جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

با عشق «کار» کنیم


با عشق «کار» کنیم

نگاهی اجمالی به فرهنگ کار میان ایرانیان

۱) پروفسور سر یان برانلی یکی از مشهورترین حقوقدانان معاصر انگلیسی درگذشت. این خبری بود که نوزدهم دی ماه دانشجویان و محققان ایرانی حقوق بین الملل به یکدیگر می دادند و از رفتن او اندوهگین بودند. شهرت پروفسور برانلی در ایران بیشتر به سبب کتاب «اصول حقوق بین الملل عمومی» اوست که دانشگاه آکسفورد آن را چاپ کرده است و دست کم شش ویرایش از آن به بازار آمده و بارها از آن نسخه چاپ شده است. تالیفات او منحصر به این کتاب نیست. او دست کم یک بار در آکادمی حقوق بین الملل لاهه در کشور هلند، یک دوره حقوق بین الملل عمومی درس داد. نثر فاخر او و رعایت استانداردهای علمی و دقتی که در تالیف این کتاب رعایت کرده است و نظریات اش زبانزد هر کسی است که کتاب می خوانده و با حقوق بین الملل آشنایی و به آن علاقه دارد. برانلی و امثال او که در دانشکده حقوق کشور خودمان هم اگر نگوییم بالاتر هم طراز او داریم با عشق و علاقه در کتابخانه و دفتر کار خودشان کار کردند و می کنند و دسترنج خودشان را در اختیار دیگران قرار دادند و می دهند. خداوند به تمام استادان اندیشمند و سختکوش عمر باعزت بدهد و در طریق تعلیم و تعلم دانش موفق شان بدارد.

۲) آیا تا به حال از خودتان یا اطرافیان و دیگران پرسیده اید چرا شغل فعلی خودشان را انتخاب کرده اند؟ پاسخ می تواند به درس نخواندن و بی سوادی مربوط شود یا درآمد داشتن آن شغلی که دارند یا از سر ناچاری... در دیار ما متاسفانه درس خواندن طریقی است تضمینی برای امرار معاش البته به شرط داشتن معرف معتبر و متعهد.

فراموش شده است و هیچ کس به این نکته توجه نمی کند که «عشق» یا اجازه بدهید بنویسم «خواستن دل» در هر کاری باید باشد تا از صرف عمر و پول نتیجه یی واقعی و ارزشمند کسب شود. «دانستن» مهم است نه «داشتن» گواهینامه یا دانشنامه یی که ظاهراً نشان دهنده گذراندن آن دوره یا رشته است که معمولاً برخلاف مندرجات آن گواهینامه دارنده آن گهگاه ابتدایی ترین اصول آن رشته را هم نمی داند.

۳) برای کسی که شیفته دانش اندوزی است هیچ آرزویی بالاتر از این نیست که به دانشگاهی معتبر و مشهور وارد شود و در آنجا تحصیل علم کند. دانشگاهی که عمر آن چندصد سال باشد و استادان آن به راستی شیفته علم و غرق در تحصیل و تحقیق باشند؛ کسانی که لحظه یی از عمر خودشان را از دست نمی دهند و از آن برای رسیدن به هدف شان استفاده می کنند. اما برعکس آن کس که در بند مال اندوزی و تحصیل ثروت است حاضر است در هر موسسه یی ثبت نام کند که فقط گواهینامه یی بدهد و پول های کلانی بگیرد. ولو اینکه آن دانشگاه «هوایی» باشد یا «لیسانس قالیچه یی» بدهد. آیا تا به حال از خود یا دیگری پرسیده اید که چرا دانشگاه خارجی یا جنس خارجی خوب است؟

۴) از نامه رسان اداره چند روز پیش پرسیدم آیا فلان نامه به مخاطب آن رسید؟ قرص و محکم پاسخ داد «بله».دو روز بعد وکیل مخاطب سراغ آن را از من گرفت. پاسخ دادم که آن را فرستاده ام و در آدرس جدید تحویل داده شده است. آقای وکیل از من خواهش کرد تاریخ ابلاغ و نام و نشان کسی که نامه را گرفته است به وی اعلام کنم. پرونده در بایگانی بود و بایگان رفته بود. پاسخ دادم که در آن لحظه نمی توانم پاسخ بدهم ولی روز بعد پاسخ خواهم داد. روز بعد به بایگانی رفتم و پرونده را گرفتم و در کمال تعجب و ناباوری دیدم که سررسید نامه در پرونده نیست. کتباً از بایگان و مامور ابلاغ (نامه رسان) خواستم توضیح بدهند اگر نامه ابلاغ شده است چرا بعد از ۱۰ روز که از صدور نامه می گذرد، رسید آن در پرونده نیست؟ اگر نامه ابلاغ نشده علت آن چیست؟ و چرا نامه رسان ضرس قاطع گفت که به مخاطب رساندم؟، نتیجه پیگیری ام این بود که بایگان دلخور شده بود که من کارش را قبول ندارم و اصطلاحاً زیر سوال برده ام. به او گفتم که موضوع جنبه شخصی ندارد و نخواسته ام کار او را که سختکوش و زحمتکش و باهوش است زیر سوال ببرم. اما چون این صفات حسنه در وی است رافع مسوولیت او و نامه رسان نیست و هر دو باید پاسخگو باشند.

قرص و محکم از من پرسید چرا من پیگیری کرده ام؟ پاسخ دادم که وکیل مخاطب تلفن کرده بود و سراغ آن را می گرفت. به من گفت اصلاً چرا باید سوال کند؟ به او اطمینان می دادید کار انجام شده است و خاطرش جمع باشد، در کمال ناباوری از طرز فکر او پاسخ دادم ما وظیفه مان این است که کار مردم را انجام بدهیم؛ وقتی در ازای کاری که می کنیم دستمزد می گیریم. مسلم است که آنها هم حق دارند پیشرفت کار را از ما سوال کنند و ما هم باید پاسخگو باشیم. به من گفت که نامه رسان سهل انگار است و از کسی نمی ترسد و هیچ به فکر درست انجام دادن کارش نیست و آدم بی نظم و انضباطی است ولی آدم «بدی» نیست. به او گفتم «بد بودن» یک «مسوول»، یک «متعهد»، یک «کارمند»، یک «نامه رسان» هر چه دوست داری اسمش را بگذار، دیگر چه می تواند باشد؟ بایگان از من خواست حساسیت کمتری کار کنم. وقتی از نامه رسان سوال کردم با خونسردی پاسخ داد نامه هایتان ارسال می شود و رسیدش به دستتان می رسد. وقتی حداکثر زمان را که دو روز کاری است به او یادآوری کردم؛ پاسخ را به حقوق دریافتی اش وصل کرد که کم است و با این حقوق بهتر از این نمی شود کار کرد. و در صورت لزوم به رئیس اداره توضیح خواهد داد،

این هم نظام اداری ماست که از نگهبان گرفته تا دیگر کارکنان در طبقات دیگر سازمان خودشان را به مدیران رده میانی پاسخگو نمی دانند و می خواهند به عالی ترین مقام سازمان پاسخ بدهند. پاسخ هم معمولاً معاذیری است که اکثراً «صد من آن به یک غاز» نمی ارزد. بگذریم که در اعتذار یعنی عذرخواهی و عذرآوری ما سرآمد مردم جهان هستیم.

۵) عصر آن روز ناچار شدم از خیابان جمهوری عبور کنم با رسیدن به بورس موبایل و دوربین در آنجا بیچاره شدم. توبه کردم و عهد کردم که دیگر از آنجا رد نشوم. غلغله بود. جمعیتی عظیم در مدخل پاساژها ایستاده بودند و عده یی به داخل آن می رفتند و می آمدند. مردمی را دیدم که با کنجکاوی و اشتیاق فراوان می خواهند محصولات جدید را ببینند و قیمت آن را به دست بیاورند. ببینید تفاوت از کجا تا کجا است؟ در جاهای دیگر دنیا عده یی عزم خودشان را جزم کرده اند که محصولات متنوع و جدید و متناسب سلیقه های گوناگون تولید کنند و با همکاران خودشان رقابت کنند اما ما وقت خودمان را صرف می کنیم که تولیدات آنها را بخریم و به ساخت آنها بنازیم و در نهایت اعتماد به نفس خودمان را گل سرسبد تمام ملل و جوامع می دانیم. ما اگر کاری می کنیم نه با عشق و علاقه است که کار کردن طریقی است برای گذراندن معاش.

«چو فردا شود فکر فردا کنیم». هدف زندگی را در خریدن خانه و ماشین و... می دانیم. «عذر می خواهم و متاسفم.» به قول عده یی اگر اینها را نداشته باشی و بینوا باشی «بهتر است که اکسیژن مصرف نکنی».

۶) یاد محققی جوان افتادم که به تازگی برای نگارش رساله اش با من یک ساعتی مشورت کرد. جوان نازنین وقتی نظرات مرا شنید آنها را نوشت اما به من گفت که ان شاءالله آنها را مقاله یی خواهد کرد و جداگانه منتشر می کند. به زبان حال به من فهماند که ناچار است بر مبنای طرح تفصیلی استاد راهنمایش کار کند. وقتی به او گفتم به آن ترتیب که استاد راهنمایش مقرر کرده کارش سطحی است و هیچ در جست وجوی چرایی نیست، قبول و اقرار کرد که در سطح حرکت می کند و فرصت زیادی هم برای دفاع از رساله اش ندارد. با زبان بی زبانی به من فهماند که شاید به مذاق استاد راهنمایش این گونه کار کردن خوش نیاید. تعجب کردم که چرا استاد راهنمایش او را تشویق نکرده بود که به این سوال پاسخ دهد که چرا فلان کار می شود یا نمی شود؟ جمع آوری اطلاعات و پاسخ به این سوال که دیگران چه کار می کنند،یا ما چه کار می کنیم،که رساله تحقیقی نمی شود. پرسش این است که چرا آنها در برخورد با موضوع یا مساله یی چنین و چنان می کنند؟ یا چرا ما به طریق دیگری رفتار می کنیم علت یا علل آن چیست؟ کدام نظر درست است؟ و چرا؟

۷) یکی از علل موفقیت و شهرت برانلی و امثال او در این است که با عشق و علاقه کار کرده اند. وقت ندارم، حقوقم کمه، خونه و ماشین ندارم، کارهای مهم تری دارم، به من چه؟ کی به کیه؟ از آنها شنیده نشده و نمی شود. آنها استراحت می کنند که کار کنند. ما چطور؟

محمد کاکاوند