شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سلطه و سامانه موشکی جهانی


سلطه و سامانه موشکی جهانی

به بهانه ی طرح سپر دفاع موشکی آمریکا در شرق اروپا

تسلط نظامی بر مناطق تاثیرگذار بر سیاست جهانی، جزو عناصر اصلی راهبرد امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم محسوب می شود و قدرت نظامی آمریکا نیز به عنوان یکی ازمولفه های اصلی و نقش آفرین در سیاست امنیت ملی این کشور باید به عنوان پیشگام در این زمینه عمل کند

● مقدمه

تلاش برای ایجاد یک سامانه رسوخ ناپذیر جهت ردیابی و مقابله با موشک های بالستیک (کوتاه برد، میان برد و دور برد) شلیک شده از زمین و دریا و نابود کردن آنها هنگام شلیک، حرکت و یا ورود به جو زمین، یکی از دغدغه های طولانی مدت و ازجمله برنامه های پر هزینه نظامی و دفاعی ایالات متحده آمریکا در طول سال های متمادی بوده است. با استقرار «سپر دفاع ملی موشکی» در سال ۱۳۸۰ در مرزهای سرزمینی آمریکا، این برنامه شتاب بیشتری به خود گرفت و هم اکنون نیز مرحله دیگری از آن در خارج از مرزهای این کشور در شرف استقرار می باشد. در ادامه طراحی و عملیاتی نمودن همین پروژه، مقامات سیاسی و نظامی آمریکا در دی ماه سال ۱۳۸۵ بطور رسمی استقرار بخشی از سامانه دفاع موشکی در اروپای شرقی را در زمره برنامه های اجرایی خود اعلام نموده و همزمان دو کشور چک (محل استقرار سامانه راداری) و لهستان (محل استقرار ۱۰ سامانه موشکی زمین به هوا) نیز بعنوان گزینه های اصلی عملیاتی شدن پروژه مذکور معرفی شدند.

همان طور که در دوره جنگ سرد و عصر رقابت های نظامی و راهبردی دو ابرقدرت شرق و غرب، وجود تهدیدات نظامی بالفعل و بالقوه در اردوگاه رقیب منشاء و توجیه کننده اصلی هزینه های کلان نظامی دو طرف به شمار می رفت، این بار نیز تهدیدات موشکی ایران و کره شمالی بهانه و مستمسک اصلی کاخ سفید و پنتاگون جهت توجیه ضرورت اجرای پروژه دفاع موشکی دراروپای شرقی قرار گرفته است. در کنار هماهنگی و همسویی کامل پراگ و ورشو با طرح جنجالی واشنگتن و همسویی غالب کشورهای اروپایی، استرالیا، ژاپن و کانادا با این طرح، روسیه و چین از مخالفان اصلی استقرار و عملیاتی شدن این سامانه در اروپای شرقی می باشند.

در یافتن چیستی و چرایی طراحی و اجرای این پروژه تاکنون مطالب مختلفی مطرح گردیده که عمدتاً در دو گروه قرار می گیرند: نخست موافقان پروژه که هم آوا و هم صدا با آمریکا و با تکرار ادعاهای آنها وجود چنین طرحی را برای حفظ امنیت جهانی و صلح بین المللی مفید ارزیابی نموده و آن را سد مستحکمی در برابر تهدیدات نظامی نوظهور علیه جهان (به ویژه غرب) و ابزار موثری جهت ممانعت از گسترش زرادخانه های موشکی سایر کشورها (از نظر آنها کشورهای چالشگر) می دانند؛ زیرا بر این عقیده اند که در صورت عملیاتی شدن کامل این پروژه و پوشش همه مناطق مورد نظر، ضمن خنثی شدن تهدیدات نظامی بالفعل و بالقوه، امکان استفاده از توان موشکی در معادلات امنیتی و راهبردی در سیاست بین الملل نیز از بین خواهد رفت. از طرف دیگر، مخالفان پروژه دفاع موشکی نیز بر این عقیده اند که چنین اقدامی موجب گشایش راهها و گزینه های جدیدی جهت فائق آمدن بر سپرهای دفاعی از جنس دفاع موشکی را بدنبال خواهد داشت که همین امر سرآغاز مرحله دیگری از رقابت های تسلیحاتی در جهان می باشد.

با توجه به پیامدهای بلافصل اجرایی شدن پروژه هایی از این نوع بر سیاست بین الملل و گزینه های دفاعی و امنیتی سایر کشورها و بدون توجه به استدلال های موافقان و مخالفان پروژه، آنچه که می تواند محل سئوال و پرسش قرار گیرد، این است که: آیا آن گونه که حامیان استقرار پروژه دفاع موشکی عنوان می کنند، صرفاً قابلیت های موشکی ایران و کره شمالی توجیه کننده تقبل هزینه های سنگین سیاسی و نظامی از این جنس گردیده است؟ یا اینکه چرایی و ضرورت این پروژه در اهداف کلان و البته پشت پرده آمریکا قرار دارد؟

در پاسخ به سئوال فوق و بدون توجه به قابلیت های فنی پروژه دفاع موشکی مورد نظر آمریکا (که نیازمند اطلاعات دقیق و کارشناسانه از سامانه مذکور و بررسی نتایج آزمایشات صورت گرفته می باشد) می توان براین نظر بود که: اگر استقرار سامانه دفاع موشکی آمریکا در اروپای شرقی را به صورت منفرد و صرفاً به عنوان یک طرح نظامی مجزا و بدون ملاحظه سایر طرح ها و برنامه های آمریکا (در گذشته، حال و آینده) در نظر بگیریم، شاید بتوان ادعای طراحان و موافقان پروژه را پذیرفت. ولی واقعیت آن گونه که ادعا می شود نیست، بلکه در پشت پرده اجرای چنین پروژه هایی اهدافی به مراتب وسیع تر از تهدیدات موشکی محدود مورد ادعای ایران یا کره شمالی مستتر است، و اساساً آگاهی از این واقعیت بود که مسکو را تا آستانه شدیدترین تنش و بحران با واشنگتن بعد از فروپاشی جنگ سرد پیش برد.

جهت تدقیق هرچه بیشتر موضوع، استدلال اصلی سطور متن پیش رو این است که؛ مروری بر سیاست های اعلامی و اجرایی ایالات متحده آمریکا در سال های بعد از جنگ جهانی دوم در زمینه ایجاد سپر دفاع موشکی و استمرار تلاش های این کشور برای اجرایی نمودن این پروژه طی دهه ۱۳۷۰ و عملیاتی شدن مرحله اول این سامانه در داخل خاک آمریکا در اوایل قرن ۲۱ تحت عنوان «سپر دفاع ملی موشکی» گویای این حقیقت است که تسلط نظامی بر مناطق تاثیرگذار بر سیاست جهانی، جزو عناصر اصلی راهبرد امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم محسوب می شود و قدرت نظامی آمریکا نیز به عنوان یکی ازمولفه های اصلی و نقش آفرین در سیاست امنیت ملی این کشور باید به عنوان پیشگام در این زمینه عمل کند، یعنی حفظ برتری مطلق نظامی و کنترل بر مناطق راهبردی جهان و کسب توان نظامی مقابله با همه تهدیدات بالفعل و بالقوه نظامی از جمله اهداف اصلی راهبرد امنیت ملی آمریکا در قرن پیش رو می باشد. برای حصول به این هدف مهم در کنار توجه به افزایش کمیت و قابلیت سلاح های متعارف و نامتعارف (که ناقض صریح برخی از پیمان های مهم نظامی و امنیتی در زمینه کنترل تسلیحات می باشند) و تلاش برای تحول ساختار و سازمان نیروهای مسلح این کشور متناسب با تهدیدات جدید،‌ ایجاد یک سامانه پدافند موشکی غیر قابل نفوذ نیز در رئوس برنامه ها و راهبرد نظامی و دفاعی آمریکا قرار گرفته است.

در همین راستا، افزایش قابلیت های نظامی برخی از قدرت های منطقه ای و توانمندی های بالفعل نظامی روسیه و گسترش روزافزون توان نظامی چین (در کنار رشد شگفت آور اقتصادی و صنعتی این کشور) موجب گردیده تا جهت تحقق راهبرد نظامی پیش گفته، بعد از استقرار سامانه دفاع ملی موشکی (NMDS) در داخل خاک آمریکا در دوره نخست ریاست جمهوری بوش (که منجر به خروج یکجانبه این کشور از پیمان A.B.M گردید)، مرحله دیگری از سامانه دفاع موشکی جهت حفظ برتری نظامی این کشور در اروپا و همچنین برای دفاع از هم پیمانان واشنگتن و نیروهای نظامی این کشور در خارج از آمریکا در قالب ایجاد سپر دفاع موشکی در شرق اروپا متبلور گردد. در راستای همین هدف، دامنه راهبرد نظامی آمریکا در قرن ۲۱ ایجاب می نماید تا در آینده استقرار چنین سامانه هایی در اروپای مرکزی، جنوب اروپا، قفقاز و شرق آسیا نیز در دستور کار پنتاگون قرار داشته باشد.

با چنین ورودی به موضوع سامانه دفاع موشکی آمریکا در اروپای شرقی، در نظر داریم تا بعد از نگاهی مختصر به برنامه های اعلامی جهت ایجاد سپر دفاع موشکی در طول سال های گذشته و معرفی نسبی ابعاد و جزئیات سامانه دفاع موشکی مطرح شده، با توجه به راهبرد امنیت ملی و نظامی آمریکا در قرن ۲۱، اهداف اعلام نشده و واقعی پروژه سپر دفاع موشکی آمریکا را باز شکافته و درنهایت پیامدهای آن را مورد بررسی قرار دهیم.

۱) تاریخچه طرح های دفاع موشکی آمریکا

مروری بر سیر تحول تسلیحات و برنامه های نظامی اعلامی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم حاکی از آن است که تلاش برای ابداع سامانه ای جهت مقابله با تهدیدات موشکی اولین بار در دهه ۱۳۳۰ (۱۹۵۰م.) آغاز شد؛ زمانی که در دولت آیزنهاور مقامات پنتاگون طرحی را ارائه دادند که در صورت اجرا می توانست بخشی از حملات موشکی شوروی سابق به خاک ایالات متحده را خنثی نماید. این طرح دفاع ضد موشکی که «نایک زئوس» شهرت داشت، هیچ گاه از صفحات گزارش های کتبی ارائه شده به رئیس جمهور (آیزنهاور) خارج نشد و بصورت پروژه ای عملیاتی تعریف نگردید. بعد از این طرح، نزدیک به سه دهه (که اوج رقابت های نظامی و راهبردی شرق و غرب بود) پروژه هایی از این جنس فرصت بروز و ظهور نیافتند، تا اینکه «رونالد ریگان» در سال ۱۳۶۲ طرح دفاع موشکی جنجالی خود تحت عنوان «ابتکار دفاع استراتژیک» یا «جنگ ستارگان» (Stars War) را ارائه نمود که بیانگر رویایی بلند پروازانه جهت ایجاد یک سامانه دفاع موشکی همه جانبه در آمریکا بود. این طرح ابتدا چندان جدی گرفته نشد و تلقی عمومی در داخل و حتی خارج از آمریکا این بود که این پروژه صرفاً یک ابزار تبلیغاتی از سوی دولت ریگان جهت اخذ امتیاز از شوروی سابق در مذاکرات خلع سلاح ژنو می باشد. ولی پس از انتخاب مجدد ریگان به ریاست جمهوری آمریکا در سال ۱۳۶۳ اقدامات عملی جهت اجرای پروژه جنگ ستارگان آغاز گردید و در همان زمان بنابر تصمیم رئیس جمهور آمریکا مرحله تحقیقاتی و عملیاتی دفاع موشکی بالستیک مستقر در فضا آغاز شد. هدف غایی ابتکار دفاع راهبردی در واقع ایجاد یک سپر جهانی بود که در نظر داشت با استفاده از ماهواره های فضایی موشک های دشمن را در همه نقاط جهان شناسایی و رد یابی نماید و از طریق سلاح های مستقر در فضا و پایگاه های زمینی اقدام به انهدام آنها نماید. اما علی رغم تلاش وافر حامیان ابتکار دفاع راهبردی و صرف هزینه های نسبتاً زیاد برای تحقق آن، این پروژه عظیم هرگز به مرحله اجرا درنیامد، زیرا براساس این طرح لازم بود تا ماهواره های متعددی از فضای خارج از جو، زمین را در برابر حملات موشکی مورد حمایت قرار دهند.

لذا مشکلات فنی ناشی از توسعه نیافتگی فناوری های مرتبط با پروژه (با توجه به اهداف آن) و همچنین هزینه های سرسام آور مورد نیاز و زمان نسبتاً طولانی پیش بینی شده برای اجرای پروژه از جمله عواملی بودند که عدم تحقق پروژه جنگ ستارگان را رقم زدند. بعد از پایان دوره ریاست جمهوری ریگان، روی کار آمدن یک جمهوری خواه دیگر یعنی جرج بوش پدر در اواخر دهه ۱۳۶۰ فرصت دیگری بود تا طرح دیگری در آمریکا برای ایجاد سپر دفاع موشکی مطرح گردد. بوش پدر با درس گرفتن از تجربه آرامانگرایانه و ناموفق ریگان تلاش کرد تا با توجه به واقعیات و مقدورات موجود در داخل و خارج از آمریکا، طرح دفاع موشکی واقع بینانه تری را مطرح نماید. از همین رو، وی طرح خود را «سیستم دفاع در برابر حملات محدود» نامید.

ولی با فروپاشی شوروی و تغییر فضای شدیداً نظامی – امنیتی و تهدید محور دوران جنگ سرد علیه امنیت و منافع آمریکا و وارد شدن مستقیم این کشور به منازعات منطقه ای (حمله به عراق بعد از اشغال کویت)، این طرح اهمیت و معنای خود را از دست داد و عملی نشد. با خارج شدن بوش پدر از کاخ سفید و جایگزین شدن «بیل کلینتون»، به مدت هشت سال سکان قدرت اجرایی آمریکا (که محوریت طراحی و اجرای طرح های کلانی همچون پروژه دفاع موشکی در حوزه وظایف و اختیارات اصلی آن قرار دارد) به دست دموکرات ها افتاد که ذاتاً توجه چندانی به نظامیگری و ضرورت برتری قدرت نظامی آمریکا در جهان نداشتند. اما علی رغم بی توجهی کلینتون به طرح های نظامی از نوع پروژه دفاع موشکی، تحت تاثیر فشار برخی چهره های جمهوری خواه در کنگره و مراکز تحقیقاتی وابسته به وزارت دفاع این کشور، کلینتون نیز سعی نمود با طرح «سپر دفاع ضد موشکی» خود ضمن کاستن از فشار تبلیغاتی جریان تندرو جمهوریخواه (که اکنون سکان دار قدرت در آمریکا می باشد)، نسبت به بی توجهی دولت به مسائل نظامی و امنیتی و بی دفاع بودن آمریکا در برابر تهدیدات موجود، به نوعی به رویای برخی از روسای جمهور اسبق آمریکا در مورد سپر دفاع موشکی جامه عمل بپوشاند. براساس طرح دفاع ضد موشکی کلینتون، زنجیره ای از صدها موشک رهگیر در برخی از پایگاه های زمینی آمریکا مستقر می شدند تا موشک های دشمن هنگامی که در مراحل اولیه پرتاب هستند و هنوز به حالت بالستیک درنیامده اند، قبل از رسیدن به خاک آمریکا به کمک شبکه هشدار دهنده ای متشکل از رادارها و ماهواره ها رهگیری شده و مورد هدف قرار گیرند.

با وجود آنکه بسیاری از کارشناسان نظامی در آن برهه زمانی این طرح را بسیار واقعگرایانه و عملی تر از طرح های پیشین توصیف می کردند، ولی در آزمایشات اولیه، طرح دفاع ضد موشکی مورد نظر کلینتون با شکست مواجه شد. بدین صورت که اولین آزمایش در اواخر سال ۱۳۷۷، دومین آزمایش در اواخر ۱۳۷۸ و سومین آزمایش نیز در خرداد ماه ۱۳۷۹ انجام شد. ولی آنگونه که طراحان و هواداران این طرح در پنتاگون تصور می کردند، نتیجه این آزمایشات تامین کننده اهداف مورد نظر آنها نبود. از همین رو، کلینتون که اواخر دوره دوم ریاست جمهوری خود را پشت سر می گذاشت، تصمیم گرفت این پروژه جنجالی را به فراموشی سپارد تا جانشین او سرنوشت این طرح شکست خورده را مشخص نماید.

نویسنده: علی - آجورلو


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید