یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

یك فیلمنامه برای دنیزلی كه می خندید و برای مردمی كه می گریستند…


یك فیلمنامه برای دنیزلی كه می خندید و برای مردمی كه می گریستند…

سوت پایان به صدا درآمده است همه آنهایی كه از صبح آمده اند تا رویاهای خود راتبدیل به واقعیت كنند و با صعود تیم محبوبشان به فینال, در انتظار پایان ناكامی های این چندسال اخیر باشند كه شده اند حالا رویاها در حد رویا باقی مانده اند و اشك مانده و اندوه و غم و …

● خارجی - روز - ورزشگاه آزادی

سوت پایان به صدا درآمده است. همه آنهایی كه از صبح آمده اند تا رویاهای خود راتبدیل به واقعیت كنند و با صعود تیم محبوبشان به فینال، در انتظار پایان ناكامی های این چندسال اخیر باشند كه شده اند. حالا رویاها در حد رویا باقی مانده اند و اشك مانده و اندوه و غم و …

● خارجی - روز - داخل اتومبیل یك جوان

پسر جوانی كه همراه با دوستش از ورزشگاه بر می گردد انگار دنیا روی سرش خراب شده است. به هم نگاه می كنند، سكوت است و سكوت است و سكوت…

نه او می تواند حرفی بزند، نه دوستش. خسته و عاصی … حالا با چه امیدی دوباره این راه را بیایند و بروند؟ با چه امیدی دوباره پرسپولیس را كه هر روز كوچك تر از دیروز می شودتشویق كنند؟ آیا این همه طرفدار،این همه عاشق، این همه مشتاق برای یك بازی نیمه نهایی جام حذفی كم بود؟ آنها نمی دانند با هم چه بگویند؟ تمام این راه برگشت برایشان كابوس است …

● خارجی - شب - داخل اتوبوس

پسر بچه اشك می ریزد و پدرش او را دلداری می دهد. بادی سرد كه به خاطر شكستن شیشه های اتوبوس توسط طرفداران خشمگین می وزد به پسربچه احساس سرما رامنتقل می كند. او سرما رامی تواند تحمل كند اما باخت تیم محبوبش را هرگز… به سختی صورتش را همرنگ تیم محبوبش كرده بود تا بیاید در جشن صعود به فینال شركت كند اما حقیقتاً صورتش سرخ شد از این شكست سنگین! حالا او فردا در جلسه امتحان به دوستان علاقمند به تیم رقیبش چه می خواهد بگوید؟! پدر، فرزندش را دلداری می دهد اما او هم در دلش ناراحت است. به راستی او هم، چنین روزهایی را از پرسپولیس ندیده بود!

● خارجی - شب - خیابان

چند جوان كه می خواستند شب خوشی را با صعودتیم محبوبشان سپری كنند حالا دارند كابوس می بینند! ثانیه ها به كندی می گذرد چه رسد به دقیقه ها! تازه امشب كه تمام شود فردا كه بیدار شدند می فهمند چه اتفاقی افتاده و چه بلایی بر سر تیمشان آمده است!

● داخلی - شب - تحریریه روزنامه

تلفنهای روزنامه مدام زنگ می خورد… طرفداران سرخپوشان پایتخت به حق عصبانی هستند اما آیا جوابهای خبرنگاران می تواند آنها را قانع كند؟ چیزی شبیه دلداری و امید به آینده تنها كاری است كه خبرنگاران می توانند بكنند! كاری كه همیشه كرده اند. اما داغ این شكست آنهم با حضور صدهزار تماشاگر بیشتر از این حرفها است…

● داخلی - شب - خانه یكی از طرفداران

پسرجوان در اتاق را می بندد مادر برایش یك قرص با یك لیوان آب آورده است تا شاید سردردش تمام شود و بتواند بخوابد. چراغ اتاق خاموش است اما نور بیرون كه ازپنجره بر روی عكس های ستاره های سرخپوش! می تابد پسرجوان رادر فكر فرو می برد. به اینكه چه شب سختی را باید بگذارند و چه روزهای سختی را در آینده! تا اینكه دوباره تیمش راهی پیدا كند برای صعود به جام باشگاههای آسیا!او دارد فكر می كند به اینكه ستاره های تیمش حالا در چه وضعی به سر می برند؟ آیا آنها هم مثل او این قدر ناراحت و غمگین هستند؟

● داخلی - شب - استودیوی برنامه ورزش از نگاه دو

مصطفی دنیزلی می خندد؟! آیا او واقعاً باید بخندد؟! اصلاً به چه چیزی می خندد؟ برای چه می خندد؟ خنده هم دارد! این همه پول گرفتن و تیم را در لیگ و جام حذفی (۲بار) قهرمان نكردن خنده هم دارد! اصلاً هنر می خواهد و دنیزلی در این مورد یك هنرمند است! بازی با احساسات هواداران با آن خنده های همیشگی خودش هنرمندیست…

● داخلی - شب- خانه یكی از طرفداران

مرد میانسال كه حداقل ۱۹ ، ۲۰ سالی است كه طرفدار پرسپولیس می باشد برنامه تلویزیونی دنیزلی را می بیند. سعی می كند در برابر خنده های دنیزلی خودش راكنترل كند اما نمی تواند! عصبانی می شود، پسرش كه دركنارش نشسته نگاهی به او می اندازد، پدر سعی می كند طوری رفتار كند تا برای فرزندش بدآموزی نشود اما سخت است میان منطق واحساس تصمیم گرفتن! و همانا در همان لحظه تصمیم گرفتن! حرفهای دنیزلی ادامه دارد … بهانه های همیشگی اش، حرفهای تكراری اش وحتی خنده های تكراری اش!

● داخلی - خارجی - شب - همه جای ایران

همه طرفداران پرسپولیس ناراحت و عصبانی هستند. از دست این خنده ها، این بهانه ها، این حرفها … نه دنیزلی، نه هیچ كس دیگری نمی تواند بخندد. به این همه هوادار، طرفدار، عاشق و علاقه مند… آنها حق دارند ناراحت باشند چون پرپر شدن آرزوهایشان را دیدند و حالا باید مغموم باشند… مگر همیشه نگفته ایم و نمی گوییم پرسپولیس و استقلال متعلق به مردم هستند؟ پس چرا دنیزلی می خندد؟این سؤالی كه ذهن همه طرفداران این تیم را پر كرده است؟ مگر پرسپولیس نباخته، حذف نشده؟! پس چرا دنیزلی می خندد؟

۲ شكست در جام حذفی، بازیهای ضعیف در لیگ و … خنده دارد؟ این هم یك سؤال دیگر است! اصلاً یك تیم برای قهرمانی چه می خواهد؟ میزبانی در همه بازیهای حذفی با حمایت انبوه تماشاگران كافی نیست مگر سپاهان از یك قاره دیگر آمده است؟

طرفداران بازهم سؤال دارند از دنیزلی، از مدیران پرسپولیس، از بازیكنان این تیم، از كسی كه توپ راگل نكرد تا كسی كه توپ را دو دستی تقدیم حریف كرد! همه اینها باید پاسخگوی احساسات پاك این هواداران باشند؟ اما آیا پاسخگو هستند؟ حالا هم می شنویم كه دنیزلی گفته من فقط دوبار شكست خوردم یك بار مقابل سپاهان، یك بار هم در لیگ و گرنه الآن ما بالای سایپا بودیم!مگر یك تیم چندبار باید شكست بخورد؟ (البته دنیزلی شكست فینال جام حذفی سال گذشته را فراموش كرده است!) مگر یك تیم چندبار باید تحقیر شود ؟

مگر …باور شكست سخت است، برای مردم ما كه احساسی هستند. آنها ازجمعه تا حالا هزاران بار دوست داشتند این شكست مثل خواب باشد مثل یك كابوس كه با بیدار شدن ازخواب به فراموشی سپرده می شود!اما این طور نیست! نه این شكست خواب است، نه فراموش می شود! و باور این مسأله برای صدهزار تماشاگری كه به ورزشگاه آزادی آمدند و میلیون ها نفر بیننده ای كه مشتاقانه منتظر پیروزی تیم محبوبشان بودند سخت است… اینها را نوشتیم برای دنیزلی كه همیشه خندید… برای دنیزلی كه نخواست ضعفهای فنی اش را در مهره چینی، تعویض، تمرین و … قبول كند!

برای دنیزلی كه به كشورش بازگشته و طرفداران مانده اند و این شكست بزرگ! اینها را نوشتیم برای مردمی كه گریستند و با اشكهایشان حرف زدند… برای آن جوانی كه با ۴ تا دیازپام هم نمی تواند بخوابد! برای آن مرد میانسال كه چند روز است بدون حوصله سر كار می رود برای آن پسربچه ای كه بدون رمق سرجلسه امتحان می رود، برای… باید قبول كرد حالا فوتبال بخشی از زندگیمان شده و می تواند مؤثر باشد در همه كارهایمان… طرفداران فوتبال با شكست یك تیم در ماتم فرو می روند و با پیروزی تیم محبوبشان انگار دنیا را فتح كرده اند!

چند روز پیش استقلال، حالا پرسپولیس و اگر كمی نجنبیم روزهای بعد تیم ملی! می توان با تزریق نیروهای جوان و انرژیك تحول عظیمی را در فوتبال ایران ایجادكرد. فوتبال درخون ما جریان دارد از شمال تا جنوب، از مغرب تا مشرق ایران این همه استعداد را می توان جمع كرد و با استفاده بهینه از آنها این مردم علاقمند و مشتاق را شادمان ساخت…

احمد عبداللهیان



همچنین مشاهده کنید