شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
تجربه مستقیم جنگ بله, مهم است
«همیشه فکر میکنم
چیزی در اعماق اروند برق میزند
زمزمههایت
مثل جنینی مقدس
باعث آرامش ماهیهاست
و اهالی رودهنوز
تو را میشنوند
که در اعماق شب اروند
زیارت عاشورا میخوانی»
«لبخند روی دیوار» مجموعهای است که میرشمسالدین فلاح هاشمی متولد ۱۳۵۱ که از زبانی سهل و البته نه سهل و ممتنع- سود میجوید تا روایتگر سالهای جنگ هشت ساله باشد و این روایت بیشتر درگیر بار حسی است تا نگاهی به «عمق صحنه» و درگیر با «توصیف»؛ از این جهت، شعرهای این کتاب، تا حدی کم میآورند. تاحدی که نه، شاید بیشتر از آن! حسنی که این شعرها دارند سادگی آنهاست و دور نزدن موضوع در همهمه استعارهها که روزگاری به بلیه «شعر دفاع مقدس» بدل شده بود یعنی ما به جای آن که جنگ و آدمهایش را در آن شعرها ببینیم شاهد فضایی بودیم پر از شب و آتش و شقایق و خون و گلولههایی که معلوم نبود به کجا میروند از کجا میآیند و شاهد آدمهایی بودیم بیصورت که تحت عنوان کلی «رزمندگان» به ما معرفی میشدند. آن شعرها درگیر «کلان روایت» بودند و چون روزگار هم، روزگار تهییج بود، میشد با این گونه شعرها کنار آمد اما وقتی جنگ تمام شد و توجه به «خرده روایات» مدنظر قرار گرفت دیگر آن نگاه و آن گونه شعر، قادر به برقراری ارتباط با مخاطبان نبودند و در مدتی کوتاه، شعرهایی بسیار مشهور، از ذهنها محو شدند که رسم روزگار چنین است! شعرهای «فلاح هاشمی» البته به دلیل سادگیشان از این بلیه، به دورند اما غیر از همان تصویر اولیه که برای ما میسازند دیگر چه چیزی برای «بازکشف» باقی میگذارند؟
«هیچ گل آشنایی را نمیبینم
که این قدر رایحه خوش داشته باشد
انگار همه بوها
از دامن آن تپه است
گویا گلها
جرأت رویش کمتری داشتهاند
گوشه چفیهای روی خاک پیداست
هوا خوش بوتر شده است...»
کتاب، مقدمهای به همراه دارد از حمیدرضا شکارسری که در حوزه شعر دفاع مقدس صاحبنظر است به عنوان منتقد و اصلاً در این حوزه «شناختنامه» دارد. ببینیم نظر او درباره شعرهای «فلاح هاشمی» چیست: «شاعر دوربین را در «امروز» قرار داده است و به «دیروز» مینگرد. پس تاریخ را با روایت جدید امروز بازسرایی میکند؛ و همین بازسرایی، نقطه افتراق و امتیاز شعرهای این مجموعه بر خیل عظیم اشعاری است که درواقع ذکر خاطرند.» یا درجایی دیگر مینویسد: «شعر او بومی اندوه است. اندوهی فراگیر و بیدریغ که اگرچه از یک سو موجب یکدستی اشعار این مجموعه شده است و این برای اولین مجموعه شعر یک شاعر امتیاز کمی نیست، اما از سوی دیگر باعث شباهت حس و حال اکثر شعرها شده است. امید است این شاعر در مجموعههای بعد به کشف و تجربه فضاهای تازهتری بپردازد تا مخاطب با شادابی و طراوت بیش از این به سیر و سفر درگستره شعر بپردازد و آرزو میکنم برای توسعه شعرش هم که شده، از این پس هنگام سرایش کمی «لب/زهر/ نیشخند» را هم به یاد بیاورد! «خب، مشخص است که منتقد در قالب تشویق، خرده میگیرد و شماتت میکند و البته خوب است زبان ملایم در این گونه مواقع چرا که شاید بیشتر مؤثر میافتد گاهی و گاهی هم شاعر را دچار این اشتباه میکند که منتقد تعریف غلیظ و شدیدی کرده از کارش که این طور نیست و پس از چند سال، به آنجا میرسد که دوباره از سر سطر شروع کند. فلاح هاشمی، بخشی از راه را آمده یعنی سعی کرده که از استعاره سازی بپرهیزد. گزارهها را ساده کند و پیچیدگی لفظی را کنار بگذارد و اینها، همه خوب است اگر بدل شود به ارائه توصیف از «خرده روایات» بیآن که شاعر، «وضعیت» را
دست کم بگیرد و روایت را به فرض این که «شعر منثور» میگوید و چنین شعری سرودنش سهل است، دچار خدشه «پیش فرضهای سادهانگارانه» کند. چطور؟ وقتی که شاعر قرار است آن «فضا» را از نو خلق کند. اگر تجربه حضور در فضای جنگ را داشته که کارش هم تأثیرگذارتر و هم سادهتر است و اگر نداشته، سعی میکند به کمک «نشانه»های بهجامانده از آن دوران، گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. [نمیدانم چرا فکر میکنم که همین طور بوده و شاعر به رغم سن و سالش- با آن که آن موقع در سن و سال سیزده سال تا شانزده سال هم در جبهه بودند- آن موقعیت را تجربه نکرده. شاید برای این که تصاویر حاضر، زیادی پاکیزه و غیرخاکیاند! انگار در استودیو گرفته شده اند نه در میدان جنگ!]
«خوب میدانستی
که از بوی فلفل متنفرم
چشمهایت سوخت
ولی لبخند
-هنوز-
روی لبهایت بود
هر وقت
دلم تنگ میشود،
دوباره
ماسکت را
به صورت میزنم...»
نه! متأسفم اما باورم نمیشود که این تصاویر، حاصل تجربه مستقیم باشند و تجربه غیرمستقیم هم به معنی بازتولید تجربه دیگران است. چنین نگرشی بیرحمانه است؟ گمان نکنم! ببینید! وقتی میخواهید یک تجربه انسانی را وارد حوزه هنر کنید باید در آن «کشف» باشد و «کشف» هم حاصل تجربه مستقیم است. مخصوصاً در حوزه شعر؛ [گرچه در حوزه قصه هم معتقدم اگر «فضا» تجربه نشده باشد استفاده از تجربه غیرمستقیم دیگران، کارآمد نیست] خب، من هم میخواهم یک آرزو کنم این که کتاب بعدی شاعر، از این بلیه به دور باشد یعنی توسع نظر داشته باشد و اگر جبهههای زمان جنگ هشت ساله را تجربه نکرده فقط از همان روزگار و از شهرها بنویسد از تجربه مستقیم خودش بنویسد نه در چارچوب تخیلاش چنان که این شعر:
«پاهایت
در عطش رفتن میسوخت
فکه بود انگار
یا شلمچه، نمیدانم
در همان حوالی گویا
تو را برای همیشه
جا گذاشتند.»
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران تهران انتخابات عراق دانشگاه تهران دولت مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس روز معلم رهبر انقلاب نیکا شاکرمی
سیل هواشناسی آتش سوزی شهرداری تهران سازمان هواشناسی باران هلال احمر قوه قضاییه پلیس معلم آموزش و پرورش فضای مجازی
تورم قیمت خودرو مسکن سهام عدالت قیمت طلا خودرو بازار خودرو قیمت دلار قیمت سکه حقوق بازنشستگان ایران خودرو بانک مرکزی
مهران غفوریان ساواک موسیقی تلویزیون عمو پورنگ سریال سینمای ایران تبلیغات نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه جنگ غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان آتیلا حجازی لیگ برتر علی خطیر باشگاه استقلال بازی لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
اپل هوش مصنوعی خودروهای وارداتی گوگل ناسا عکاسی تلفن همراه مدیران خودرو
خواب طب سنتی کبد چرب فشار خون دیابت بیماری قلبی