پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

انسان , بزرگترین عامل پیروزی


انسان , بزرگترین عامل پیروزی

در جریان هیاهو و تلاش های تقلیدی گاهی عمده ترین زندگی فراموش می شوند یا اصلا تشخیص داده نشده و به چشم نمی آیند باید زمانی را به توقف و تامل اختصاص داد به تصویر کلی حیات نگریست و دید که به کدام جهت می رویم و تلاش هایمان برای چیست

در جریان هیاهو و تلاش های تقلیدی گاهی عمده ترین زندگی فراموش می شوند یا اصلا تشخیص داده نشده و به چشم نمی آیند. باید زمانی را به توقف و تامل اختصاص داد به تصویر کلی حیات نگریست و دید که به کدام جهت می رویم و تلاش هایمان برای چیست. تردیدی نیست که همه می خواهند و حق دارند که پیروز باشند، اما بسیاری از آرزومندان پیروزی پس از صرف وقت و تلاش بسیار و احتمالا رسیدن به مقصد در می یابند که به قله ای صعود کرده اند که نمی خواستند.

پیروزی حقیقی و پایدار جریانی است که فرد را به سلامت روح و روان و رضایت فردی برساند و خواسته های معنوی و مادیش را تامین کند. باتوجه به این تعریف از پیروزی می توانید در خلوت خویش بنشینید و برای پیدا کردن جاودانه ترین رازهای آن، به تجربیات گذشته، زندگی فعلی، و امیدهای آینده خود نگاهی دوباره بیاندازید و ببینید که چه عامل، دانش و مهارت هایی بطور پیوسته و پاینده نه بطور ناگهانی در دوره ای کوتاه مدت در زندگیتان موثرترین، با اهمیت ترین و ارزشمندترین نقش ها را داشته دارند و خواهند داشت. آنگاه از خود بپرسید که از میان تمام این عوامل کدامیک موثرترین، مهم ترین و ارزشمندترین نقش را درزندگی شما داشته و دارد. این عامل چیست؟ کیست؟ قبل از اینکه بقیه مطالب را بخوانید سعی کنید پاسخی بیابید و این عامل مهم را پیدا کنید.

برای جواب دادن به این سوال تا آنجا که می توانید به گذشته برگردید و تمام خاطرات برجسته خود را بیاد آورید. فکر کنید که در میان همه موجودات زنده و غیرزنده ای که در اطراف خود دیده و می بینید کدامیک همیشه در زندگیتان بیشترین اثر، اهمیت و ارزش را داشته و دلیل این موثر بودن و اهمیت و ارزش داشتن چیست؟

شک نیست که همه شما انسان را موثرترین، مهمترین و ارزشمندترین عامل زندگی خود می دانید و دلایل بسیاری نیز برای این گزینش دارید. دلیل می آورید که هستیم از انسان است، چون دو انسان مرا به دنیا آورده اند، برای زنده ماندنم کوشیده اند، به کمک دیگر انسان ها برایم امنیت ایجاد کرده، سرپناه ساخته، پرورش و آموزشم داده اند. استدلال می کنید که من چیزی نیستم جز مجموعه ای از یادگیری ها و خاطراتم و هیچ گوشه ای از این یادگیریها و خاطرات نیست که انسان در آن نقشی نداشته و یا حداقل رد پایش در آن دیده نشود. می گویید انسان پدر، مادر، خواهر، برادر، معلم، معشوق، دختر، پسر، دوست، همسایه، همکار، هموطن و همنوع منست. مثال می زنید که ده ها نفر انسان کار می کنند تا من روزی را به شب رسانم. مجسم می کنید که اگر کشاورز، نانوا، پلیس، قاضی، مهندس،کارگر، رفتگر، پرستار و دکتر نبود، نان، امنیت، خانه، پاکیزگی، بهداشت و سلامت وجود نداشت. اگر شاعر و ادیب و هنرمند و موسیقی دان نبود زندگی رنگین ونمکین نمی شد. اگر دلبستگی به محبوب و مهربانی های معشوقی نبود،شادی دل، شکوه گلها، و شیرینی زندگی معنایی پیدا نمی کرد.

آسایش امروز خود را نه تنها حاصل کار و کوشش و تلاش انسانهای زمان خودتان می دانید که مشکلات فراوانی را حل نموده و بر میزان علم و دانش افزوده و با خلق رسانه های گروهی، مردم را به هم نزدیک تر کرده اند، بلکه آنرا به انسان هایی که هزاران سال پیش از این می زیسته اند ارتباط می دهید.

انسان هایی که آتش، آهن، چرخ، جاده، خط، کاغذ، بخار، برق، تلفن، علت امراض، خواص گیاهان، قوانین کارآمد اجتماعی و هزاران چیز دیگر را کشف و اختراع و ابداع نمودند و زیربنای پیشرفت و آسایش امروزیان را فراهم کردند. می گویید که هیچ چیزی در اطراف شما نیست که انسان ها به نحوی در به وجود آوردنش یا تغییرش موثر نبوده باشند. هرچه بیشتر فکر می کنید معتقدتر می شوید که هستی، سلامت، آموخته هایتان و هر آنچه دارید از انسانهاست. آنها عامل یادگیری، سرچشمه اطلاعات، سازنده وسایل، ارائه دهنده خدمات و منبع لذت و شادیهایتان می باشند. تصور اینکه در محیطی خالی از آنها به دنیا می آمدید و از یاری و مصاحبت هیچ کس برخوردار نمی شدید، مرگ را در جلو چشمانتان می آورد.

تازه اگر معجزه وار زنده می ماندید نمی توانستید حرف بزنید، راه بروید، یا مهارتی هایی از قبیل آنچه دارید، داشته باشید. به این نتیجه می رسید که زیستن بدون انسان ها اگر ممکن هم می بود، ارزشی نمی داشت. می اندیشید که نه تنها در دوران کودکی و نوجوانی بلکه در سراسر دوران بزرگسالی نیز به انسان نیازمند بوده و هستید زیرا بیاد می آورید که آنها:

بوجودتان آورده اند،

دوستتان داشته اند،

از شما مواظبت کرده اند.

دانش و مهارت های زیستن بشما آموخته اند،

در شرایط بحرانی حمایت و تشویقتان کرده اند،

امکانات و فرصت های لازم برایتان بوجود آورده اند،

مشوق بروز علاقه و استعداد شما بوده اند،

الگوی رفتاری شما قرار گرفته اند،

عشق ورزیدن را به شما آموخته اند.

آسایش و آرامش برایتان بوجود آورده اند.

تقریبا همه آنچه را که از آنها استفاده می کنید ایشان بوجود آورده اند.

می دانید که حتی اگر اوج گرفته و قهرمان قهرمانان و یا هنرمندترین هنرمندان شوید باز به انسانها نیاز دارید تا دست آوردها و هنرتان را ببینند و بپذیرند و شکوهتان را جشن بگیرند. می پذیرید که از اولین دم تا آخرین نفس وابستگیتان نسبت به آنها کاهش نمی یابد.

براساس این حقایق و تفکرات است که عمیقا معتقد می شوید که انسان موثرتری، مهم ترین و با ارزش تری عامل در زندگیتان می باشد. این اعتقاد راستین باعث می شود که خود را نسبت به انسان های نسل های گذشته و حاضر مدیون بدانید و همه آنها را، به هر شکل، سن، باور و رنگی که باشند دوست داشته باشید. معتقد می شوید که باید خدمتی کنید تا نشان دهد که ارزش کارهایشان را می دانید و می خواهی مراتب سپاس و قدردانی خود را به آنها اثبات نمایید. این بازنگری و روشن سازی مثل بیدار شدن از یک خواب طولانیست و شما را به جاودانه ترین راز پیروزی یعنی محور قرار دادن انسان، خدمت کردن به او و جلب رضایتش هدایت می کند. این حقیقتی ابدی و تغییرناپذیر است. شناختن و پذیرفتن عمقی این مطالب معجزه وار به شما کمک می کند تا از میان تمام کوره راه های زندگی، مسیر روشن حال و آینده تان را دریابید. انسان، یعنی کانون توجه تان و بزرگترین و حقیقی ترین راز پیروزی را بشناسید و به بیراهه نروید.

شناخت و پذیرش این راز شما را متقاعد می کند که هیچ انسانی را بیگانه نپندارید و هیچ جا خود را غریب ندانید. مشاهده می کنید که کار برایتان وسیله خدمت کردن به انسان و جلب رضایت او می شود.

می پذیرید که هیچ کس در هیچ کاری پیروز و برجسته نمی شود و درخشش نمی یابد مگر اینکه با خدمات یا ساخته های خود نیازی از نیازهای انسان ها را برآورد و حاصل کارش مورد قبول آنها قرار گیرد. با این نگرش رفع تکلیف و سرهم بندی نمودن و دست بسر کردن مراجع را کار نمی دانید. از این دیدگاه کار و خدمت تبدیل به تابلوی نقاشی زیبایی می شودکه شما به انسان ها تقدیم می کنید و مصرانه می خواهید که اسم و امضایتان بر پایین چنین کاری باشد. آنگاه که اهمیت و عظمت انسان ها را از این منظر ببینید و بر این اساس خدمت به او را سپاسگزاری از زحماتش تلقی کنید، به اولین، جاودانه ترین و بزرگترین راز پیروزی دست می یابید. با این دید پیوسته بر میزان دانش و مهارت ها و نوآوری هایتان می افزایید و می کوشید تا عاشقانه آنها را به پای انسان های بیشتری بریزید. با این نگرش صمیمانه و کار انسانی و صادقانه، بی تردید سلامت روح و وروان، رضایت فردی و پیروزی معنوی و مادی دلخواه را نصیب خود می کنید، الگویی برای نظاره گران می شوید و جامعه را جان تازه ای می بخشید.

داریوش دهقان