلاقی این است که چه کسانی باید از خوبی منتفع شوند. فرضی رایج در تحلیلهای اقتصادی آن است که افراد، عقلایی هستند و منافع خود را پیگیری میکنند. پرسش سوم بر نفع شخصی تمرکز میکند. آیا منافع شخصی اخلاقی، بیارتباط با مقوله اخلاق یا غیراخلاقی هستند؟ آیا اخلاق بر عهده گرفتن مسوولیت زندگی خود تلاش برای دستیابی به شادی است یا اینکه تقبل مسوولیت دیگران و چشمپوشی از منافع شخصی است؟ این بحثی در اخلاق است که میان خودمداری (egosim) و دگرخواهی (altruism) در میگیرد.
خودمداری در فرم قوی به این معنی است که افراد باید در پیگیری شادی، متکی به خود و باانگیزه باشند، به دیگران نیز به عنوان شرکای تجاری متکی به خود نگاه کنند و اعانه دادن داوطلبانه را به عنوان راهی برای کمک به آنهایی که نمیتوانند به خود متکی باشند، در نظر بگیرند. دیگرخواهی در فرم قوی رویکرد دیگری دارد و اخلاق را عمدتا به عنوان مساله کمک به افراد نیازمند تعریف میکند. در این رویکرد اعانه دادن اخلاقیتر از تجارت است و اخلاقیترین افراد کسانی هستند که بیشتر روحیه ایثارگری دارند.
این مثال را در نظر بگیرید. کارلی سخت کار کرد و تا زمانی که چهل ساله شد، ۱۰میلیون دلار جمع کرد. او حالا نیمه بازنشسته است، زندگی خوبی دارد، به سفر میرود، خانه رویایی خودش را میسازد، به سرمایهگذاری میپردازد و وقت خود را با خانواده و دوستانش میگذراند. در مقابل، جین در سن چهل سالگی ۱۰میلیون دلار به ارث برد، ۹/۹میلیون دلار از آن را صرف امور خیریه نمود و حال با مابقی آن پول، زندگی سادهای را از سر میگذراند. کدام یک از این دو زن به لحاظ اخلاقی قابلتحسینتر هستند؟
یا مباحث مربوط به کنترل اجاره و حداقل دستمزد را در نظر بگیرید. اکثریت بزرگی از اقتصاددانها اعتقاد دارند که چنین سیاستهایی آنطور که طرفداران این سیاستها میگویند حاصل جمع صفر ندارند، بلکه حاصل جمعشان منفی است.
والتر بلاک در مقالهای که در همین دایرهالمعارف دارد آورده است که کنترل اجاره نه تنها به صاحب زمین ضرر میرساند، بلکه باعث کمبود مسکن میگردد و از این طریق بیشتر از همه به مستاجرهای فقیر صدمه میزند (به مدخل کنترل اجاره رجوع کنید). لیندا گورمن (رجوع کنید به حداقل دستمزد) نیز به این نکته اشاره میکند که اعمال حداقل دستمزد به کارفرما صدمه میرساند و در عین حال مشاغل موجود برای کارگران غیرماهر را به نابودی میکشاند. این پیامدهای ناخواسته در میان اقتصاددانها شناخته شده هستند، اما متاسفانه به نظر نمیرسد که فعلا کنترلهای اجاره و حداقل دستمزدها کنار گذاشته شوند.
چرا چنین است؟ اتخاذ سیاستهای کنترل اجاره به پویاییهای سیاسی مناطق شهری که در آنها بسیاری از رایدهندگان اجارهنشین هستند ارتباط دارد؛ چراکه اجارهنشینها غالبا فکر میکنند کنترل اجاره برای آنها خوب است و سیاستمدارها نیز گاهی اوقات به حرف انتخابکنندههایش گوش میدهند.
با این حال، بخش بزرگ دیگری از پاسخ سوال فوق به اخلاق دیگرخواهانه مربوط است که میگوید منافع شخصی صاحبخانهها و کارفرمایان چندان اخلاقی نیستند و میتوان آنها را جهت کمک به مستاجرها و کارگران فدا کرد. این تفکر بر آن اساس است که صاحبخانهها و کارفرماها ثروتمندتر و اجارهنشینها و کارگران فقیرتر هستند و افراد ثروتمند باید در صورت نیاز از سود خود به نفع فقرا چشمپوشی کنند. اما اگر نتوان از ثروتمندها انتظار داشت که داوطلبانه کار درست را انجام دهند، آن گاه اخلاق دگرخواهانه اجبار دولتی برای ایثار براساس قانون را توجیه میکند.
تفاوت اساسی طرفداران اخلاق خودمدار و دگرخواه در مورد این سیاستهای اقتصادی در این است که یک طرف کارفرما و کارمند را به شکل شرکای تجاری برنده برنده به حساب میآورد و طرف دیگر به استخدام درآوردن را نوعی استثمار میداند. همچنین میان افرادی که موجر و مستاجر را کسانی میبینند که به خاطر منافع مشترک دست به مبادله میزنند و آنهایی که فکر میکنند اجارهنشینها در معرض سوءاستفاده صاحبخانههای ثروتمند قرار دارند، نیز این اختلاف اخلاقی وجود دارد.
گفته مشهور آدام اسمیت راجعبه منافع شخصی که در کتاب ثروت ملل او آمده به طور مستقیم با مباحث راجع به اخلاقی بودن کاپیتالیسم مرتبط است. وی میگوید: «اینکه ما انتظار داریم که هر شب غذا داشته باشیم، به خاطر نیکوکاری قصاب یا نانوا یا آبجوساز نیست، بلکه به خاطر توجه آنها به منافع خودشان است. ما نه به انسانیت آنها بلکه به نفع طلبی شان اتکا میکنیم و هرگز راجع به نیازهایمان با آنها صحبت نمیکنیم، بلکه از منافعشان صحبت به میان میآوریم».
تا به حال دو پرسش اخلاقی را مطرح کردهایم که مستقیما با اقتصاد مرتبطند:
۱) استاندارد خوب بودن چیست؟
۲) چگونه میتوان نشان داد که چیزی خوب است؟
سومین سوال مرتبط اخلاقی این است که چه کسانی باید از خوبی منتفع شوند. فرضی رایج در تحلیلهای اقتصادی آن است که افراد، عقلایی هستند و منافع خود را پیگیری میکنند. پرسش سوم بر نفع شخصی تمرکز میکند. آیا منافع شخصی اخلاقی، بیارتباط با مقوله اخلاق یا غیراخلاقی هستند؟ آیا اخلاق بر عهده گرفتن مسوولیت زندگی خود تلاش برای دستیابی به شادی است یا اینکه تقبل مسوولیت دیگران و چشمپوشی از منافع شخصی است؟ این بحثی در اخلاق است که میان خودمداری (egosim) و دگرخواهی (altruism) در میگیرد.
خودمداری در فرم قوی به این معنی است که افراد باید در پیگیری شادی، متکی به خود و باانگیزه باشند، به دیگران نیز به عنوان شرکای تجاری متکی به خود نگاه کنند و اعانه دادن داوطلبانه را به عنوان راهی برای کمک به آنهایی که نمیتوانند به خود متکی باشند، در نظر بگیرند. دیگرخواهی در فرم قوی رویکرد دیگری دارد و اخلاق را عمدتا به عنوان مساله کمک به افراد نیازمند تعریف میکند. در این رویکرد اعانه دادن اخلاقیتر از تجارت است و اخلاقیترین افراد کسانی هستند که بیشتر روحیه ایثارگری دارند.
این مثال را در نظر بگیرید. کارلی سخت کار کرد و تا زمانی که چهل ساله شد، ۱۰میلیون دلار جمع کرد. او حالا نیمه بازنشسته است، زندگی خوبی دارد، به سفر میرود، خانه رویایی خودش را میسازد، به سرمایهگذاری میپردازد و وقت خود را با خانواده و دوستانش میگذراند. در مقابل، جین در سن چهل سالگی ۱۰میلیون دلار به ارث برد، ۹/۹میلیون دلار از آن را صرف امور خیریه نمود و حال با مابقی آن پول، زندگی سادهای را از سر میگذراند. کدام یک از این دو زن به لحاظ اخلاقی قابلتحسینتر هستند؟
یا مباحث مربوط به کنترل اجاره و حداقل دستمزد را در نظر بگیرید. اکثریت بزرگی از اقتصاددانها اعتقاد دارند که چنین سیاستهایی آنطور که طرفداران این سیاستها میگویند حاصل جمع صفر ندارند، بلکه حاصل جمعشان منفی است.
والتر بلاک در مقالهای که در همین دایرهالمعارف دارد آورده است که کنترل اجاره نه تنها به صاحب زمین ضرر میرساند، بلکه باعث کمبود مسکن میگردد و از این طریق بیشتر از همه به مستاجرهای فقیر صدمه میزند (به مدخل کنترل اجاره رجوع کنید). لیندا گورمن (رجوع کنید به حداقل دستمزد) نیز به این نکته اشاره میکند که اعمال حداقل دستمزد به کارفرما صدمه میرساند و در عین حال مشاغل موجود برای کارگران غیرماهر را به نابودی میکشاند. این پیامدهای ناخواسته در میان اقتصاددانها شناخته شده هستند، اما متاسفانه به نظر نمیرسد که فعلا کنترلهای اجاره و حداقل دستمزدها کنار گذاشته شوند.
چرا چنین است؟ اتخاذ سیاستهای کنترل اجاره به پویاییهای سیاسی مناطق شهری که در آنها بسیاری از رایدهندگان اجارهنشین هستند ارتباط دارد؛ چراکه اجارهنشینها غالبا فکر میکنند کنترل اجاره برای آنها خوب است و سیاستمدارها نیز گاهی اوقات به حرف انتخابکنندههایش گوش میدهند.
با این حال، بخش بزرگ دیگری از پاسخ سوال فوق به اخلاق دیگرخواهانه مربوط است که میگوید منافع شخصی صاحبخانهها و کارفرمایان چندان اخلاقی نیستند و میتوان آنها را جهت کمک به مستاجرها و کارگران فدا کرد. این تفکر بر آن اساس است که صاحبخانهها و کارفرماها ثروتمندتر و اجارهنشینها و کارگران فقیرتر هستند و افراد ثروتمند باید در صورت نیاز از سود خود به نفع فقرا چشمپوشی کنند. اما اگر نتوان از ثروتمندها انتظار داشت که داوطلبانه کار درست را انجام دهند، آن گاه اخلاق دگرخواهانه اجبار دولتی برای ایثار براساس قانون را توجیه میکند.
تفاوت اساسی طرفداران اخلاق خودمدار و دگرخواه در مورد این سیاستهای اقتصادی در این است که یک طرف کارفرما و کارمند را به شکل شرکای تجاری برنده برنده به حساب میآورد و طرف دیگر به استخدام درآوردن را نوعی استثمار میداند. همچنین میان افرادی که موجر و مستاجر را کسانی میبینند که به خاطر منافع مشترک دست به مبادله میزنند و آنهایی که فکر میکنند اجارهنشینها در معرض سوءاستفاده صاحبخانههای ثروتمند قرار دارند، نیز این اختلاف اخلاقی وجود دارد.
گفته مشهور آدام اسمیت راجعبه منافع شخصی که در کتاب ثروت ملل او آمده به طور مستقیم با مباحث راجع به اخلاقی بودن کاپیتالیسم مرتبط است. وی میگوید: «اینکه ما انتظار داریم که هر شب غذا داشته باشیم، به خاطر نیکوکاری قصاب یا نانوا یا آبجوساز نیست، بلکه به خاطر توجه آنها به منافع خودشان است. ما نه به انسانیت آنها بلکه به نفع طلبی شان اتکا میکنیم و هرگز راجع به نیازهایمان با آنها صحبت نمیکنیم، بلکه از منافعشان صحبت به میان میآوریم».
دیدگاه اسمیت با پذیرش اینکه پیگیری منافع شخصی طبیعی و برای کارکرد موثر کاپیتالیسم سودمند است، دیدگاهی مدرن به شمار میآید و بر اخلاق خودمدارانه پایه گذاشته شده است. در عین حال، وی با ادای احترام زیاد به کسانی که نسبت به پیگیری منافع خود بیعلاقهاند و حتی حاضرند از منافع خود چشمپوشی کنند یک رویکرد نوع دوستانه را هم اتخاذ میکند .
در مقابل دیدگاه آدام اسمیت، منتقدان کاپیتالیسم هم عصر وی دیدگاهی سنتی نسبت به منافع شخصی دارند. این دیدگاه از این قرار است که منافع شخصی اساسا ضد اجتماعی است و از مقوله اخلاق، خارج میشود. به علاوه چون کاپیتالیسم بر منافع شخصی مبتنی است پس به تعارض منافع منجر شده و یک سیستم با جمع صفر است. ضمنا از آنجا که خیر جامعه به طور کلی، استاندارد ارزش است، بنابراین منافع شخصی و کاپیتالیسم را باید محدود ساخته یا فدا نمود.
اما بینش اقتصادی اسمیت آن است که نفع شخصی و کاپیتالیسم سبب بروز تعارضهای اجتماعی نمیشوند. این تحلیل وی او را به این باور رساند که افراد منفعتجو غالبا در مبادلات برد برد وارد میشوند. این بدان معنی است که انگیزه کسب سود، حقوق مالکیت، تقسیم کار، رقابت و دیگر مشخصههای کاپیتالیسم به رفاه فردی و هماهنگی اجتماعی منجر میگردند. اما اسمیت همچنان باور داشت که خیر جامعه استاندارد اخلاقی ارزش است.
فراتر از رویکرد اسمیت آن چیزی است که به عنوان مثال نئوارسطوییها و آینرند به آن باور دارند. در این دیدگاه نفع شخصی، اخلاقی بوده و آنچه کاپیتالیسم را توجیه میکند، حفاظت آن از اشخاص و قادر ساختن آنها به پیگیری زندگی و شادی فردی خودشان است. این طرز تفکر با تحلیل اقتصادی اسمیت درباره کاپیتالیسم به عنوان شبکهای از مبادلات برد-برد موافقت دارد، اما با توجیه اساسی اخلاقی وی همخوانی ندارد.
تحلیل اخلاقی و اقتصادی به سرعت پیچیده میشوند و سه پرسشی که در بالا به آنها اشاره شد، نقطه آغازینی را برای ادغام این دو رشته فراهم میآورند.
مباحث فعلی ما راجع به ارزشها و سیاستهای زیستمحیطی میتوانند ما را در به تصویر کشیدن این تاثیر متقابل پیچیده یاری کنند. بحثهای زیستمحیطی که امروزه مطرح میشوند، با دو دسته از اعمال انسان یعنی استفاده از منابع و از میان بردن ضایعات مرتبط میشوند. به عنوان مثال اینکه درختها در حال از میان رفتن هستند و اینکه باید برای دستیابی به نفت در آلاسکا به حفاری بپردازیم، مسائلی در رابطه با استفاده از منابع هستند و اینکه موارد شیمیایی سمی، آب را مسموم میکنند و گازهای گلخانهای منجر به گرمایش جهانی میشوند، موضوعاتی مرتبط با دفع ضایعات هستند. برخی مسائل از قبیل بازیافت، به هر دو موضوع استفاده از منابع و از بین بردن ضایعات ارتباط دارند.
در آخر، به عنوان یک نمونه عملی به مساله بازیافت ظرفهای فلزی نوشیدنیها میپردازیم. بخشی از انگیزه بازیافت، این باور است که منابع طبیعی جهان (در این مورد خاص، آلومینیوم) رو به اتمام است. این باور تا حدودی به اطلاعات علمی ما بستگی دارد؛ اطلاعاتی از قبیل اینکه چه میزان آلومینیوم را میتوان از زمین به دست آورد، در حال حاضر چه مقدار از آن را مصرف میکنیم، بهبود تکنیکهای استخراج و فرآوری چه تاثیری را بر ذخایر آلومینیوم در دسترس بر جا خواهد گذاشت. میتوان براساس دادههای علمی چنین نتیجهگیری کرد که مقدار آلومینیوم در دسترس رو به افزایش یا کاهش است (به «منابع طبیعی» رجوع کنید).
بخش دیگری از مساله بازیافت به ملاحظات اقتصادی ارتباط دارد. بازیافت میتواند حجم در دسترس آلومینیوم را افزایش داده و میزان فضای لازم برای دفن زباله را کاهش دهد، اما هزینههایی را نیز به همراه دارد. اینها عبارتند از هزینههای ساخت و نصب سطلهای بازیافت برای قوطیهای خالی، هزینههای پولی و آلودگی ناشی از جابهجایی ماشینهای بازیافت در میان محلهها و مناطق تجاری برای جمعآوری مواد قابلبازیافت، هزینه زمانی قرار دادن قوطیها در صندوقها و سطلهای مناسب، هزینه باز فرآوری قوطیها برای استخراج آلومینیوم خام و ... اینکه آیا منافع حاصل از بازیافت بیشتر از هزینههای این کار هست یا خیر، به نتایج پردازش رقمیای که اقتصاددانها صورت میدهند، بستگی دارد.
قسمت دیگری از بحث بازیافت به تعهدات سیاسی بازمیگردد. با توجه به اینکه استفاده خوب از منابع و قرار دادن آشغالها در جای صحیح با ارزش است، برای دستیابی به این ارزشها باید بر چه نهادهای اجتماعی تکیه کنیم؟ آیا بازیافت باید داوطلبانه بوده و مسالهای از جنس انگیزههای بازار باشد؟ یا اینکه دولت باید بازیافت را به عنوان بخشی از یک دستور گستردهتر جهت مدیریت استفاده از منابع و دفع ضایعات در جامعه اجباری کند؟ (به «تراژدی منابع مشترک» و «محیط زیستگرایی بر مبنای بازار آزاد» رجوع کنید).
آنچه دیدگاه ما راجع به موضوعات علمی، اقتصادی و سیاسی فوق را تحتتاثیر قرار میدهد، مجموعهای از پیشفرضهای مربوط به ارزشهای اخلاقی است. افرادی که تفکر خودمدار دارند، محیطزیست را به شکل مجموعه منابع برای استفاده انسانها در راستای منافعشان میبینند. در این رویکرد انسانها محیطزیست را در راستای اهداف مختلف اقتصادی و زیباییشناختی مورد استفاده قرار میدهند.
همچنین حفظ استانداردهای مشخصی از پاکیزگی برای سلامت بشر مهم است. براساس این انگاره معناردار است که از دانشمندان بخواهیم حجم موجود منابع را مورد ارزیابی قرار داده و تکنیکهایی را برای استخراج آنها به وجود آورند.
همچنین منطقی است که از اقتصاددانها بخواهیم تحلیلهای هزینه فایده انجام داده و برای تعیین کارآمدترین روشهای تولید آلومینیوم استخراج و بازیافت را از لحاظ هزینه با یکدیگر مقایسه نمایند. حفظ، تغییر یا استفاده از محیط زیست به شکلی که ثروت، سلامتی و تجربه زیبایی انسان را افزایش دهند اهدافی خودمدارانه است.
در مقابل، دگرخواهی در فرم شدید در موضوعات زیستمحیطی، اولویتهای علمی و اقتصادی متفاوتی را مطرح میکند. دگرخواهی در رابطه با محیط زیست، ایجاب میکند که انسانها منافع خود را کماهمیتتر از نیازهای دیگر گونهها یا به طور کلی محیط زیست بدانند یا آن را فدای این موارد کنند. بنابراین دیدگاه، محیط زیست چیزی است که باید به جای مورد بهرهبرداری قرار گرفتن، توسط انسانها مورد محافظت قرار گیرند. ارزشهای منفعتطلبانه انسانها کماهمیتتر از رفاه گونههای دیگر یا به طور کلی محیط زیست میباشند.
از این رو درخواست از محققین برای تعیین میزان آلومینیوم موجود برای استفاده انسان به فعالیتی بدل میگردد که از نظر اخلاقی مشکوک است. همچنین از نظر اقتصادی، بازیافت به مسالهای که مستلزم تحلیل هزینه فایده باشد باز نمیگردد بلکه به وظیفهای تبدیل میشود که انسانها باید بیتوجه به عواقب اقتصادیش، آن را بپذیرند.
نویسنده: استفن هیکس
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
درباره نویسنده
استفن هیکس، استاد دپارتمان فلسفه در دانشگاه راک فورد و مدیر اجرایی مرکز اخلاق و کارآفرینی است. وی در سال ۱۹۹۵-۱۹۹۴ استاد مدعو اخلاق کسبوکار در دانشگاه جورج تاون واقع در واشنگتن بود. منابعی برای مطالعه بیشتر:
Hume, David. A Treatise of Human Nature. ۱۷۳۹–۱۷۴۰. Reprint. Oxford: Oxford University Press, ۲۰۰۰. In book III (part ۱, section ۱), Hume argues that there is no logical way to derive an “ought” from an “is.” This implies, for example, that there is no logical connection between normative ethics and descriptive economics.
Mill, John Stuart. On Liberty. ۱۸۵۹ (many editions available). A defense of liberal society based on the argument that it realizes the utilitarian moral principle of the “greatest happiness for the greatest number.” Available online at: http://www.econlib.org/library/Mill/mlLbty.html. Mill’s Utilitarianism (۱۸۶۱) is his argument for the “greatest happiness” principle as the ultimate standard in ethics.
Rand, Ayn. Capitalism: The Unknown Ideal. New York: Signet, ۱۹۶۷. A defense of capitalism on egoist grounds. Rand argues that what justifies capitalism morally is that it provides individuals with the liberty and property rights they need to survive and flourish self-responsibly.
Sen, Amartya. On Ethics and Economics. London: Blackwell, ۱۹۸۹. Sen criticizes standard utilitarian defenses of free markets and discusses generally the kind of theoretical ethics needed to provide a basis for welfare economics.
Smith, Adam. The Wealth of Nations. ۱۷۷۶ (many editions available). The classic early study of free markets, describing how the self-interested actions of unregulated individuals come to be coordinated to mutual benefit. Available online at: http://www.econlib.org/librarySmith/smWN.html
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست