شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

كتابنامه ی آثار فارسی


كتابنامه ی آثار فارسی

اهمیت كتابنامه ی آثار فارسی یا فهرستگان كتاب های فارسی, از دیر روزگاری بر استادان و پژوهشگران, از پیش از انقلاب و پس از آن, مورد گفت و گو بوده است

اهمیت كتابنامه ی آثار فارسی یا فهرستگان كتاب های فارسی، از دیر روزگاری بر استادان و پژوهشگران، از پیش از انقلاب و پس از آن، مورد گفت و گو بوده است. تا آنجا كه به یاد دارم، از روزگاری زنده یاد سید حسین تقی زاده(۱۳۳۱ ش) آن را بار دیگر مطرح كرد. اما باز تا آنجا كه به یاد دارم، حتی پیش از انقلاب هم كه به زبان فارسی و فرهنگ و تاریخ ایران باستان توجه بیشتری می شد، متأسفانه به آثار مكتوب زبان فارسی كمتر از آنچه در برداشت توجه می شد. همه چیز نشان از آن داشت كه نسخه های دستنویس فارسی رادست كم می گرفتند.

آن زنده یاد با توجه بسیاری كه به نگارش كتابنامه های فارسی داشتند، در سال ۱۳۳۴ ش به عنوان رئیس «انجمن فلسفه و علوم انسانی» به گروهی از استادان از جمله ایرج افشار، و زنده یادان عباس زریاب خویی، محسن صبا، مجتبی مینوی، و سعید نفیسی، مأموریت دادند كه زنده یاد خانبابا مشار را كه دست اندر كار این امر بود، برای چاپ «فهرست كتاب های چاپی فارسی» تشویق كنند. پس تا به اینجا سخن از كتاب های چاپی است.

روانشاد پرویز خانلری، هنگامی كه ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی را بر دوش داشت، به محمد امین ریاحی، كه سمت معاونت ایشان را داشتند، در میانه های سال ۱۳۵۴ ش مأموریت تشكیل بنیادی به نام «مركز آثار ایرانی» (و نه فارسی) را دادند. ریاحی آن مركز را بنیاد نهاد، تا ۱۳۵۵ ش كه به بنیاد شاهنامه منتقل شدند و آن برنامه با تأسف از كار باز ماند.

چرا از كار باز ماند؟ به علل بسیار، یكی هم چارچوب و گستردگی و در عین حال محدود بودن آن. گستردگی آن روشن، و محدودیت آن در این بود كه در برگیرنده ی همه ی آثار فارسی نگاشته شده و در جغرافیای فرهنگی ایران، یعنی شبه قاره هند و آسیای صغیر نمی گشت، گستره ای كه در بر گیرنده ی سرزمین های تابع دولت عثمانی بود و تا بالكان ادامه می یافت، یعنی سرزمین هایی كه در گستره ی جغرافیای فرهنگی ایران بزرگ بودند.

اما طرح كتابنامه ی آثار فارسی محدودیت مشخصی دارد كه همانا نقش تاریخی زبان فارسی است كه روزگاری بلند ابزار تبادل دانش و فرهنگ و عواطف بشری میان اقوام گوناگون بوده است، زبانی كه اكنون محور تشكل سیاسی ایران كنونی گشته است و كمربندی برای حفظ ملیت ایران. و از سویی در برگیرنده ی نه همه، بلكه در برگیرنده ی ترجمه هایی از متون ایرانی می گردد كه به زبان عربی و احیاناً تركی نگاشته شده است.

متون ادبی و علمی ایرانیان را هم كه به زبان عربی نگاشته شده و به فارسی برگردانده نشده، فراموش نباید كرد، چه آن ها نقش دانشمندان ایرانی را در بنای تمدن و ادب و فرهنگ اسلامی نشان می دهند، ولی می توان آن ها را در كتابنامه ی جداگانه گرد آورد كه در اینجا به آن خواهم پرداخت.

اگر شش مجلد فهرست نسخه های فارسی انتشارات RCD (۱۳۴۸- ۱۳۵۳ ش) را كه نزدیك به پنجاه هزار (دقیقاً ۴۹۰۲۲) نسخه ی خطی و عكسی فارسی شناخته شده ی موجود در ایران آن روز را بود، گام یكم بشماریم، فهرست مشترك نشخه های فارسی را كه در برگیرنده ی نزدیك به شصت هزار نسخه ی فارسی موجود در پاكستان است باید گام دوم به سوی كتابنامه ی آرمانی فارسی به شمار آورد. سومین گام فهرستواره ی كتاب های فارسی است؛ در پانزده مجلد گمان زده شده است كه مجلد های ۱ تا ۶ آن(۱۳۷۴ – ۱۳۸۱) چاپ شده بود و مجلدهای ۷ و ۸ آن اخیراً (در سال ۱۳۸۲ش) از سوی «مركز دائرهٔالمعارف بزرگ اسلامی» انتشار یافته است.

فهرستواره نیز آن كتابنامه ی آرمانی نیست. این تنها فهرستی از فهرست ها و كتاب شناسی هاست. این فهرستواره در حد كمالش یك سرشماری از نسخه های فارسی است از آغاز تا پایان چاپ سنگی كه در مركز تحقیقات اسلام آباد (۱۳۶۱ش) كنار كار و ابزاری برای نگارش فهرست مشترك آغاز شد و تا كنون كه با كمك های فنی و مالی مركز دائرهٔالمعارف بزرگ اسلامی دنبال می شود.

در زمستان ۱۳۶۹ش به خدمت آقای سید كاظم موسوی بجنوردی رسیدم و به ایشان عرض كردم به روایتی مشكوك ولی نمادین، حضرت علی(ع) پیش از خانه نشینی چهل روز در خانه ی بزرگان یاران را كوبید و به آنان گوشزد كرد كه من وصی او در غدیرم و این هم برنامه ام و گواهم دختر پیامبر (ص). این ناچیز به آقای بجنوردی عرض كردم و در همه ی مركزهایی را كه امكان داشت مسئولیت این كار را به عهده گیرند كوبیده ام و به اینجا رسیده ام؛ آیا شما مسئولیت اجرای این طرح را خواهید پذیرفت؟ ایشان طرح بزرگ آرمانی مركز دائرهٔالمعارف را درباره ی كتاب شناسی جهان اسلام را پیش كشیدند كه چند سال است در آن راه كار شده و برگه سازی از تمام آثار مكتوب جهان اسلام را آغاز كرده اند. عرض كردم جهان اسلام تنها در برگیرنده ی ایران و عرب و ترك نیست. بسیاری از آثار ما به زبان اردو و دیگر زبانهای بومی شبه قاره هند است. نمی توان در ایران نشست و برای جهان اسلام كتابنامه ی آرمانی ساخت. بایستی كمك شود با طرح گسترده ای، با همكاری مراكز پژوهشی كشورهای اسلامی، در حوزه ی هر یك از زبان ها و لهجه های بومی، با یاری جستن از استادان و پژوهشگران محلی، مركزهای ویژه ای برای این هدف تشكیل داد و به كار هماهنگ بپردازند، و هریك از حوزه ها برای خود كتابنامه فراهم سازد، و نسل های بعدی ما آن كارها را در هم ادغام كنند و «كتاب شناسی جهان اسلام» را بسازند. آقای بجنوردی با سعه ی صدر و دانش فراگیری كه داشتند و دارند، طرح فهرستواره را به عنوان جزوی از طرح بزرگ خود پذیرفتند.

در زمستان ۱۳۵۶ ش امیدوار به موفقیت در هدف خود، از راه زمینی زاهدان ـ كویته به اسلام آباد رسیدم. پس از دیدار چهارشنبه سوری همان سال، آن شب مبارك با سید علی اكبر جعفری، مدیر وقت مركز تحقیقات فارسی ایران و پاكستان، دیدار انجام گرفت و در پی آن به كار در آن مركز پرداختم و گام هایی به سوی آن هدف، یعنی نگارش كتابنامه های فارسی، یا هرچه نامش بگذارند، برداشته شد.

نخستین دشواری كار، برخورد با جعفری بود. او مردی پژوهشگر، ایران دوست، دوستدار فرهنگ ایران باستان، ولی محافظه كار و زاده ی كراچی پاكستان بود و كوشش داشت به هر بهایی شده خاطر نخبگان آن روز پاكستان را داشته باشد.

جعفری از سال ۱۳۵۳ ش طرحی برای «فهرست مشترك نسخه های خطی پاكستان» ریخته بود، در برگیرنده ی همه ی دستنویس های موجود در پاكستان به همه ی زبان ها و لهجه های آن كشور. در این راه هزاران برگه گرد آورده بود و از من خواست كه با كار روی آن

برگه ها و ادامه ی همان روش، فهرست مشترك را بسازم. این ناچیز با تجربه و شناختی كه از این كار داشتم، از نخست به مخالفت با آن طرح پرداختم و گفتم: بودجه ی ما اندك و نیروی انسانی كار آمد ما محدود است. در حالی كه وقت از دست می رفت.

آب و هوای مرطوب و ناسازگار، موریانه هایی كه در ظرف یكی دو ماه یك كتابخانه را از میان می برند، و سیلاب های سالیانه آفت این دست نوشته ها بودند. چنان بود كه نسخه های خطی مثل برف د رتموز آب می گشتند. دیده و شنیده های من از یك فاجعه ی فرهنگی خبر می دادند.

از سوی دیگر، پس از تقسیم شبه قاره، بنیاد گرایان حجاز كه به پول های كلان نفتی دست یافته بودند، به هیچ چیز از آثار فرهنگی و باستانی پاكستان رحم نمی كردند. نسخه های خطی را به بهای غیر متعارف می خریدند و به بیرون قاچاق می كردند. آنان پاكستان را پلی برای هدف های خشك و ضد فرهنگی خود در شبه قاره قرار داده بودند. به حوزه ی فرهنگی ما یورش برده شده بود و در سرزمینی كه نزدیك به هزار سال بود كه جزو فرهنگ و زبان فارسی شده بود، با ما به رقابت برخاسته بودند.

در آن بازار رقابتی بایستی هر چه زودتر به داد نسخه های خطی فارسی می رسیدیم و از آنچه تا به آن روز از آفت ها جان به در برده بود، نخست فهرست برداری می كردیم. در ضمن در اندازه ی توانایی مالی خود نسخه ها را خریداری كنیم، عكس برداری كنیم و این آثار را، كه حاكی از فرهنگ مشترك ما بودند، برای نسل های بعدی از یغما برهانیم و در یك جا، یعنی كتابخانه ی گنج بخش، گرد بیاوریم.

این ناچیز با این استدلال دكتر جعفری را قبولاندم كه از فهرست كتاب های عربی چشم بپوشد و اجازه دهد به ثبت آثار فارسی و زبان های بومی بپردازیم.

چند ماهی چنین كردیم. علی پیرنیا به سمت سرپرست مركز تحقیقات جای دكتر جعفری را گرفت(۱۳۵۶ش). یك دو ماه پس از آن سید مهدوی غروی به مدیریت مركز تحقیقات و با معاونت پیرنیا گماشته شده بود(۱۳۵۶ش)؛ به اصطلاح كشتی را كشتیبان دگر آمد.

پیرنیا را از وزارت آموزش و پرورش و غروی را از بنیاد شاهنامه، نزدیك سه را ه ژاله (خیابان شهدا)، می شناختم؛ زبان یكدیگر را در می یافتیم. پس از نشست ها به توافق رسیدیم.

پس از گفت و گوهایی كه با جعفری؛ غروی و علی پیرنیا داشتم، این سومین عقبه ای بود كه برای به كرسی نشاندن رسالت خود ـ یعنی چراغی كه به خانه رواست به مسجد حرام است ـ با موفقیت تصرف كردم.

و چنین بود و راه برای كتابنامه ی آثار فارسی هموار گردیده می یافتم.

احمد منزوی

برگرفته از: نامه ی پارسی: سال نهم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳



همچنین مشاهده کنید