شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
مجله ویستا

فرهنگ ملی وسازمانها


فرهنگ ملی وسازمانها

فرهنگ یک ساختاراجتماعی است ودرچهارچوب روابط اجتماعی نمایان میشود دریک سازمان, فرهنگ درروابط بین اعضاء وبین اعضاء وسازمان منعکس میشود

اگربیمارشده ودربیمارستان بستری باشیدومدیرشما درنزدیکترین فرصت بایک دسته گل به دیدارشما بیاید،چه احساسی به شما دست میدهد؟ ناراحت میشوید؟ خوشحال میشوید؟ یافکرمیکنید که مدیرشما هیچگاه چنین کاری انجام نمیدهد! این همان کاری استکه برخی مدیران درژاپن انجام میدهند وزیردستانشان نیزاین کارآنان را می پسندند. خیلی ها ممکن است دربرخی نقاط دیگرجهان این عمل را مزاحمت بدانند وفکرکنند که مدیرجاسوسی میکند ومیخواهدمطمئن شودکه آنان واقعا بیمارهستند.

این، دونوع تفسیرمتفاوت ازیک رفتارواحد است که نظامهای ارزشی، فرضها ومعانی متفاوتی رادرفرهنگهای مختلف منعکس میکنند.

دراین بخش احتمال تاثیرفرهنگ روی سازمانها وروی ارتباطات اعضای آنها با همدیگروبا جهان خارج مطرح میشود.

۱) فرهنگ وگستره ی آن

فرهنگ یک مفهوم " گنگ " است که درباره ی معنای آن نظرهای متضادی بیان شده،موجبات سردرگمی دانشمندان رافراهم نموده است. به عنوان مثال کروبروکوکهون [۱] برای فرهنگ ۱۶۴ تعریف مختلف گزارش کرده اند.

به هرحال فرهنگ دررابطه بازمینه ای که درآن بکارمیرود، دارای لااقل دومعنی گسترده است. درزمینه های مردم شناختی وجامعه شناختی، فرهنگ به معنی ارزشها و نگرشهای جوامع بکار میرود. درخارج ازبحث دانشمندان، فرهنگ معمولا به معنی هنرها وفعالیتهای هنری مانند ادبیات ، تئاتر، سینما ، نقاشی وموسیقی تلقی میشود. دراین گفتارفرهنگ به معنی نخست آن بکارمیرود وتاثیرآن روی سازمانهای تجاری مورد بحث وبررسی قرارمیگیرد.

فرهنگ به معنی ارزشها ونگرشها ومعانی استکه طی تاریخ ، تحول یافته وآموخته شده است وبین اعضای جامعه ای معین، مشترک است وجنبه های مادی وغیرمادی شیوه های زندگی آنهارامتاثرمیسازد.

هرچند تعمق درتعریف دقیق ساختارهای مختلف وبحث درباره ی آنها خارج ازموضوع این نگارش است ولی چند مثال میتواند معنی برخی ازاین ساختارها را مشخص کند.

"ارزشها" بیانگراهمیتی استکه هرفرد به اشیاء محسوس یاغیرمحسوس میدهد. ماننداینکه:" مهم استکه درشغل خودمسئولیتی داشته باشم "." به اینکه مدیرمن به سلامت من توجه کند، ارزش قائل هستم ". نگرشها طرزتلقی فرد را ازپدیده ی خاص نشان میدهد . مانند " من ازشغل خود راضی هستم ". " سازمانی که درآن کارمیکنم یکی ازبهترینها درشهراست ". معانی طرزتفسیرخاص کردارها وپدیده ها هستند. مانند " درازکردن پا درحضورافرادمسن تروبزرگتربی ادبی است ".

اعضای هرجامعه ویژگیهای مشترک مانند اینها را درمراحل مختلف فرایند جامعه پذیری درسازمانهای خانوادگی ، مذهبی ، آموزش ودرجامعه بطورکلی، فرامیگیرند.

این به این معنی نیست که همه ی اعضای یک جامعه یکسان فکریا رفتارمیکنند ویا اینکه ارزشها ونگرشهای یکسان دارند . البته بین افراد هرجامعه تنوع وجود دارد . به بیان دیگرمیتوان تنوعهای بین افراد والگوهای غالب درهرجامعه را ازهم تشخیص داد . به هرحال درهرجامعه شرایط کلی خاصی قابل تشخیص است . یک الگوی غالب ازنظرارزشها، نگرشها ورفتارهایی که ازیک ترکیب کلی دیگردرمحل وزمانی دیگر، بطورچشمگیرقابل بازشناسی است . به عنوان مثال هرچند همه ی هندیها شبیه هم نیستند ولی همواره میتوان یک هندی را ازیک سوئدی ، نه تنها ازنظرشکل وقیافه، بلکه ازنظرجهان بینی ودیگرویژگیها نیزتشخیص داد.

▪ درباره ی فرهنگ وگستره ی آن بایستی چندنکته ی مهم رابخاطرداشت:

الف) فرهنگها ازنظردرجه با همدیگرتفاوت دارند ونه ازنظرنوع . به عنوان مثال فرهنگی درجهان وجود ندارد که کاملا فاقد مفهوم " درستکاری " باشد ویا فرهنگی که همگان درآن " درستکار" باشند . آنچه قابل مشاهده است اینستکه دربرخی فرهنگها مردم کم وبیش درستکارترازمردم فرهنگهای دیگرهستند . به بیان دیگر، ویژگیهای فرهنگی مردم را باید بطورنسبی ودرمقایسه بادیگران درنظرگرفت.

ب) خصیصه های فرهنگی مانند آنچه بیان شد،ریشه درتاریخ دارند وقدمت آنها چندین قرن بوده وبسیاربه آهستگی دگرگون میشوند ، درحالیکه عمق رگه های برخی خصیصه های اجتماعی دیگرکمتراست . به عنوان مثال برای مورد آخرمیتوان فردگرایی انگلیسیها را مثال زد که خاستگاه آن به قرن سیزدهم[۲] برمیگردد.

" تابوها " یاممنوعیتهای اجتماعی مانند " بد بودن بیکاری" که بازمان دگرگون میشوند ، خصیصه ی فرهنگی محسوب نمیشوند .

ج) فرهنگها با همدیگرتفاوت دارند ولی بهتروبدترازهمدیگرنیستند. انگلیسیها خوددارتر، ایتالیائیها وقتی درگروه قرارمیگیرند پرسروصدا،هندیهااحساساتی تر، ژاپنیها با پشتکاروفرانسویها نسبت به ملل دیگرازنظرلباس وغذا با سلیقه ترهستند . هیچیک ازاین ملل به دلیل برخورداری ازخصیصه های فوق نسبت به دیگران برتر و یا پست ترنیستند . ولی به هرحال نگرشها وکردارهایی وجود دارد که ازنظرهمه ی ملل متمدن قابل قبول ویاغیرقابل قبول هستند . به عنوان مثال ولگردی، دزدی، اغفال وکلاه برداری رفتارهایی ناپسند هستند ولی درهمه جای جهان خوش رفتاری ، کمک به افراد فقیر و مهمان نوازی ویژگیهای انسانی والایی محسوب میشوند.

درجهان ما که درحال کوچکترشدن است، بازشناسی تفاوتهای بین گروههای انسانی مختلف بسیاربا اهمیت است ومیتواند به شناخت انگیزه ها و رفتارهای افرادیکه با آنها ارتباط برقرارمیکنیم کمک کند .

۲) خاستگاههای فرهنگ

تعیین دقیق خاستگاه فرهنگ مشکل است، بویژه به این دلیل که بین سازمانها وعوامل مختلف که گفته میشود فرهنگ را بوجود میاورند، ارتباط وجوددارد، ونیزبه دلیل روابط تقویت کننده ی دوجانبه ای که بین این سازمانها وخود فرهنگ وجود دارد . سازمانها وعوامل زیرمهمترین نقش را دراین فرایند دارند:

۱-۲) شرایط زیست محیطی،محیط فیزیکی

شرایط آب وهوایی ودیگرشرایط فیزیکی محیطی که یک گروه انسانی درآن زندگی میکند، تاحدودی شیوه ی تحولی راکه منجربه پیدایش یک گروه فرهنگی منسجم میشود، تحت تاثیرقرارمیدهد . به عنوان مثال اگرآب وهوا ناملایم وسخت ، ویا فصلها بسیارسرد یا گرم باشند ، کشاورزی مشکل باشد ودسترسی به منابع دیگرسخت ، انتظارمیرود افرادیکه دراین شرایط زندگی میکنند ، با پشتکار، سخت کوش و"مبارز" باشند . برعکس، افرادیکه درسرزمینهای حاصلخیزودرآب وهوای ملایم با منابع طبیعی فراوان زندگی میکنند ، میتوانند غیرفعال وراحت طلب باشند.

۲-۲) خانواده

آنچه کودکان درخانواده و از والدین خود فرا میگیرند ، بصورت ارزشهای بنیادی و نگرشها تاثیربلند مدتی روی آنان میگذارد . اکثرمردم درخانواده شروع به یادگیری میکنند . آنان چگونه ارتباط برقرارکردن با دیگران ، نگرش به بزرگترها ، روابط سلسله مراتبی ، نگرش به جنس دیگر و معیارهای اخلاقی مربوط به موقعیتهای مختلف را فرا میگیرند .

نگارنده چند سال پیش پژوهشی مقایسه ای بین فرهنگها وسازمانهای انگلیسی وهندی انجام داد . همزمان باجمع آوری داده ها ، یکی ازهمکارانم درحال تکمیل پژوهش خود درباره ی " بازی" درمیان کودکان هندی ، آسیایی وانگلیسی بود. نمونه ی وی ازکودکان پیش دبستانی که در" بیرمنگام " زندگی میکردند ، تشکیل میشد . نمونه ی من ازبزرگسالان هندی وانگلیسی تشکیل میشد که هریک درکشورخود زندگی وکارمیکردند . شباهت بین نگرشها وارزشهائیکه درنمونه ی بزرگسالان من مشاهده میشد با آنهائیکه همکارم درکودکان انگلیسی وهندی مشاهده کرد، قابل توجه بود . درهردوپژوهش انگلیسیها ارزش بیشتری به استقلال ، داشتن قلمرو و زندگی خصوصی میدادند . آنان ستیزه گرتربودند و نسبت به هندیها ، به افراد مهم درسلسله مراتب اجتماعی کمتراحترام میگذاشتند وازآنان کمترحساب میبردند[۳]،. این شباهتها نشان میدهد خصلتهای فرهنگی چگونه دردوره های نخست زندگی شکل میگیرند وچگونه طی نسلها وحتی آنسوی مرزهای فیزیکی دوام میابند.

۳-۲) مذهب

مذهب درشکل گیری مبانی نظام ارزشی افراد نقشی مهم دارد . " دستورالعملهای رفتاری" - چه کاری صحیح است ویاغلط – درهرمذهب مشخص شده است . پیشینیان ما قبل تاریخ ما ، احتمالا مانند حیوانات وحشی رفتارمیکرده اند ، همدیگررا میکشته اند ، وشکارهمدیگررا میدزدیده اند. ولی درجهان متمدن اکثرمردم همدیگررا نمیکشند ، دزدی وکلاهبرداری نمیکنند . علت این امرشیوه ی تربیت آنان وارزشهای اجتماعی استکه بطورمتقابل ازدستورات مذهبی تاثیربسیارمیپذیرند .

۴-۲) آموزش وپرورش

نظام آموزش رسمی ، بویژه درجوامعی که دارای سازمان تربیتی تحول یافته هستند ، به شکل گیری فرهنگ کمک میکند ، هم ازطریق نظام ارزشی واولویتهائیکه نظام ارزشی برمبنای آن قراردارد وهم ازطریق روشهای آموزش وتربیت . درانگلستان به عنوان مثال ، نظام تربیتی روی ارزشهای طبقه ی متوسط صحه میگذارد . مانند کاردانی ، چشم پوشی ازمنافع زود گذربرای نیل به خواسته های آتی . تدریس علوم کاربردی وتجاری درمقایسه باعلوم محض اهمیت کمتروموقعیت پائینتری دارد . این شرایط با تاکید زیاد آلمانیها روی رشته های فنی وبرخورد بهترآمریکائیها باعلوم مالی وتجاری تضاد بسیاردارد . ازنظرروش تدریس ، دربرخی جوامع آموزش یکسویه است (ازمعلم به شاگرد) ودرحفظ کردن مطالب کتابهای درسی وپذیرش بدون بحث واقعیتها ، خلاصه میشود. دربرخی جوامع دیگر، دانش آموزان تشویق میشوند به اینکه ازطریق گفتگو، مباحثه ، آزمایش وخودشناسی درفرایندتدریس ویادگیری، مشارکت کنند .

۳) فرهنگ وسازمانها

فرهنگ یک ساختاراجتماعی است ودرچهارچوب روابط اجتماعی نمایان میشود. دریک سازمان، فرهنگ درروابط بین اعضاء وبین اعضاء وسازمان منعکس میشود . فرایند تصمیم گیری دریک سازمان برای توصیف این نوع ارتباطات مناسب به نظرمیرسد .

فرایند تصمیم گیری مبنایی درنظرگرفته میشود که سازمان براساس آن قراردارد. به بیان دیگر، پشت سرهرواقعه ای که درسازمان روی میدهد، تصمیم یاتصمیم گیریهایی انجام میشود . یک سازمان هنگامی موجودیت میابد که یک یا چند نفرتصمیم میگیرند باهمکاری یک یا چند نفردیگربه اهداف خاصی برسند . تصمیمها آنگاه براساس روشها و وسائلیکه نیل به اهداف راامکان پذیرمیسازد ، گرفته میشود . تصمیم درباره ی اینکه چه چیزی وچگونه باید تولید شود ، چه نوع کارکنانی مورد نیازاست ، خریداران چه کسانی هستند ، خدمات به کدام بازارازنظرجغرافیایی ارائه میشود وچه نوع سیاستی باید برای قیمت گذاری انتخاب شود؟ "مرگ" یک سازمان نیزنتیجه ی تصمیم است . برای درک تشکیلات (یا ساختار) یک سازمان نه تنها لازمست به ابعادی چون تمرکز، تخصص وقوانین ودستورالعملها (پاف ودیگران ۱۹۸۶)[۴]، بلکه باید به روابط ، فرایندها ورفتارهایی نیزکه پشت این ابعاد قراردارند،استنادشود .

یک مثال میتواند به روشن شدن تعریف "ساختارسازمان" کمک کند . تمرکززیاد بیانگرچیزی نیست جزاینکه تصمیمهای زیادی بوسیله ی مدیران کمی که درقله ی هرم سلسله مراتب سازمانی قرارمیگیرند ، گرفته میشود . این چیزی درباره ی میزان تبادل نظرواطلاعاتی که قبل ازتصمیم گیری انجام میشود، نمیگوید . میزان تبادل نظرواطلاعات، تابع جهان بینی مدیران،اعتماد آنان به کارکنان ومیزان توانایی وانگیزه ی کارکنان برای مشارکت درتصمیم گیریهاست . تمرکز، میزان اختیارات تصمیم گیرنده ها را مشخص نمیکند . تصمیمهایی که ظاهرا بوسیله ی مدیران رده های بالا گرفته میشود ممکن است تحت تاثیرنظرافرادی قرارگیرد که رسما مقام سازمانی واختیاراتی ندارند ولی به دلیل برخورداری ازتخصص به عنوان مثال، فشارزیادی روی تصمیم گیرنده ها واردکرده،تصمیمها را کنترل میکنند .

ارتباطات، مطالب وفرایندهائیکه برمبنای آنها انجام میشود عبارتنداز: قدرت واختیارات، قبول ریسک، طرزبرخورد باشرایط غیرقابل پیش بینی، انتقال اختیارات، خودراوقف کارکردن، تعهد سازمانی، انگیزه، ارتباطات، مشورت، کنترل، نظم، قوانین ودستورالعملها.

همانگونه که مثالهای فوق نشان میدهند،نگرشها وارزشهای مدیران ودیگرکارکنان نسبت به این موضوعها به میزان زیاد،شکل گیری راتبیین میکنند.

آنچه لازم است مورد توجه قرارگیرد،دیدگاه کارکنان یک سازمان است نسبت به فرایندها وارتباطاتی که درمحیط کارآنان شکل میگیرد . یعنی نگرش آنان نسبت به قدرت واختیارات، مهارت آنان درمواجهه با شرایط غیرقابل پیشگویی ودوپهلو، اعتماد ویاعدم اعتماد آنان به دیگران، قابل اعتماد ودرستکاربودن خودآنان، انتخاب مکانیزمهای کنترل ونظم آنان، نگرش آنان به مشارکت درفعالیتهای گروهی ومشورت با دیگران، ونیزانتظارات آنان ازیک شغل . اینجافرهنگ وارد تصویرمیشود.

۱-۳) نگرش به قدرت واختیارات

اگردریک محیط فرهنگی مردم درخانواده ها وبطورکلی درجامعه به بزرگترها احترام بگذارند ، کمترمحتمل استکه کارمندان درمحیط کاربه مدیران خود اعتراض کنند . تصمیمها بوسیله ی تعداد کمی ازمدیران سطوح بالاترگرفته شده وبوسیله ی زیردستان اجرامیشود . هندوستان نمونه ای ازاین نوع فرهنگ است . درفرهنگهائیکه روی احساس مسئولیت نسبت به رفتارشخص تاکید میشود ، امکان دارد سازمانهاغیرمتمرکزترباشند ، مدیران اختیارات خود را به افراد سطوح پائینتردرسلسله مراتب واگذارکنند ومشورت وارتباطات متقابل بیشتری بین کارمندان وجود داشته باشد . انگلستان به میزان زیاد به این رده ازفرهنگها تعلق دارد .

منیرالسادات طیب

[۱] Kroeber and Kluckohn

[۲] McFarlane ۱۹۷۸.

[۳] Child ۱۹۸۲.

[۴] Pugh et al. ۱۹۸۶.

[۵] Fromm ۱۹۴۲.

[۶] Maurice et al. ۱۹۸۰.

[۷] Child and Keiser ۱۹۷۹.

[۸] Misumi ۱۹۸۵

[۹] Bani Asadi ۱۹۸۴.

[۱۰] Latefi ۱۹۹۷


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.