یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
اسلام بهتر است یا مسلمان

اموری هستند که غربیها بهتر از مسلمانان آنها را به انجام میرسانند. بدیهی است که بدون این اعتراف، مسلمانان بر دردهای خودشان غلبه نخواهند کرد و همان خطاهایی را که به دلایل مختلف آنان را پائینتر از غرب قرار داده، تکرار خواهند کرد. راستی چرا؟ وقتی یکی از باورهای بنیادین اسلام این است که خداوند، راه کامل زندگی را به ما هدیه کرده است که ثمرهاش سعادت است، چگونه ما میتوانیم از یک الگوی غیراسلامی یا غربی، بهره ببریم؟ پاسخ از میان بررسی تمایزهای راهی که خداوند آن را اسلام نامیده و آن چه مسلمانان را از این راه دور کرده است، به دست میآید. همچنین مشخص میشود که برخی اعمال غرب به اجرای اسلام، نزدیکتر است؛ تا مسلمانان؛ همان گونه که سید جمالالدین اسدآبادی، پس از بازگشت از اروپا، گفت: «من اسلام را دیدم؛ گرچه در میان مسلمانان نبودم و وقتی بازگشتم، گرچه مسلمان میدیدم، اما اسلام نمیدیدم»!
یک تصور نادرست این است که غرب، همه چیزهای خوب مسلمانان را از طریق تجاوز به دست آورده است و اگر روزی غرب محو شود، همه مسائل مسلمانان حل خواهد شد! این مسئله، تنها به خاطر غلبه این نگرش تاریخی شکل گرفته که جهان غرب، همواره در حکمرانی بر مسلمانان - که رهبری هیچ غیرمسلمانی را نمیپذیرند - شکست خورده است. ما به خوبی درک کردهایم که چگونه قدرت غرب صرف مقابله با اسلام و مسلمانان میشود؛ ولی در پس این مسائل، کمینهای دیگری نیز برای ضدیت با اسلام هست! ما دشمن را دیدهایم؛ دشمن خود ما هستیم!
بنابراین تحلیل، باید دید آن اموری که غرب آنها را بهتر انجام میدهد، چه میباشند. از منظر بررسی مزایای جامعه شناختی، ما شاهدیم که جوامع پایینتر، بیشتر به روابط شخصی افراد وابستهاند؛ ولی کسانی که میدانند به چه میخواهند برسند مانند جوامع پیشرفتهتر- به این نتیجه رسیدهاند که ساماندهی ارزشها و قوانین، به نحو بهتری برای رسیدن به جامعهای کارا و منظم، به همه افراد جامعه، سود میرساند. بله، جوامع مسلمان در تلاش برای رسیدن به موفقیتهای مشابه، قوانینی را اجرا کردهاند که اغلب با تقلید از غرب بوده است؛ اما همچنان فاصله بسیاری با آنها دارند! سامانبخشی و تبعیت از ارزشها و قوانین، یکی از ویژگیهای مردمان غربی و بخشی از هویت آنهاست. نمیتوان گفت که جامعه آنها با یک پلیس قوی حکومتی اداره میشود و مجبور به تبعیت هستند؛ بلکه کاملا برعکس، غربیها اغلب بر ضد روشهایی که احساس کنند ستم پیشهاند، شورش میکنند و یا از گسترش آنها جلوگیری مینمایند؛ مشخصهای که به نظر میرسد در جهان اسلام نیست!
نظم، بخشی از آن چیزی است که غربیها دارا هستند. تبعیت از قانون برای آنها، یک امر اجباری نمیباشد. این مسئله به راحتی میتواند با مقایسه وضعیت زبالهها، ترافیک، روش رانندگی یا حتی رعایت نوبت - وقتی در صفی ایستادهاند - اثبات شود! بنابراین، معلوم میشود که وقتی مشخصه خودمحوری عموم مسلمانان، حتی در یک مثال ساده، مانند ایستادن در صف، میتواند نمایان گردد، غرب رشد میکند!
غرب، همیشه در این سطح از موقعیت پیشرفتهاش در جهان قرار نداشته و زمانی جهان اسلام، خیلی پیشرفتهتر از غرب بوده است. مشابه جهان اسلام، غرب نیز زمانی به صورت فردی، سیاسی و اجتماعی، مبتنی بر عقاید خود - عقاید مسیحی - گردانده شده است. دین، منظر غالب در زندگی اروپاییها بوده که به خاطر برخی نگرشهای کلیسا به جهان پیرامون، مانع توسعه نیز بوده است. عیوب مسیحیت به وضوح آشکار شد و سپس آن جامعه بیپروا، مانند فلسفه رنه دکارت، در طول سکولاریزاسیون مداوم خود، نقشی حاشیهای به دین داد؛ تا این که حتی فلسفهای کفرآمیز، ادعای جایگاهی الهی کرد! مسیحیت برخلاف اسلام، نقایص بسیاری داشت و فقدان مبانی ناب، امکان اصلاح خویشتن و بازگشتی متناسب با واقعیات جهان را به آن نمیداد. ما در طول زمان، شاهد تغییر مسیحیت، متناسب با شرایط متفاوت جوامع بودهایم؛ به جای این که جوامع، متناسب با دین تغییر کنند؛ به عنوان مثال، مسیحیت، مشابه اسلام، زمانی گرایش به جواز چند همسری را تجربه کرد؛ ولی اینک تغییر کرده است.
ما شاهد روند این تغییرات بودهایم؛ تا جایی که امروز در حد وسیعی، همجنسبازی نیز توسط کلیساها در غرب پذیرفته شده است! بنابراین، جوامع غربی، مبتنی بر عقلگرایی و عناصر علمی، مدیریت شدهاند؛ در حالی که آن دین، تجربهای تاریخی و بسته بود و به یکشنبهها و دیوارهای کلیسا، محدود میشد! از اینها گذشته، الهیات غربی به طور گستردهای به سوی مفاهیم نامناسب فردگرایی و آزادی، راه باز کرده است. سعادت، امری منحصرا فردی شده که فقط به معنای موفقیت تجاری و صنعتی در زندگی است و به دستاوردهای فردی، نسبت داده میشود. اینها به روشنی، رفتارهای گناه آلودی هستند که به خاطر این که مزاحم سعادت دیگران دیده شدند، با آنها مدارا شد و بالاتر از این، در جوامع فوق فردگرای غربی، مانند آمریکا، فاصلههای فاحش میان فقیر و غنی و توزیع به شدت بیقواره ثروت، حتی در عناصر اصلی مسیحیت، پذیرفته شده است!
به هر حال، جهان غرب با افزایش تمایل برای دستیابی به رشد و رسیدن به کارایی، سود برد و در غیبت دین، تفکر عقلانی و استدلالی به آنان اجازه داد تا در فهم نقایص جوامع خویش، اشتراک یافته و راهحلهایی را که توسط عناصر محافظهکار مخالف زیر سؤال بردن قوانین، محدود نشدهاند یا جاهایی را که تجربه دینیشان غلط از آب در آمده، گسترش دهند. در واقع، بخشی از تجربه غرب از این سؤال برخاسته که چگونه همه چیز میتواند کارایی بیشتری داشته باشد؛ در حالی که مسلمانان، اغلب جوامع فعلی خود را پذیرفتهاند و برای عدم پذیرش نقص خودشان، دیگران را مقصر میشناسند. درباره مرض غرب - گرچه آنها دید بازی برای پرسش از همه چیز دارند - ترسیم افقهایی که منحصرا بر نظریات انسان محور بنا شدهاند به نسبت وحشتناکی رشد یافته، تا جایی که غرب را به وضعیت بیدینی کشانده است! در قرآن آمده است: «هر کس برخلاف آنچه خداوند فرستاده حکم کند از کافران خواهد بود».۱مسلمانان معمولاً حتی وقتی به مفاهیمی غیر از آموزههای اسلامی اقدام میورزند، اعمال خود را صحیح میپندارند؛ زیرا به شدت با عادات فرهنگی و برداشتهای اسلامی که نباید مورد سوال قرار گیرند، محدود شدهاند و در نتیجه، این مشکل به وجود میآید که با وجود زیبایی اسلام، اشتباهات مسلمانان، در مقابل زیبایی این حقیقت قرار میگیرد! در حقیقت، این مسئله، بیانگر خارج بودن این آداب از اسلام است؛ همان طور که خداوند بارها و بارها در قرآن، اشتباهات را بر عهده کسانی که سنجش، تفکر، پرسش و استدلال ندارند، میداند و میفرماید: «ما آیات را برای شما بیان کردیم؛ اگر تعقل کنید».۲
در نبود عقل، این هدیه الهی به عنوان توان استدلال - چگونه خواهیم توانست تفاوتهای نیک و بد و عقبماندگی و پیشرفت را درک کنیم؟ در این حال، خطا بسیار است و تفاوتی بنیادین، مشابه تفاوت جهان اسلام و غرب، میان توسعه جوامع وجود دارد که در روش نگاهشان به پیشرفت و پرسشهای اساسی آن، بروز دارد. این مسئله باید فهمیده شود که مشکل جدی مسلمانان، تلاش برای تطبیق خود با غرب و تردید در بنیادهای اسلامی است! رهبرانی چون کمال آتاتورک یا رضا شاه، تلاش کردند تا روشهای سکولاری را که هرگز قابل تطبیق با آموزههای اسلامی نبودند، به اجرا در آورند. فقط دین کاملی مانند اسلام است که میتواند در حد کمال، جامعه دینی و امت را شکل دهد.
هنوز هم جهان اسلام، درگیر مسائلی مانند بیسوادی، فقر، تحصیلات، فساد و تکیه بر روابط شخصی است که اولویتهای اصلی عرصه عمل میباشند. این عوامل و نیز قوانین دست و پاگیر اداری جوامع را مریض و بیثمر ساخته است و جمعیتهای تحصیل کرده آنها، مانند ربات بوده، توان تفکر و حل مسائل را ندارند. اغلب مسلمانان مانند غربیان - موفقیت را برابر با ثروت مادی و راحتی میدانند و میگویند: با منابع فراوان و پول بسیار، میتوان مانند غرب توانا شد؛ اما مسئله این نیست؛ زیرا ما شاهدیم که کشورهای ثروتمند عربی خلیج فارس، قادرند دستاوردهای فراوان غربی - مانند تکنولوژیهایی را که میتوانند پایتختهایشان را زیبا کنند، تهیه میکنند؛ امّا آنها همچنان در توسعه اجتماعی، اثربخشی و ساماندهی عمومی، با غرب، تفاوت فاحش دارند.
آرزوی جوامع مسلمان برای پیشرفت و رسیدن به سطحی کارآمد و پیشرفته، هرگز در آیندهای نزدیک، قابل دستیابی نیست. در حال حاضر، اغلب تودههای مسلمان، فاقد تجربه ساماندهی، کارایی و تبعیت از قانون، به عنوان بخشی از هویت فردی خود هستند؛ تا تفاوت میان آن چه همواره آنان را در سختی نگاه داشته است و غرب را مدیریت میکند، بفهمند. با این کمبود تجربه، میتوان گفت که اکثریت مطلق مسلمانان، اینک فقط توانی خیالی، درباره تجربه صحیح اسلام آن گونه که آن را میبینند - خواهند داشت. علاوه بر این، در یک سطح شخصی، به این خاطر که اکثر جوانان مسلمان به صورت متفکران عملزده، بتنریزی شدهاند - بدین معنا که فقط آن چیزهایی را که میبینند، میفهمند و تنها تعداد اندکی، دارای تفکر انتزاعی هستند - داشتن توان تصور و فهم چیزهایی که تجربه نشدهاند - امت ما، تعداد کمی متفکر تنها خواهد داشت؛ متفکری که قادر به دیدن نقاط مثبت هر دو، شرق و غرب، در تجربه آینده اسلام باشد.
تا زمانی که گفته میشود مسلمانان ویژگیهایی دارند که به خاطر آنها از غرب عقب ماندهاند، نباید انتظار داشت که غربیها در برخی امور، مثل جرایم خشن، مسائل زناشویی و روابط خانوادگی که آنها از آن در عذابند به شرق نیازمند شوند. مسلمانان باید دریابند که وضعیت آنان، نتیجه عدم آگاهی، فراموشی و تصمیمات متناقض با آموزههای اسلامی است و این که تنها راهی که خداوند برای بشریت خواسته یعنی اسلام - میتواند حل کننده همه مشکلاتی باشد که غرب و جوامع مسلمان دارند؛ روشی که بهتر از تجربه غربی است و ما نیز به سهم خود میتوانیم از جهان خودمان درباره پیشرفت و کارآمدی، پرسش کنیم؛ البته نه مشابه غرب! ما میدانیم که بر اساس یک معیار مشترک (فطرت) خلق شدهایم و میدانیم که هیچ خدایی، جز او نیست و او، تنها منبع درستی و حقیقت است و خداوند، منشأ همه چیز است و همه چیز به وسیله او وجود یافته، به سوی او باز خواهد گشت.
پینوشت:
۱. مائده، آیه ۴۴.
۲. آل عمران، آیه ۱۱۸.
محمد مهدی دی مترویچ از آمریکا
ترجمه: علیرضا کمیلی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست