چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

محور شرق امنیت آسیایی


محور شرق امنیت آسیایی

در پی فروپاشی اتحاد شوروی در دهه نود و حادثه ۱۱ سپتامبر كه در آن برای اولین بار در تاریخ معاصر آمریكا این كشور با تهاجم خارجی روبه رو شد, محیط امنیتی جهان شاهد دگرگونی های جدی شده است

با سقوط قطب دوم قدرت جهانی و پایان جنگ سرد كه با اعلام انحلال پیمان «ورشو» تكمیل شد، جهانیان خوش بینانه تحولات جهانی را مثبت ارزیابی كردند. اما این خوش بینی چندان دوام نیافت. جورج بوش پدر رئیس جمهور وقت آمریكا با اعلام تك قطبی بودن جهان و رهبری آمریكا، قرن ۲۱ را قرنی آمریكایی توصیف كرد و برای آمریكا رسالتی جهانی قائل شد. رسالتی كه از همان آغاز شكل نوینی از امپریالیسم آمریكا را به نمایش گذاشت. امنیت بین الملل اگر در دوران جنگ سرد در سایه وحشت هسته ای محدود به مدعیان اصلی جنگ سرد بود در شرایط نوین محیط امنیتی جدیدی را نوید می داد كه آمریكا خود را حافظ آن به گونه ای می دانست كه منافع اعضایش را تضمین كند. با گذشت زمان پذیرش ادعای محوریت آمریكا دشوارتر شد و خیلی از كشورها كه می خواستند مستقل بمانند و تحت نفوذ قدرتهای خارجی قرار نگیرند خود را با مشكلات امنیتی جدیدی روبه رو یافتند. تا آن جا كه این ذهنیت تقویت شد كه جنگ سرد لااقل برای كشورهای كوچكتر خیلی هم بد نبوده است، دست كم این مجال را در اختیار می گذاشته است كه قدرت مانور محدودی داشته باشند. در حالی كه شرایط نوین جهانی اصولاً مجالی برای هیچ كشوری قائل نیست كه بتوانند منافع ملی و استقلال عمل ملی اش را پیگیری كند. به ویژه بعد از آنكه واقعه ۱۱ سپتامبر پیش آمد بهانه كافی در اختیار آمریكا قرار داد كه افغانستان را اشغال كند. حادثه ای كه آمریكا را به قلب آسیا كشانده در آن شرایط دو قدرت مؤثر چین و روسیه ناچار به پذیرش حضور نظامی آمریكا در افغانستان تا آسیای مركزی شدند. اما واقعیت این است كه چنین پذیرشی از سر رضایتمندی نبود بلكه چاره ای وجود نداشت آمریكا فرصت تاریخی به دست آورد كه طرح هایی را پیگیری كند كه از قرن ۱۹ در رقابت قدرتها «هارتلند» وجود داشت. با گذشت زمان آمریكا و ناتو نشان دادند كه مهمان موقت آن گونه كه روس ها فكر می كرده اند نخواهد بود و دهه های زیادی در افغانستان و آسیای مركزی باقی خواهند ماند. روشن شدن این مطلب چین و روسیه را متوجه امنیت ملی خود كرد. چرا كه در اشغال افغانستان و ایجاد پایگاه نظامی روسی در این كشور و كشورهای آسیای مركزی آنها تنها مبارزه با تروریسم سازمان القاعده یا طالبان افغانستان را نمی دیدند. هدف آمریكا به مراتب فراتر از القاعده و طالبان تصور شد. چین و روسیه خود را از دو طرف تحت فشار امنیتی احساس كردند به ویژه آنكه آمریكا از طرف غرب ناتو را به پیشروی به شرق تشویق كرد. اروپای شرقی از نفوذ سنتی روس ها پاكسازی شد و ناتو به طرف حوزه قفقاز و آسیای مركزی شروع به پیشروی كرد. روس ها احساس كردند كه از شرق و غرب در محاصره قرار می گیرند. احساسی كه چین نیز با اشغال افغانستان و احداث پایگاه های نظامی آمریكا در قرقیزستان و ازبكستان در غرب و انعقاد قرارداد دفاع موشكی بین آمریكا، ژاپن و كره جنوبی به گونه ای كه تنگه تایوان را نیز شامل شود با روسیه شریك شد. چین نیز از شرق و غرب خود را در محاصره نیروهای آمریكایی یافت.

چین و روسیه را می بایست یا با بی تفاوتی نظاره گر محاصره خود به وسیله آمریكا می شدند یا این كه در فكر چاره ای برای حفظ امنیت خود برمی آمدند. اكنون نشانه هایی وجود دارد كه چین و روسیه به طرف نوعی همگرایی امنیتی مشترك گرایش یافته اند. چارچوب چنین همگرایی را پیمان همكاری شانگهای به دست داده است. همكاری شانگهای كه در سال ۱۹۹۶ تحت عنوان شانگهای ؟؟؟؟؟؟؟ شكل گرفت با پیوستن ازبكستان به شانگهای تغییر نام داد هر چند اهداف اولیه كه برای شانگهای در نظر گرفته شد بیشتر جنبه اقتصادی داشت ولی به نظر می رسد كه به تدریج وجه امنیتی اش در حال پررنگ تر شدن است. گمان می رود كه در شرایط جدید نیازهای مشترك چین- روسیه و كشورهای آسیای مركزی عضو پیمان همكاری شانگهای را به هم اتصال می دهند. بدین معنا كه چین حضور نظامی دائمی آمریكا را در افغانستان و آسیای مركزی برای آینده وحدت ملی و ارضی اش در ایالت سین كیانگ، جایی كه قومیت ایغور در فكر جدایی از چین و تشكیل كشور تركستان شرقی است زیانبار می داند. روس ها بر این باورند كه هدف اصلی آمریكا از اشغال افغانستان اجرای سناریو از قبل به دقت تنظیم شده ای است كه طبق آن نفوذ روس ها در آسیای مركزی و قفقاز قطع و به جای آن نفوذ آمریكا جایگزین شود. طرحی چند مرحله ای كه از قرن ۱۹ تاكنون همواره از طرف دنیای غرب پیگیری شده است و تنها متولیان آن جابه جا شده اند. در دوره ای انگلیس به عنوان قطب مسلط قدرت جهانی آن را پیگیری می كرده است و زمانی دیگر این مسئولیت را آمریكا برعهده می گرفته است. روس ها بر این باورند كه این طرح لااقل سه مرحله داشته است:

۱- مرحله ایجاد سد نفوذ با بهره گیری از امكانات طبیعی و محیطی

۲- مرحله اخراج روس ها از سرزمین های متصرفی

۳- مرحله تجزیه قومی فدراسیون روسیه

مرحله اول در پی جنگ جهانی اول با بهره گیری از امنیتی طبیعی عملی شد. كمربند امنیتی از تنگه های داردانل و بسفر تا كوه های زاگرس و امتداد آن تا كوه های پامیر در افغانستان یك خط دفاع طبیعی با روی كار آوردن رژیم های همكار در تركیه كمال آتاتورك، ایران و رضاشاه و افغانستان امان الله خان شكل گرفت. این كمربند امنیتی در همان حال كه چاه های نفت خلیج فارس را از دستبرد روس ها محافظت می كرد، منافع نفوذ سیاسی- نظامی روس ها در منطقه می شد. این مرحله تا دهه ۹۰ و فروپاشی اتحاد شوروی دوام یافت. دومین مرحله با آغاز فروپاشی شوروی آغاز شد و كشورهای آسیای مركزی و قفقاز كه طی هفتاد سال تحت سلطه كمونیست ها بودند هویت جداگانه خود را به دست آوردند. روس ها در این مرحله از سرزمین متصرفی دوران پیشروی استعماری شان به طرف شرق اخراج شدند. برنامه ریزی برای مرحله سوم آغاز شد. در مرحله سوم قرار است روس ها تنها در سرزمین های تاریخی قومی شان محدود شوند و مناطقی كه به لحاظ قومی و مذهبی با روس ها از یك جنس هستند آزاد شوند. مهم ترین این مناطق از قضا پرمساله دارترین آنها نیز هستند، مناطق مسلمان نشین نظیر چچن- داغستان و اینگوش اینكه مرحله سوم چگونه و در چه زمانی عملی خواهد بود بحث دیگری است اما هدف در هر حال محدود كردن حوزه نفوذ روس ها است. آمریكایی ها برای آنكه قدرت بلامنازع در قرن ۲۱ باقی بمانند راهی جز تضعیف قدرت های بالقوه رقیب پیش رو ندارند. چین و روسیه هر دو شركای قابل اعتمادی نیستند ولی رقیبان بالقوه قدرتمندی خواهند بود بنابراین تجزیه قومی آنها برنامه مطلوبی از نظر آمریكا است.

از چنین زاویه ای اگر به گرایش تدریجی هر چند كند شانگهای از همكاری اقتصادی به همكاری نظامی توجه شود می توان تصور كرد كه چین و روسیه هر دو خطر را نزدیك خود یافته اند. آمریكا در افغانستان و آسیای مركزی پایگاه دائمی نمی سازد كه طالبان و القاعده را از بین ببرد، بلكه طالبان و القاعده پوشش ظاهری و موقتی هستند كه دیر یا زود خنثی می شوند. هدف پایگاه های نظامی آمریكا در این بخش حساس در جهان كنترل روسیه، چین، هند و ایران است كه رویه های اطمینان بخش ندارند و یا لااقل آمریكا بر این باور است كه در آینده شراكت با این كشورها راه به جایی نخواهد برد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.