چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

یك روایت ناگفته


یك روایت ناگفته

ظاهرا دغدغه هایی چون سینمای ملی, هویت فرهنگی, جهانی شدن و چندان هم كه گمان می رود مهجور و فراموش شده نیست, بلكه می توان ادعا كرد كه رو به فزونی است

● سینمای ایران آن سوی مرزها

مدتی قبل در یك همایش دانشگاهی با عنوان «موج های نو، سینماهای نو» در دانشگاه لیدز انگلستان شركت كردم. این همایش را دانشجویان دكترا در رشته های مطالعات سینمایی، مطالعات فرهنگی و... برگزار كرده بودند. فرصت دیدار و آشنایی با دانشجویانی كه درگیر پروژه های پژوهشی مشابه نگارنده بودند غنیمتی بود.

ظاهرا دغدغه هایی چون سینمای ملی، هویت فرهنگی، جهانی شدن و... چندان هم كه گمان می رود مهجور و فراموش شده نیست، بلكه می توان ادعا كرد كه رو به فزونی است. به تعبیر نظریه پردازان مشهور جهانی شدن و فرهنگ نظیر رولاند رابرتسون Roland Robertson و جان تاملینسون John Tomlinson جهانی شدن روند شكل گیری و ابراز هویت های فرهنگی را تشدید می كند. در واقع جهانی شدن باعث می شود مرزها كمرنگ و دیوارها شفاف و دورها نزدیك شده و در نتیجه انسان ها ناگهان خود را همجوار «دیگرانی» others احساس كنند كه با «خود» self آنها متفاوت اند.

معمولا در چنین وضعیتی است كه خودآگاهی انسان نسبت به تفاوت هایش با دیگران فزونی می یابد و همین تفاوت ها هستند كه شكل گیری و ابراز «هویت» identity را تشدید می كنند. پیشتر برخی نظریه پردازان گمان می كردند جهانی شدن صرفا به تشدید شباهت ها یا همگن سازی فرهنگی Homogenization آن هم از نوع غربی westernization بینجامد. اما ظاهرا نتیجه همیشه و همه جا اینگونه نبوده است. دغدغه روزافزون هویت در دنیای معاصر نشانگر چنین وضعیتی است.

در همایش فوق الذكر نیز دانشجویانی از اقصی نقاط عالم درباره سینمای كشورشان یا كشور مورد مطالعه شان سخن گفتند و از موج های نو گفتند و از بیم هالیوود، از تنگنای اقتصادی «سینماهای نو»، از جشنواره و فیلم هایی كه جایزه می برند اما در داخل كشورشان اقبالی بدان ها نمی شود و موج های نویی كه نیامده می روند و.... سئوال ها و نگرانی ها نسبتا مشابه بود. دغدغه هویت هویدا بود اگرچه هویت ها متفاوت بود.

پروفسور جفری نوئل اسمیت Geoffrey Noel Smith گردآورنده صاحب نام كتاب تاریخ سینمای جهان آكسفورد، سخنران كلیدی این همایش بود. سخنرانی او با عنوان «معنای موج نو» مروری نقادانه بر سینمای دهه شصت میلادی بود. سخنرانی او با جمله بسیار جالبی شروع شد: به باور او دهه شصت یك دهه منحصر به فرد در تاریخ سینما و خصوصا تاریخ موج نو است. از نظر او «انقلاب موج نو» در شرایطی به وجود آمد كه فیلمسازان موج نو همه امید داشتند كه «سیستم» نظام سرمایه داری قابل سرنگونی و شكست است. اما به گفته او پس از این دهه دیگر هیچ گاه چنان امید و شوری در كار نبود كه «موج نویی» بیافریند.

در حین پذیرایی گفت وگوی مختصری با او داشتم. از آن انگلیسی های اصیل و رند بود از آشنایی اش با سینمای ایران پرسیدم. گفت فیلم های قدیمی تر كیارستمی و مخملباف را دیده اما چندان پیگیر سینمای ایران نبوده است. برایم جالب بود كه در این میان فقط به فیلم زیر نور ماه رضا میركریمی اشاره و از آن تعریف كرد.

از او پرسیدم خبر دارد كتابش در ایران به فارسی ترجمه شده است با تعجب پاسخ منفی داد و رندانه گفت: من پولم حق مولف را می خواهم گفتم متاسفانه ایران عضو كپی رایت نیست و جهت آبروداری اضافه كردم كه این آمریكایی ها تا حالا با عضویت ما در سازمان تجارت جهانی مخالفت می كردند، شاید مشكل از آنجا باشد.

واقعا نمی دانستم این دو به هم ربط دارد یا نه اما او زرنگ تر از این حرف ها بود. گفت: من می روم به دادگاه شریعت اسلامی شكایت كنم البته به او نگفتم كه ناشر كتابش در ایران یك ناشر دولتی بنیاد فارابی است، گفتم شاید او هم به فكر بیفتد یك كتیبه ایرانی از موزه شیكاگو به جای حق تالیفش مطالبه كند. پرسیدم آیا تاكنون به جشنواره فجر دعوت شده است باز هم پاسخش منفی بود. با خود گفتم ای كاش در كنار دعوت از دلال هایی كه كارشان انتخاب فیلم برای تزیین ویترین جشنواره های خارجی است، برخی صاحب نظران چون نوئل اسمیت هم به جشنواره فجر دعوت می شدند، حداقل در ازای حق تالیفشان اما نكته كلیدی صحبتش درباره سینمای ایران موضوع دیگری بود. او گفت: مسئله بسیار اساسی و پیچیده برای ما وقتی فیلم های ایرانی را تماشا می كنیم این است كه نمی توانیم باور كنیم این فیلم ها در ایران و تحت یك حكومت اسلامی و ایدئولوژیك ساخته شده اند. اصلا گویی كه این فیلم ها در یك كشور دموكراتیك و آزاد ساخته شده باشند. این فیلم ها اصلا با آن تصوری كه ما از یك حكومت مذهبی داریم همخوان نیست.

اینكه در داخل ایران این سخن نوئل اسمیت تمجید و تحسین سینمای ایران محسوب شود یا اشكال و عیب آن فعلا بماند اما از نگاه خارجی، تحلیل این گفته او به همراه برخی شواهد دیگر كه كمتر در داخل بازگو شده است شاید بتواند روشنگر برخی جنبه های نادیده از تاثیر غیرمستقیم فیلم های ایرانی در خارج كشور باشد. مشكل اصلی همانگونه كه ادوارد سعید در كتاب Covering Islam كه نامی دوپهلو و كنایه آمیز است: هم به معنی «پوشش رسانه ای اسلام» و هم به معنی «پوشاندن اسلام» بیان كرده است، نوع نگرشی است كه رسانه های غربی نسبت به دنیای اسلام در غرب ترسیم كرده اند و ذهن نخبگان و خواص نیز از تاثیر آن نگرش مستثنا نیست.

در گفتمان غالب Dominant discourse رسانه های غربی، مفهوم حكومت دینی خاطره قرون وسطی را تداعی می كند كه نمونه سخیف و كاریكاتورگونه آن حكومت طالبان است. حكومت ایدئولوژیك و تمامیت خواه Totalitarianism هم خاطره شوروی سابق و آلمان نازی و دستگاه فرهنگی هنری كاملا كنترل شده و تبلیغاتی propaganda آنها را یادآور است. برای آنها اینكه یك حكومت كه در ذهنشان تركیبی از این خاطرات هولناك را تداعی كند، اصلا سینمایی داشته باشد به اندازه كافی شگفت هست. چه رسد به اینكه در این سینما جریان های خلاق هنری و سبك های نوین سینمایی هم امكان رشد و نمو داشته باشد.

من صرفا جهت تنویر ذهن این جناب یادآوری كردم كه پس از انقلاب مسائل فرهنگی هنری برای مسئولان ایرانی بسیار اهمیت داشته است. بسیاری از آنها با مباحث فرهنگی و هنری مدرن آشنا بوده اند. مثال زدم كه نخست وزیر ایران در دهه اول انقلاب خودش یك معمار و نقاش مدرنیست بود.

رئیس جمهور سابق ایران پیش از آن سال ها وزیر فرهنگ بود. آیت الله خامنه ای رهبر كنونی نیز یك خواننده جدی و پیگیر رمان های غربی و كاملا آشنا با شعر و ادبیات است. اضافه كردم كه بعضی وقت ها نویسندگان غربی تفاوت های فرهنگی كشور ما با كشوری مثل عربستان را متوجه نمی شوند، صرفا به این دلیل كه ظاهرا هر دو حكومت داعیه اسلام دارند این ناشی از همان تصویر سطحی، یكپارچه unified و بعضا خصمانه ای است كه رسانه ها از دنیای اسلام ارائه می دهند. اینجا جناب نوئل اسمیت ضمن تعجب از شنیدن این نكات، به شدت از موضع تایید وارد شد و گفت: بله، شما ایرانی ها در طول تاریخ تمدن داشته اید، این عرب ها كه فقط خوش شانس بوده اند كه در سرزمین شان نفت پیدا شده است.

این خاطره به همراه بحث داغ و مفصلی كه اخیرا در حضور رهبر معظم انقلاب بر سر سینمای به اصطلاح جشنواره ای بین برخی كارگردان های ایرانی درگرفت موجب شد از زاویه ای متفاوت به این مقوله بپردازم.من هم تا مدتی قبل به استثنای آثار كیارستمی و مجیدی و تعداد معدودی فیلم دیگر، به جوایز بسیاری از فیلم های مشهور یا متهم به «جشنواره ای» به دیده تردید می نگریستم، در برخی موارد هم به دیده بدبینی.

مثلا آنگاه كه به یك دختر ۱۶ ساله نشانی اهدا می شد كه قبلا به فلینی و آنتونیونی اهدا شده بود، هرچه تلاش می كردم به عنوان یك ایرانی احساس افتخار كنم، نمی شد واكنش منفی برخی از ایرانیان خارج از كشور هنگام نمایش این فیلم ها یا پخش آنها از تلویزیون های غربی را هم از نزدیك دیده بودم. اما اكنون بر این باورم كه برای ارزیابی حضور بین المللی سینمای ایران اكتفا به این موارد نمی تواند نتیجه ای همه جانبه دربرداشته باشد. واقعیت این است كه برخی از تحسین ها و تمجید هایی كه از سینمای ایران شده، توسط افرادی بوده كه اگر نگوییم از فعال ترین چهره های فكری و فرهنگی ضداستعماری و ضدسرمایه داری آمریكایی بوده اند، قطعا نمی توانیم ادعا كنیم از عوامل استكبار و استعمار هستند. سه نمونه كه شخصا با آنها مواجه شدم را مثال می زنم.

شهاب اسفندیاری

*دانشجوی دكترای نظریه انتقادی و مطالعات فرهنگی دانشگاه ناتینگهام انگلستان


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.