دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تمایل ذاتی دولت به بزرگ تر شدن


تمایل ذاتی دولت به بزرگ تر شدن

منشا قدرت طبقه سیاسی چیست

آنچه در زیر می‌خوانید از فصل سه کتاب «عمل مستقیم شهروندان: چطور می‌توانیم بدون شلیک حتی یک گلوله در دومین انقلاب آمریکا پیروز شویم؟» انتخاب شده است:

سون‌چو می‌گوید: «کسی برنده است که می‌داند چه زمانی بجنگد و چه زمانی نجنگد.» سه رویکرد ابتدایی برای تغییر سیاست عمومی وجود دارد: سیاست (انتخابات و لابی کردن)، عمل مستقیم شهروندان و خشونت. ما بی‌تردید می‌توانیم خشونت را به خاطر غیراخلاقی بودن، ناکارآ بودن و غیرقابل پیش‌بینی بودن حذف کنیم.

در تاریخ بشر، عمل سیاسی به ندرت باعث شده است که قدرت و اندازه دولت‌ها کاهش یابد. تمایل طبیعی دولت در این است که اختیارات خود را رشد و گسترش دهد. وقایع ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ این امر را به خوبی نشان می‌دهند. در طول زمان، دولت تمایل دارد که مالیات بیشتری بگیرد و بیشتر خرج کند، افراد بیشتری را به استخدام خود درآورد و زندگی، آزادی و اموال ما را بیشتر تحت کنترل خود بگیرد.

سیاست‌های دولت به مرور زمان تغییر می‌کند، اما اگر نگاه دقیقی داشته باشیم روند تغییرات همیشه به سوی بزرگ شدن دولت است؛ بنابراین اگر شما با دولت بزرگ‌تر موافق هستید لازم نیست هیچ کاری انجام دهید. فقط بنشینید و از نمایش لذت ببرید.

طبق قوانین طبیعی سیاست، دولت‌ها تمایل دارند که رشد کنند. اگر شما یک دوره ۵ ساله را در نظر بگیرید، احتمال اینکه دولت بزرگ‌تر شده و از قدرت بیشتری برخوردار شده باشد بسیار بالا است. دولت در آمریکا از سال ۱۹۱۷ یعنی آغاز درگیری آمریکا در موارد مربوط به جنگ جهانی اول رشد زیادی کرده است. بارها ثابت شده که جنگ باعث بزرگ‌تر شدن دولت می‌شود.

دولت به خاطر طبیعت خود ابزاری است که برخی می‌توانند با استفاده از آن هزینه‌های دستیابی به اهدافشان را به کسانی وارد کنند که از این قدرت بی‌بهره هستند. همان طور که فردریک باتیستات می‌گوید: «دولت اختراع بزرگی است که در آن هر کس تلاش می‌کند تا به هزینه دیگران زندگی کند.» تمایل به تحمیل هزینه‌ها به دیگران در واقع بی‌پایان است؛ بنابراین دولت‌ها در طول زمان بزرگ‌تر و بزرگ‌تر

می‌شوند.

پنج دلیل اصلی برای این امر وجود دارد که متاسفانه همه آنها به ویژگی‌های ساختاری زندگی سیاسی باز می‌گردد: این پنج دلیل در زیر به اختصار توضیح داده شده‌اند:

۱) عدم‌ تمایل عقلایی – این انگیزه که برخی از مردم به افزایش حجم دولت تمایل دارند بر انگیزه بقیه افرادی که با رشد دولت مخالف هستند، در مجموع چیره می‌شود.

۲) کنترل دولت روی ایده‌های سیاسی – دولت از کنترل خودروی مدارس و دیگر موسساتی که بر عقاید عموم مردم تاثیرگذارند استفاده می‌کند تا برای رشد بیشتر حمایت کسب کند.

۳) دولت تقاضای خود را خلق می‌کند. ملاحظات متعدد دولت در اقتصاد بازار همواره با شکست مواجه می‌شود. (این امر در خدمات درمانی به وضوح مشخص است.) در واقع همین شکست دولت در فراهم آوردن خدمات، باعث می‌شود تقاضای افراد ناآگاه که اکثریت را تشکیل می‌دهند برای ملاحظات بیشتر، افزایش یابد، زیرا این اکثریت از دولت انتظار دارند که برای حل مشکلاتی که (به خاطر مداخلات قبیل دولت) به بار آمده باز هم دست به مداخله بزند.

۴) بهره‌وری اقتصاد مختلط – با توجه به تمایل ذاتی دولت برای بزرگ‌تر شدن، تنها نارضایتی شدید مردم باعث این می‌شود که دست به عمل بزنند. با این حال، حتی بازاری که تا حدودی آزاد باشد نیز ثروت کافی برای تسکین نارضایتی مردم به وجود می‌آورد.

۵) دولت روی استفاده از قدرت قانونی دارای انحصار است دولت رشد می‌کند چون می‌تواند. با توجه به تمایل انسان نسبت به دستیابی به اهداف با کمترین سعی و تلاش، سیاستمداران بر استفاده از قدرت دولتی برای گسترش حجم ثروتی که تحت کنترلشان است، اصرار عجیبی دارند. هر کسی که نسبت به این امر اعتراض دارد می‌تواند به قضات که با سیاستمداران از یک قماشند رجوع کند، ولی نباید انتظار داشته باشد که به کار او رسیدگی کنند.

از آنجا که رشد کردن در ژن‌های دولت نوشته شده است، تقریبا غیرممکن است که از مقامات دولتی انتظار داشته باشیم. این تمایل را معکوس کنند یا رای‌دهندگان را ترغیب کنند که به کاندیداهایی رای دهند که به کوچک کردن دولت تمایل دارند. آخرین باری که یک جنبش سیاسی بزرگ توانست به قدرت دست یابد و دولت را کوچک کند وقتی بود که توماس جفرسون در سال ۱۸۰۰ قدرت را به دست گرفت.

کمپین رون پاول برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۸-۲۰۰۷ نشان داد که انتخاب شدن کاندیدایی که از دولت کوچک حمایت می‌کند تا چه حد مشکل است. با وجود این که بیش از ۱۰۰ هزار نفر و در کمپین او فعالیت می‌کردند و خرج ۳۰.۰۰۰.۰۰۰ دلار و با وجود اینکه رون پاول سخنران خوبی بود، ۲۰ سال در کنگره فعالیت کرده بود، زندگی خصوصی پاکی داشت و از همه نظر فرد موفقی بود، اما در انتخابات حزب جمهوری‌خواه کمتر از ۱۰ درصد آرا را به دست آورد. این سیستم طوری است که هر کسی که بخواهد از درون اصلاحش کند، شکست می‌خورد.

عملکرد اصلی انتخابات ملی در ایالات‌ متحده این است که در مردم این تصور را به وجود می‌آورد که مسوولیت دارند و می‌توانند هر زمان که لازم باشد سیاست خود را تغییر دهند. با این حال، سیاست‌های اولیه هرگز تغییر نمی‌کنند، در واقع انتخابات مانند یک سوپاپ اطمینان عمل می‌کند تا رژیم بتواند چهار سال دیگر هم بر مردم حکومت کند.

با توجه به انتخابات کنگره در سال جاری، یک کاندیدای میهن‌دوست حداقل به دو میلیون دلار نیاز دارد تا بتواند در رقابت با دیگران وارد عمل شود. افراد کمی می‌توانند این مبلغ را فراهم کنند.

احتمالا کاندیداهای جمهوری‌خواه با کمک هواداران ثروتمند حزب قدرت شرکت در انتخابات را پیدا می‌کنند.

می‌دانم که حقیقت تلخ است، تناقض بین آنچه که در مدرسه فراگرفته‌ایم و تبلیغات تلویزیون به ما تزریق می‌کنند و این حقایق ترسناک است. با این حال برای برنده شدن در این رقابت، باید همان قدر که رقیبانمان نسبت به سیاست قدرت آگاهی دارند، هوشیار باشیم. طبقه سیاسی این قدرت را از همین جا کسب کرد: با فریب کلیشه و افسانه را نخوردن و داشتن دید کامل نسبت به واقعیات.

از جیمز اوستروسکی کتاب «حتی مقالاتی علیه سیاست»، «شکل بوفالو چیست؟» نیز منتشر شده است. کتاب «عمل مستقیم شهروندان: چطور می‌توانیم بدون شلیک حتی یک گلوله در دومین انقلاب آمریکا پیروز شویم؟» آخرین کتاب او است.

جیمز اوستروسکی

مترجم: دومان بهرامی‌راد