شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
فیلسوفی با خلق و خوی روستایی

● چکیده:
مارتین هایدگر(Martin Heidegger) متولد ۲۶ سپتامبر سال ۱۸۸۹، در روستای مسکیرش (messkirche) ، در جنوب غربی آلمان و در دل کوهستان آلپ، فیلسوفی بود که همواره خلق و خوی روستایی خود را حفظ کرد. مردی بود کم حرف، مهربان، مهمان نواز، مودب، و عاشق پیادهروی و کوهنوردی. به گفته روستاییان، هیچ کس بهتر از او با کوهها و جنگلها منطقه آشنا نبود. بخش مهمی از زندگی او در کلاسهای درس گذشت. و او نخستین کسی بود که کلنگ «هرمنوتیک فلسفی» را در اوایل قرن بیستم به زمین زد. وی تغییری عظیم و انقلابی در مسیر دانش هرمنوتیک به وجود آورده و هرمنوتیک را به درجه فلسفه و هستیشناسی ارتقا داده است.
این فیلسوف روستایی و مهربان را «نازیسم» و عضویت او در حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان در سال ۱۹۳۳ نامهربان ساخت. و با استاد خود اقدامی کرد که بیشتر فیلسوفان او را نقد کردند. تا حدی که ختی برخی غنای مباحث فلسفی او را با اشتباه سیاسی او فروکاستند. این مقاله درصدد است تا ضمن معرفی شخصیت اخلاقی و سیاسی مارتین هایدگر، رویکرد او در هرمنوتیک بررسی شود.
واژگان کلیدی: مارتین هایدگر، فیلسوف، نازیسم، هرمنوتیک
● مارتین هایدگر کیست؟
مارتین هایدگر(Martin Heidegger) در ۲۶ سپتامبر سال در۱۸۸۹ ، در روستای مسکیرش (messkirche) ، در جنوب غربی آلمان و در دل کوهستان آلپ، متولد شد. پیوند او با این روستا آنقدر عمیق بود که ۸۷ سال بعد در ۲۲ مه ۱۹۷۶ برای واپسین بار قلم در دست گرفت و پیامی به مردم مسکیرش فرستاد.پیامی که با این عبارت به پایان می رسید:
«بگذار روح تعمقگر مردم مسکیرش متحد باشد. زیرا امروز، در تمدن متحد تکنولوژیک، بیش از همیشه نیاز به تعمق، و دلبستگی به خانه مطرح است.» هایدگر چهار روز بعد، در ۲۶ مه ۱۹۷۶ در گذشت. مراسم ترحیم و دفن او به درخواست اش در مسکیرش در کلیسای مارتین قدیس انجام شد. کلیسایی که تمام سالهای کودکیاش در صحن آن بازی میکرد، و پدرش خادم آن بود. در همان صحن میان مادر و پدرش به خاک سپرده شد.
هایدگر از خود کتابها، رسالهها و درس گفتارهای فراوانی به یادگار گذاشت. کار دانشگاهی هایدگر با تدریس در رشتههای یزدانشناسی کاتولیک و فلسفه در دانشکدهی فلسفهی دانشگاه فرایبورگ در ۱۹۱۵ شروع شد، و با درسهای مهمی درباره پدیدارشناسی، هرمنوتیک، زمان، و برسی نو آورانهی تاریخ فلسفه، در دو دانشگاه فرایبورگ و ماربورگ، در سالهای بعد، پیش رفت. در سال ۱۹۲۷ مشهورترین اثر فلسفی او با عنوان «هستی و زمان» منتشر شد. در آغاز دههی ۱۹۳۰ هایدگر با بازنگری در شماری از مبانی کار فکریاش، راهی تازه در اندیشیدن به هستی را در پیش گرفت که پس از طی مرحلهای که به «دوران دگرگونی» مشهور شده، به دستاوردهایی جدید منجر شد. مهمترین متنی که در حکم جمع بندی آراء فلسفی هایدگر در نخستین دورهی کار فکری او به شمار میرود «هستی و زمان» است.
آنها که مارتین هایدگر را از نزدیک دیدند معتقدند که او آدم سادهای بود و همواره خلق و خوی روستایی خود را حفظ کرد. مردی بود خوش مشرب، مهربان، مهمان نواز، کم حرف، مودب، و عاشق پیادهروی و کوهنوردی. به گفته روستاییان، هیچ کس بهتر از او با کوهها و جنگلها منطقه آشنا نبود. همواره با دانشجویانش به گردش در کوه پایهها میرفت، با آنان نزدیک بود، و رفتاری دوستانه داشت. بخش مهمی از زندگی هایدگر یا در کلاسهای درس گذشت، یا در اتاق کارش در خانهی فرایبورگ، یا در کلبه روستاییاش. ورزشهای اسکی و قایق رانی را بسیار دوست داشت، و در آنها ماهر بود. دلباختهی فوتبال بود و به خانهی همسایهها میرفت تا از تلویزیون مسابقهها را تماشا کند (هرگز تلویزیون نخرید اما رادیو داشت). او به غذاهای محلی و یک نوع مشروب بنام شراب لکیور (Liqueur) در منطقه بادن علاقه داشت. این یکی از انواع نوشیدنیهای الکلی است. که برای مزه دادن به آن از میوه، خامه، گیاهان دارویی، ادویه، گل یا آجیل استفاده شده و شکر نیز به آن افزوده میشود. این شراب در منطقه بادن مورد علاقه او بود. در واقع بادن ـ وورتمبرگ (Baden-Württemberg) یکی از شانزده ایالت آلمان است. پایتخت این ایالت شهر اشتوتگارت است. این منطقه ، سومین ایالت بزرگ آلمان بهشمار میآید.
هایدگر هیچگاه فرصت شرکت در مراسم جشنهای روستایی را از دست نمیداد. به ندرت از آثار موسیقی، نمایشها و فیلمها یاد کرده است.
از آنچه در مورد او گفته اند برمی آید که هایدگر به کلیسا نمیرفت، و معلوم نبود که در پایان عمر به کدام آیین مسیحی اعتقاد دارد. آشکارا از هر بحث دینی طرفه میرفت. حاضر جواب و بذله گو و هرچه پیر تر میشد بیشتر حالت مهربان و خندان مییافت. بیشتر عکسهای آخرین سالهای او را با لبخند مشهورش نشان میدهند.
هایدگر با مذهب کاتولیک بزرگ شد. و در یکی از حوزههای دینی درس خواند و میخواست کشیش شود که «نقد عقل محض کانت» را خواند و پس از مشاهده استدلالهای کانت با او هم عقیده شد که براهین وجود خدا هیچکدام متقن نیست. بنابراین، به دانشگاه رفت و چندی علوم طبیعی و بعد فلسفه خواند و، به این ترتیب، آدمی شد بدون هیچ ایمان دینی مشخص!!!. خودش گفته است من شخصی هستم «بی خدا». و گویی میخواسته بگوید تقدیر این بوده که به چنین سر نوشتی دچار شوم!!؟و می گوید:
«با اینهمه، شاید بیخدایی من به خدا نزدیکتر باشد تا خداپرستی فلسفی !!؟؟ ». ( این سست ترین اندیشه ای است که به فیلسوفی با این شهرت منسوب است. مغالطه ایی بزرگ دراین استنتاج هایدگر نهفته است!)
پیداست که این اعتقاد را از کانت گرفته و همچنان نگهداشته است که کسی از راه دلایل یا براهین عقلی به خدا نمیرسد. "رو به سوی خدا داشتن" ما بسیار با یقین تفاوت دارد. بنابه اعتقاد محققان، هایدگر نه ملحد و منکر وجود خداست و نه خدا پرست؛ متفکری است که راه را برای فهم تازهای از این امر هموار میکند که متدین بودن به چه معناست. (به مغالطه آمیز بودن آن توجه بایدکرد)
در تحسین نقاط مثبت هیدگرباید گفت، او متفکر آینده است و شاید اعتنای به تفکر او در میان اهل فلسفه، از همین رو باشد که او راه تفکر آینده را می گشاید. او ذات انسان را در نسبت با وجود، زیر ذره بین می برد و به عمق تفکر خود می رسد. آنچه حکیم آلمانی بدان فرا می خواند، همان چیزی است که ما بندهایش را گسسته و خود را از شر آن خلاص کرده ایم. در میانه تفکر ما، "پرسش" کمتر جایی دارد و این نه به مردمان معیشت مدار، که به اهل تفکر و فلسفه هم بازمی گردد، در حالیکه به زعم وی؛«تقوای تفکر، پرسش است.» مارتین، هیدگر را باید در زمره فلاسفه پرسشگر معاصر به حساب آورد. او را بزرگ ترین متفکر معاصر مغرب زمین دانسته اند و این عظمت و بزرگی به طرح پرسش های جدی او بازمی گردد. (احمدی، هایدگر و پرسش بنیادین و نیز هایدگر، هستی و زمان، ۱۳۸۶)
بطور کلی هایدگر یکی از چهره های بحث برانگیز است، تا حد زیادی وابستگی خود را با نازیسم، عامل بخشی از لغزشهای خود می داند البته بنا به اعتقاد برخی، هایدگر از این لغزش ها نه عذرخواهی کرد و نه ابراز تاسف wikipedia. ۲۰۱۲.en)) به جز در خلوت هنگامی که او آن را به نام «بزرگترین حماقت زندگی خود» نامید. علامت سئوال های پر جنجال در مورد رابطه بین تفکر هایدگر و اتصال او به سوسیالیسم ملی می باشد.
● هیدگر و نازیسم
برخی معتقدند ، طرفداری هیدگر از نازیسم و عضویت او در حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان در سال ۱۹۳۳ قطعی است. و او در دوران عضویت در حزب نازی، رویکردی پرفراز و نشیب نسبت به این حزب داشته است. برخی آثار و تالیفات او ناشی از این گرایشات سیاسی به نازیسم است. حتی پذیرفتن ریاست دانشگاه فرایبورگ از سوی هایدگر را ناشی از این گرایش می دانند. برخی دوستانش مانند کارل لوویس، می گوید: «این کار هیدگر تعجب همگان را بر انگیخت، زیرا او هیچ گاه عقیده اش را راجع به مسایل سیاسی بیان نکرده بود و به نظر نمی آمد که در این باب عقیده ای قطعی داشته باشد.» و عده ای این حرکت هیدگر را برآمده از اصلی ترین اثر او یعنی «وجود و زمان» تفسیر میکنند و به تبع آن نیز وجود و زمان را اثری سیاسی - فاشیستی ارایه می نمایند. که البته این یک تحلیل غیرمنصفانه است. خطای بزرگ هایدگر از زبان خودش شنیدنی است. هیدگر در ۱۸ ژوئن ۱۹۵۰ به یکی از شاگردانش به نام بوخنر نوشت: «هرگونه راه سپردن همواره خطر راه گم کردن را دربر دارد.» و با این عبارت نشان داد که در آن زمان دچار گم گشتگی شده بوده است؛ شاید به این دلیل که گمان می کرده است، می تواند آمال و اندیشه های خود را در اندیشه نازیسم پیدا کند و البته هیچ گاه ارادی بودن پیوستن اش به حزب را انکار نکرد و علنی برعلیه آن چیزی نگفت؛ تنها در سال ۱۹۶۶در مصاحبه با اشپیگل با دو عبارت «حماقت بزرگ من» و «اشتباه بزرگ من» از آن اشتباه یاد کرد. ( روحانی، ص۸۴)
از جمله رخدادهای مهم زندگی او که متاثر از گرایشات سیاسی اوست. اقدامی است که نسبت به استاد خود «هوسرل» نمود. هایدگر از ۱۹۱۶ در محضر هوسرل به شاگردی پرداخت و در اوایل سال ۱۹۱۹، بهعنوان دستیار استادش مشغول بهکار شد. هوسرل نیز در حمایت از او، مقدمات تصاحب کرسی فلسفه دانشگاه فرایبورگ را برایش فراهم کردتا پس از بازنشستگی خود، جانشینش باشد. این اتفاق در سال ۱۹۲۸، محقق شد. اما تقدیر آن بود که روی کارآمدن هیتلر در آلمان، رابطه استاد و شاگرد را دگرگون کند، اندک زمانی بعد از آنکه هایدگر ریاست دانشگاه فرایبورگ در سال ۱۹۳۳ را پذیرفت، مقامات دولت نازی به تمامی کارکنان یهودی دولت از جمله اساتید وقت و بازنشسته دانشگاه فرایبورگ، بدگمان شدند و بنا به دستور، تمامی اساتید یهودی از دانشگاههای آلمان اخراج گردیدند. ادموند هوسرل هم با وجود اینکه قبلا به مسیحیت گرویده بود، شامل این قانون قرارشد و با این که هایدگر رییس دانشگاه فرایبورگ بود در برابر لغو امتیازات دانشگاهی استاد سابق خود، عکسالعمل خاصی نشان نداد و حتی روایت است که طبق دستور او از ورود هوسرل به داخل دانشگاه هم جلوگیری شد. پس از این ماجرا، تماس هایدگر با هوسرل قطع شد. پس از فوت هوسرل در سال ۱۹۳۸، هایدگر حتی در مراسم تدفین او نیز شرکت نکرد. او که مهمترین کتاب خود تا آن زمان «هستی و زمان» (۱۹۲۷) را به هوسرل تقدیم کرده بود. در سال ۱۹۴۱ تحت فشار ناشر آثارش، پذیرفت تا عبارت تقدیم کتاب به هوسرل را از این کتاب حذف نماید.
عملکرد هایدگر در قبال هوسرل، بعدها تبعات فراوانی را بهدنبال داشت. کارل پوپر اعلام نمود: «من از فلاسفه تمامی کشورها میخواهم که به اتفاق و دیگر هرگز نامی از هایدگر نبرند و حتی با فیلسوفانی که از هایدگر دفاع میکنند، نیز گفتوگو نکنند. این یک شیطان بود و حتی در قبال استاد محبوب خود، همانند یک شیطان عمل نمود و از سوی دیگر نفوذ اهریمنانهای نیز در آلمان دارد.» (مجد آذر، شماره ۹ ، ص۸۲)
● آثار هایدگر
۱- رساله های مهم: مساله واقعیت در فلسفهی مدرن، ۱۹۱۲ و درباره مساله هستی، نظریهی حکم در روانشناسی باوری، ۱۹۱۳ و یک درآمد انتقادی ـ تحصیل به منطق، نظریهی دونس اسکاتوس در مورد مقولهها و معنا، ۱۹۱۶ و دوران تصویر جهان، ۱۹۳۸
۲- مقاله های مهم : پژوهشها تازه در منطق، ۱۹۱۲ و حکم دفاعیهای از هوسرل در انتقاد به روان شناسی باوری
۳- کتاب ها : هستی و زمان، ۱۹۲۷ و نیز کانت و مسالهی متافیزیک، ونیز ادای سهمی به فلسفه، تکنولوژی و چرخش، ۱۹۶۲، و پرسش از تکنولوژی
۴- مجموعه آثار: مسائل بنیادین پدیدارشناسی، ۱۹۲۷
● رویکرد هایدگر در هرمنوتیک
رویکرد هایدگر در هرمنوتیک را نخستین بار «گادامر» در کتاب خود «روش و حقیقت» را تبیین کرد. و نظر هایدگر از تفسیر را به هرمنوتیک عام گسترش داد، وهرمنوتیک را اقدامی فلسفی میداند که سؤال اصلی آن این است که چگونه «فهم» ممکن است؟این صورتبندی یک روش روشن و معقول برای مشخص کردن فلسفهء هرمنوتیکی است که گادامر خود آن را به تفکر قرن بیستم نسبت داده است. اما قبل از هایدگر یا هر کس که هایدگر را نخوانده باشد،این سؤال گمراه کننده خواهد بود.چون در این صورت هرمنوتیک تنها یک شاخه از فلسفه است، شاخهای که پدیدهء «فهم» را توصیف میکند و در برابر سایر فعالیتهای انسانی مانند معرفت یا زبان قرار میدهد.
فیلسوفان هرمنوتیکی قبل از هایدگر، «فهم» را این گونه درک نمیکردند و بین رشتههایی که معرفت عینی به دست میدهند مانند علوم طبیعی و رشتههایی که چنین تبیینهای شبهقانونی ارائه نمیدهند و صرفا تفسیری هستند-مانند علوم انسانی تفاوت قائل میشدند. یک نوع دفاع از علوم انسانی،این است که قلمروهای متفاوتی برای آن متصور شویم و آن را مثالهایی از یک عملکرد شناختی مفتاوت که «فهم» نامیده میشود بدانیم و این اقدامی که توسط اصحاب هرمنوتیک سنتی از فردریک شلایرماخر (۴۳۸۱-۸۶۷۱)تا ویلهلم دیلتای(۱۱۹۱-۳۳۸۱) صورت گرفته است. واز این جهت سست است که «فهم» را به صورت زیرشاخهای تقلیدی و ناقص از معرفت ترسیم میکند. بخش عمدهء میراث هایدگر،ناشی از تصور کاملا متفاوت او از علم هرمنوتیک است.تحلیل هایدگر از دازاین به عنوان (موجود -در- عالم) تصور ما را از «فهم» تغییر میدهد.قبلا آن را پدیدهای تقلیدی میانگاشتیم اما اکنون آن را خصوصیت اصلی یا انسانی تجربهء انسانی میدانیم.گادامر خاطر نشان میسازد که«تحلیل هایدگر از زمانمند بودن دازاین،انسان را متقاعد میکند که «فهم» تنها یکی از رفتارهای ممکن فاعل شناسایی نیست بلکه «فهم» حالت اصلی وجود خود دازاین است...و بنابراین کل تجربهء او از جهان را تحت تأثیر قرار میدهد. هنگامی که «فهم» پدیدهء اصلی فلسفه باشد، علم هرمنوتیک تنها یک شاخهء کوچک از فلسفه نیست بلکه فلسفه خودش هرمنوتیک میشود.یا حداقل میتوان از یک رویکرد کاملا هرمنوتیکی به فلسفه سخن گفت، و این رویکردی است در مقابل رویکرد سنتی که از دکارت آغاز و به کانت و هوسرل ختم میشود.این رویکرد سنتی، موجود انسانی را«فاعل شناسایی»میداند،یک شناسنده که از عالم و فعالیت عملی در عالم آزاداست (دیوید کوزنزهوی، ص۹۱)
هایدگر شاگرد ادموند هوسرل (Edmond Husserl)، بنیانگذار پدیدارشناسی بود. وی در کتاب مشهورش، هستی و زمان (۱۹۲۷)، نوعی هرمنوتیک ضدذهنی را بنیان نهاد که بر مکانمندی تمام و کمال ما در تاریخ و زبان تأکید میکند. «هستی و زمان» کتابی از مارتین هایدگرست که آن را مهمترین شاهکار فلسفی قرن بیستم نامیدهاند. برخی آن را به بمبی در عالم فلسفه تشبیه کردهاند. حتی منتقدانش از تأثیر این کتاب در امان نماندهاند. مسئله «فهم» کاملاً از کندوکاوی محققانه در ذهن شخص دیگر جدا میشود و در مقابل بر جایگیری در یک جهان زمانی تأکید میشود که معنای آن مسبوق بر ماست و ما از آن فهمی ضمنی داریم. هایدگر میگوید: ما فهمی از وجود داریم و هدف تأویل آشکار ساختن پیشفهمی است که ما پیشاپیش از هستی در جهان خود داریم.(آنتونی کربای، ۱۳۷۷)
هایدگر را میتوان مبدأ هرمنوتیک فلسفی دانست. وی چرخشی انقلابی و نوین در مسیر دانش هرمنوتیک به وجود آورده و هرمنوتیک را به درجه فلسفه و هستیشناسی ارتقا داده است. اما در عین حال، وی آن را پدیدارشناسی میدانست. از نظر او، فلسفه حقیقی و هرمنوتیک و پدیدارشناسی یک چیز است و هر تفسیری از فلسفه و هرمنوتیک و پدیدارشناسی، که نتیجه آن تمایز و تفاوت میانآنهاباشد، بدفهمیفلسفه و هرمنوتیک است. (علی فتحی، شماره ۱۲۸)
● تفاوت جوهری
هرمنوتیک کلاسیک و هرمنوتیک فلسفی تفاوت اساسی با هم دارند. در هرمنوتیک کلاسیک اگرچه قبول دارند که کل «فهم» و در نتیجه دانش بشری تحت تاثیر عوامل تاریخی و پیرامونی است. و لذا متغیر و نسبی است. و به تعبیر دیگر قبول دارند که «فهم» تاریخ مند است. اما این تاریخ مندی ذاتی فهم و عقل انسان نیست. یعنی ذات عقل و ذات فهم انسان تاریخ مند نیست. در حالی که هرمنوتیک فلسفی بر این باور است که ذات وجود عقل و فهم انسان تاریخ مند است. و تاریخ مندی ذاتی انسان و فهم اوست. و تاریخیت از درون آن می جوشد نه اینکه امری عارضی و بیرونی باشد.( عرب صالحی، ۱۳۹۱، ص۵۱)
همین تفاوت جوهری سبب شد تا بر اساس هرمنوتیک کلاسیک رسیدن به «مراد مولف» و همدل شدن با مولف متن امکان پذیر باشد . اما بر اساس هرمنوتیک فلسفی نه تنها رسیدن به «مراد مولف» و همدل شدن با مولف متن نامطلوب است بلکه این کار ممتنع و ناممکن است.
نویسنده: محمدحسین ایراندوست ،
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی. واحد قم
منابع فارسی:
۱- احمدی، بابک، هایدگر و پرسش بنیادین، نشر مرکز
۲- هیدگر، مارتین: وجود و زمان، ترجمه منوچهر اسدی، نشر پرسش
۳- روحانی، مرتضی: از فاشیسم سیاسی تا فاشیسم وجودی ، دوهفته نامه «پنجره» شماره ۹
۴- مجد آذر، کورش : هرگز نامی از او نبرید، دوهفته نامه «پنجره» شماره ۹
۵- هایدگر، مارتین: هستی و زمان، ترجمهی سیاوش جمادی، تهران، نشر ققنوس ۱۳۸۶.
۶- کوزنزهوی، دیوید: هایدگر و دور هرمنوتیکی، مترجم : مروارید، جعفر، «نامه فرهنگ» شماره ۵۸
۷- کربای، آنتونی : درآمدی برهرمنوتیک مدرن، ترجمه بابک احمدی، مهران مهاجر و محمّد نبوی، تهران، مرکز، ۱۳۷۷
۸- فتحی، علی: هرمنوتیک فلسفی یا فلسفه هرمنوتیکی ماهنامه / معرفت / شماره ۱۲۸
۹- عرب صالحی، تاریخ نگری و دین، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، ۱۳۹۱،
منابع انگلیسی:
۱- For critical readings of the interview (published in ۱۹۶۶ as "Only a God Can Save Us", Der Spiegel), see the "Special Feature on Heidegger and Nazism" in Critical Inquiry ۱۵:۲ (Winter ۱۹۸۹), particularly the contributions by Jürgen Habermas and Blanchot The issue includes partial translations of Derrida۰۳۹;s Of Spirit and Lacoue-Labarthe۰۳۹;s Of Spirit and Heidegger, Art, and Politics: the Fiction of the Political.
۲- http://en.wikipedia.org/wiki/Martin_Heidegger#cite_note-۱۰
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست