پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

در جستجوی پلیس ایرانی


در جستجوی پلیس ایرانی

در پرونده سریال های ایرانی تعداد آثار پلیسی انگشت شمار و معدود است این که چه عاملی باعث شده کارگردان های ایرانی از رفتن به سمت سوژه های پلیسی پرهیز کنند, خودش بحث مفصلی است

در پرونده سریال‌های ایرانی تعداد آثار پلیسی انگشت‌شمار و معدود است. این که چه عاملی باعث شده کارگردان‌های ایرانی از رفتن به سمت سوژه‌های پلیسی پرهیز کنند، خودش بحث مفصلی است. به‌طور خلاصه می‌توان گفت یکی از دلایل آن ذائقه و سلیقه مخاطب ایرانی است که بیشتر کارهایی با حال و هوای ملودرام و اجتماعی را می‌پسندد. اجرای سخت صحنه‌های تعقیب و گریز و حادثه‌ای و امکانات محدود سینما و تلویزیون نیز از دیگر دلایلی است که گونه پلیسی و حادثه‌ای را در تلویزیون ایران کم‌رونق کرده است.

«آینه عبرت» را می‌توان به نوعی نقطه آغاز سریال‌های پلیسی ایرانی دانست. سریالی که تکیه اش بیشتر هشدار درباره آثار شوم اعتیاد بود و پلیس نیز در حاشیه اش بر فرجام تلخ دنیای دود و خماری تاکید می‌کرد.

(​شلیک نهایی​،‌ ​کارآگاه علوی​، ​سرنخ​،‌ ​پلیس جوان​، ​حس سوم​، ​بی صدا فریادکن​، ​خواب و بیدار​، ​ساختمان ۸۵ و پرواز در حباب​ از دیگر سریال‌هایی هستند که در گونه پلیسی ساخته شده‌اند). اصلی ترین مساله‌ای که این سریال‌ها با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند این بوده که چگونه می‌توان الگویی باورپذیر و واقعی از پلیس ایرانی‌ ارائه داد. فیلمنامه نویسی که می‌خواهد این ماموریت دشوار را به سرانجام برساند باید بتواند شخصیتی را ترسیم کند که ترکیب متوازنی از عشق، احساس، وظیفه شناسی و تیزهوشی را در خودش داشته باشد. ولی معمولا در مرحله اجرا شخصیت‌های پلیس یا از این طرف بام افتاده‌اند یا از آن طرف. یعنی یا آن قدر مهربان و دلسوز شده‌اند که نتوانسته‌اند وظیفه اصلی‌شان را انجام بدهند و یا آن قدر درگیر انجام وظیفه بوده و ماشینی برخورد کرده‌اند که مخاطب نتوانسته آنها را به عنوان یک انسان دارای احساس باور کند.

سرنخ ساخته کیومرث پوراحمد تا اندازه‌ای توانست این معمای دو مجهولی را حل کند. این سریال زندگی یک بازپرس ویژه قتل به‌نام امیرحسین اوصیا را روایت می‌کرد که در هر قسمت پرده از راز یک پرونده برمی داشت. ویژگی متمایزکننده قصه این بود که بیننده می‌توانست مجموعه‌ای از روابط انسانی بازپرس را در کانون خانواده‌اش ببیند. این بار پلیس از فضای کلانتری و زندان بیرون آمده و فیلمنامه‌نویس بر زندگی شخصی و خانوادگی‌اش متمرکز شده است. امیرحسین پلیسی بود که وظیفه قانونی‌اش را در برابر متهم انجام می‌داد اما دیدی انسانی به متهمان داشت و با آنها همدلی می‌کرد. بهزاد خداویسی در نقش مصطفی نجم، دستیار امیرحسین نیز زمینه را برای نشان دادن جنبه‌های دیگری از رابطه صمیمانه این بازپرس با اطرافیانش ایجاد می‌کرد.

سریال «دیوار»‌ که از شبکه اول سیما پخش شد، گام بلندی در مسیر تصویر شخصیت پلیس ایرانی‌ برداشته است. این بار پلیسی را هم در موقعیت حرفه‌ای و هم در موقعیت خانوادگی‌اش می‌بینیم. دشواری شخصیت‌پردازی در چنین فضایی این است که فیلمنامه‌نویس باید در مواقعی این دو موقعیت را در یکدیگر تلفیق کند و در مواقعی به شخصیتش اجازه بدهد که صرفا یکی از این دو باشد.

در این رابطه بد نیست اشاره‌ای به یکی از دیالوگ‌های سریال داشته باشیم. جایی که امیرحسین (پسر یونس) به پدرش می‌گوید: تو همیشه به شغلت فکر می‌کنی؟ پس کی پدر من هستی و پدر جواب می‌دهد: همیشه،‌ در تمام ۲۴ ساعت شبانه روز پدرت هستم‌.

این دیالوگ نشان می‌دهد که شخصیت پلیس برای ایجاد چنین توازن و تعادلی تلاش می‌کند. سریال در هر قسمت پلیس را در مقابل یکی از اطرافیانش قرار می‌دهد و مجموعه این تقابل‌ها داستان را به پیش می‌برد. یونس با همسرش رابطه‌ای عاطفی برقرار می‌کند، پسرش را دوست دارد ولی نمی‌داند چطور می‌تواند او را از مهلکه جمیل نجات دهد، می‌خواهد در برابر فرمانده اش مطیع باشد اما گاه کاسه داغ‌تر از آش می‌شود و نقشه‌های فرمانده را نقش بر آب می‌کند. در برابر جمیل قاطعانه می‌ایستد و یک قدم هم عقب‌نشینی نمی‌کند و... .

مجموعه این ویژگی‌ها از یونس شمایل یک پلیس ایرانی را ساخته که نظیرش را تا به حال در کارهای مشابه ندیده‌ایم. او خودش را به آب و آتش می‌زند که جمیل را در چنگال قانون گرفتار کند و هر بار که شکست می‌خورد انگیزه‌اش برای رسیدن به موفقیت بیشتر می‌شود. این اتفاقات در کنار هم گوشه‌هایی از کشمکش درونی و بیرونی یک پلیس را به مخاطب نشان می‌دهد. یونس سبزی مجموعه‌ای از خصلت‌های انسانی همچون ترس، عشق، امید و غرور را در نهادش دارد. به همین خاطر، مخاطب قبل از این که او را در لباس پلیس ببیند این شخصیت را به عنوان یک انسان باور می‌کند. شخصیتی که به فرمانده‌اش می‌گوید «معذرت‌خواهی رو برای این جور وقت‌ها ساختن دیگه» یونس اشتباه می‌کند، دست به اصلاح خودش می‌زند، به نتایج جدیدی می‌رسد و در نهایت تصویری باورپذیر از یک پلیس ایرانی را در معرض دید مخاطب قرار می‌دهد.

احسان رحیم‌زاده‌