سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

چاقو درآب


چاقو درآب

نگاهی منفی به جرم, آخرین ساخته مسعود کیمیایی

سفر ادیسه وار رضا و ناصر در طول فیلم تنها در چند دیالوگ و گفتار نغز در باب پاسداری ارزش‌های شخصی خلاصه می‌شود. داستان به هیچ عنوان کشش لازم را ندارد و از همه مهم‌تر اینکه شخصیت‌های اصلی و فرعی، هیچ یک عمق کافی را برای همذات پنداری با مخاطب ندارند.

دوست قهرمان برای برطرف کردن شک رفیق دست در کیسه مار قاضی می‌کند و همین بی‌گناهی‌اش را ثابت می‌کند. آیا این به جز القای حس رفیق دوستی همیشگی کیمیایی، قانع کننده است؟

در این اوضاع آشفته سالیان اخیر سینمای ایران، همواره خبر ساخت آثار سینمایی توسط بزرگان سینمای این مرز و بوم، تنها اتفاق خوشایندی است که می‌تواند برای سینما دوستان رخ دهد. مسعود کیمیایی فیلمسازی است که طی چند سال گذشته همواره با ساخت آثاری جدید، واکنش‌های شدیدا ضد و نقیضی را بر انگیخته و دیدگاه‌های متفاوتی را بر مسند قضاوت نشانده. آخرین فیلم مسعود کیمیایی«جرم» نام دارد که چند صباحی است مهمان پرده نقره‌ای سینماهای ایران است.

برای ورود به دنیای مسعود کیمیایی در جرم، می‌توان از دو دیدگاه بهره جست، یکی دیدگاه متعلق به خود مسعود کیمیایی و هوادارانش و دیگری با نگاهی موشکافانه و تحلیلگرایانه، به دور از هر گونه جانبداری. با دیدگاه اول، جرم فیلمی است مقبول از کارگردان گوزن‌ها. جرم موید بازگشت کیمیایی است به سینمای مورد علاقه‌اش پیش از انقلاب اسلامی.

فیلمی قهرمان محور و در ستایش رفاقت‌هایی استوار است که حال سال‌هاست از جامعه ایرانی رخت بر بسته و جای خود را به عداوت و وقاحت داده. یک پرتره ناب در تحسین فردگرایی و رستگاری یک قهرمان زیر سایه یک رفاقت هرچند کم مهره اما خالص و مانا. رضا سرچشمه جرم، همانند بسیاری از قهرمانان دنیای کیمیایی، مردی است زخم خورده از دنیای خشن پیرامونش و حال منتظر فرصتی است برای گرفتن انتقام خویش از نامردمانی که پاسخ نیکی را با ناجوانمردی می‌دهند و مثل همیشه قهرمانان این دنیای تیره در پی اثبات حقانیت راه خویش حاضرند جان دهند و از عقاید خود تخطی نکنند. مثل همیشه گفتار‌های نغز و به یادماندنی محملی می‌شود برای انتقال احساسات و مفاهیم، با تصاویری تاریک و مردانه از جامعه مرد سالار ایرانی. از همین رو است که می‌توان جرم را عیشی تمام عیار برای هواداران سینمای مسعود کیمیایی دانست اما اگر روی آوریم به دیدگاهی تحلیلگرایانه، متاسفانه جرم را با وجود شایستگی‌هایی چند، نمی‌توان به‌عنوان اثری شاخص از مسعود کیمیایی با تجربه به حساب آورد. کیمیایی طرح ذهنی خود را ترسیم کرده، با همان سر و شکل آشنای همیشگی. مشکل اما اینجاست که در جرم، عنصر فیلمنامه علنا کارکردی ندارد. مسعود کیمیایی بر اساس چند نکته بسیار مدرن وحتی هوشمندانه، داستانی نوشته الکن و سرشار از اشتباهات فاحش. گویی خیاط دنیا دیده ما، بر اساس دکمه‌ای، کتی دوخته باشد که شاید پاسخگوی خودش باشد اما برای مشتری، کالای مرغوبی نیست. اینجا این نکته است که اهمیت دارد، نه روایت و داستان.

به شروع داستان و هسته مرکزی فیلمنامه رجوع می‌کنیم. رضا و ناصر پس از قتل فراری می‌شوند و در یک تعقیب و گریز، ناصر تیر می‌خورد. رضا ناصر را سوار بر وانتی می‌کند و خود تسلیم نیروهای مجهول الهویه می‌شود. حال سوال اساسی اینجاست، چرا؟! وانت هم برای رضا جا داشت و هم برای ناصر. دلیل تسلیم شدن رضا و فراری دادن ناصر چیست؟ چرا کسانی که به دنبال این دو بودند، به راحتی به دستگیری رضا راضی شدند و ناصر را فراموش کردند؟ از این قبیل اتفاقات در فیلمنامه جرم به وفور یافت می‌شود، اتفاقاتی که به جز در جهان ذهنی سازنده جرم، هیچ توجیه دراماتیکی ندارند. قهرمان زخم خورده به زندان می‌رود و می‌شنود که بیرون صدها خنجر منتظر او هستند. باز هم سوال. چه کسانی و چرا؟ اگر منظور قاسم خان است چرا به همین راحتی پس از آزادی رضا با آغوشی باز و جیبی پر از پول پذیرایش می‌شود و او را به امان خدا رها می‌کند؟ و اگر منظور آدم‌های همان مقتول تیره بخت است، چرا همان ابتدای کار او را تسلیم قانون کردند تا بعدها در فرصتی مناسب انتقام بگیرند؟ چرا این کار را در همان بخش ابتدایی و در بیابان بی‌آب و علف به سرانجام نرساندند؟

کیمیایی اثر و قهرمان جدیدش را به دنیای پیش از انقلاب برده. نکته‌ای که ناگفته پیداست با هوشمندی تمام و با مقصودی از پیش تعیین شده در فیلم گنجانده شده. او در مقام یک فیلمساز دلسوز جامعه، که اتفاقا مردمان و اجتماعش را خوب هم می‌شناسد، داستانش را برای همین مردم و با نکات و دغدغه‌هایی متعالی و ارزشمند روایت می‌کند. وی در جرم کارگردانی است متعهد و نگران نسبت به مسائل پیرامونش و به همین دلیل جرم را می‌توان اثری دغدغه مند دانست اما آیا تنها چند دغدغه ذهنی حتی ارزشمند و فارغ از مصالح داستانی و روایی کافی، برای ساخت اثری سینمایی کفایت می‌کند؟ مشکل همین جاست. در جرم با فیلمسازی طرفیم که مخاطبش را دعوت می‌کند به اینکه با فروش زرنگی‌اش حواسش را تقویت کند، به اینکه همیشه جایی باشد که حق همان جا نهفته است و همیشه برای اهداف مقدسش حتی تا مرز فدا کردن خویش پیش رود. همه این‌ها نکاتی هستند بسیار دوست داشتنی و قابل تحسین اما هیچ یک در فیلمنامه اثر تثبیت نمی‌شوند و در نهایت کارکردی ندارند. سفر ادیسه‌وار رضا و ناصر در طول فیلم تنها در چند دیالوگ و گفتار نغز در باب پاسداری ارزش‌های شخصی خلاصه می‌شود. داستان به هیچ عنوان کشش لازم را ندارد و از همه مهم‌تر اینکه شخصیت‌های اصلی و فرعی، هیچ یک عمق کافی را برای همذات پنداری با مخاطب ندارند.

دوست قهرمان برای برطرف کردن شک رفیق دست در کیسه مار قاضی می‌کند و همین بی‌گناهی‌اش را ثابت می‌کند. آیا این به جز القای حس رفیق دوستی همیشگی کیمیایی، قانع کننده است؟ اینکه رضا با وجود اثبات ناحقی قاسم خان باز هم پیشنهادش را بپذیرد تا پایگاه‌های نفتی جنوب هم پیش رود اما به ناگاه و با شنیدن سخنان شعاری افجه‌ای در یابد که باید جایی اسلحه کشید که با تفکر توام باشد و برود سراغ نارفیق اصلی و رگ گردنش، منطقی است؟ یعنی تنها باید سخنان دکتر مصدق در باب مجلس سلطنتی را شنید و بعد بر فرضیه نامردی قاسم مهر تایید زد؟ چه نیازی به این مقدمه بود؟ تمامی این نکته‌ها ما را نگران می‌کند که نکند مسعود کیمیایی که زمانی به خاطر پرداخت شدیدا ملموس قصه‌هایش در ترسیم دردهای اجتماعی شهره خاص و عام بود، دیگر برای بیان حرف‌هایش، نیازی به پرداخت به قول خودش فیلم نوشتی متناسب با همین دغدغه‌ها نمی‌بیند؟ مردی که حتی در همین فیلم نه چندان بزرگ، چنان تصاویری خلق می‌کند که نفس هر بیننده‌ای را در سینه حبس می‌کند. هنوز که هنوز است کیمیایی تصویر را بهتر از بسیاری فیلمسازان مدعی ما می‌شناسد. هنوز بازیگرانش در بهترین فرم حرفه‌ای خود برایش نقش آفرینی می‌کنند.

پولاد کیمیایی و حامد بهداد یکی از بهترین بازی‌های سالیان اخیر را به نمایش می‌گذارند و شبنم درویش با حضور بسیار خوبش نوید حضور پدیده‌ای جدید در سینمای ایران را می‌دهد. مگر می‌توان پرداخت هوشمندانه سکانس رستوران با اجرای هوشمندانه ترانه سنگ قبر آرزو یا حتی مرگ قهرمان آرمان خواه فیلم را از یاد برد؟ بگذریم از سکانس‌های حضور پنل‌های کولر گازی و گذر اتومبیل‌های تهران امروز در چند نما از فیلم که معتقدم با عمد و برای تعمیم فضای داستان به تهران امروز در فیلم گماشته شده‌اند آنچنان که در یک قاب کاملا واضح، تیلت-شاتی موکد از حضور پرایدی تکتاز در خیابان‌های تهران را می‌بینیم که به هیچ عنوان نمی‌توان ادعا کرد اشرافی بر حضورش نبوده چرا که به سادگی در راش‌های تدوین قابل حذف بوده و کارکرد دیگری نیز ندارد! از این حیث می‌توان جرم را در نقطه مقابل ساخته قبلی وی، محاکمه در خیابان دانست. اثری که به رغم برخی ناپختگی‌های تصویری، از فیلمنامه‌ای هرچند ناقص اما دغدغه مند بهره می‌جست و توانسته بود حرف دل سازنده را در کالبدی قابل قبول به تصویر بکشد.

عاملی که هنوز آثار کیمیایی را استوار نگاه داشته و مانع این شده که رشته ارتباط حسی فیلم با مخاطب از همان ابتدا گسسته شود، حضور هنرمندی است چون او در پشت دوربین که با وجود تمام نقص‌ها، سینما و فرهنگ عامیانه مردمان سرزمینش را خوب می‌شناسد. جرم می‌توانست با فیلمنامه‌ای قوی‌تر به یکی از بهترین آثار پس از انقلاب مسعود کیمیایی مبدل شود. اتفاقی که البته از حیث تصویر و پرداخت فنی در همین فیلم رخ داده.

جرم با تمام نقصان‌هایی که دارد، بر خلاف بسیاری از آثار سینمایی این سالها هویت جعلی ندارد، حدیث نفس خالصی است از کارگردان صاحب سبکی چون مسعود کیمیایی که در تک تک سکانس‌ها حضور خودش و تفکرش حس می‌شود و این در زمانه‌ای که بسیاری از فیلمسازان ما با تقلید و وانمود کردن به هویتی جعلی که از آنشان نیست سعی در جلب توجه و تثبیت جایگاهشان دارند، اتفاق کم اهمیتی نیست. فیلم آخر مسعود کیمیایی هرچند به هیچ عنوان اثری نیست که توقعات را از این کارگردان بزرگ برآورده کند اما در نهایت کورسویی از امید را باقی می‌گذارد که شاید در فیلم بعدی، با مسعود کیمیایی مواجه باشیم که فیلمنامه نویس با حوصله‌ای نیز هست، نه فقط کارگردانی ماهر و تصویرساز که حرف‌هایی شنیدنی و دیالوگ‌هایی بیاد ماندنی را در کالبد فیلمنامه‌ای ضعیف از تک و تا بیندازد!

امیررضا تجویدی