یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دو خط موازی سینما ایران


دو خط موازی سینما ایران

درنگی اندک بر سینمای دهه ۶۰ و اکنون

این واقعیت را همگان تجربه کرده و دیده‌اند. در دهه ۶۰ و ۷۰ زمانی‌که شما به سینما توجه می‌کردید، دیگر مثل گذشته خودتان را بی‌تعهد و بی‌خیال به سرنوشت‌اش نمی‌دانستید. افرادی بودند که مانند تماشاگران و طرفداران فوتبال اگر حتی از ماهیت هنر سینما و عمق مفهومی آن بی‌خبر بودند اما سعی می‌کردند که خود را به آینده‌اش بی‌تفاوت نشان ندهند و مدام در پی رشد عظمتش باشند.

رابطه هنر و آدمی رابطه‌ای چند وجهی است. یعنی فهم آدمی در تقابل با هنر به مثابه یک ارزش یا فعلیت که از بیرون ذهن و درون آدمی سعی دارد که خود را مدام بر فکر مخاطب عرضه کند، مدام در تحول و تغییر است و چه بسا این تغییر در نوع خود می‌تواند شعور و فهم آدمی را به شعوری خلاق و مدرک تبدیل کند. وجه بارزش هم عرضه سینما به مثابه یک هنر مفهومی و در عین حال متاثر از عوامل زیبایی‌شناسانه بود.

یکی از پدیده‌های نادر تاثیر هنر بر اجتماع در ایران اتفاق می‌افتاد. تجربه‌ای ارزشمند که ناشی از پیشرفت سینما در میان اقشار مختلف اجتماع بود. از یاد نرفته که سینما در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ به مدد عوامل متعددی به سمت هدفی پیش می‌رفت که این هدف همان معیار هنری در سینما بود. فیلمنامه‌ها تغییر کرده بودند. بازیگران خود را در وضعیت بسیار جدی‌تری نسبت به دوره قبل از آن و نیز سینمای قبل از سال۵۷ یافته بودند. نوعی معناگرایی در کارها و تجربیات سینمایی کارگردان‌ها و از همه مهم‌تر فیلمنامه‌نویسان به وجود آمده بود. این فرآیند نوید سینمایی متفاوت را می‌داد. سینمایی که هم دارای اسلوب و ساختار جدیدی بود و هم می‌رفت تا به مثابه تجربه جدیدی در سینمای ایران نشان دهد که معنا‌گرایی کم‌کم دارد به عنوان مشخصه سینمای ایران وارد جهان سینما می‌شود و دیگران و بزرگان سینمای جهان بعد از این سینمای ما را با این عناوین یا اسلوب‌ها می‌شناسند و نقد می‌کنند. سینمای اینچنینی در افزایش فهم و سواد نه تنها هنری، بلکه اجتماعی و حتی روزمره مردم نیز داشت نقش بازی می‌کرد. جالب آن بود که تقابلی اینچنینی ذایقه‌ها را هم تغییر می‌داد.

دیگر قشری که ساعت‌ها در منزل می‌نشستند و فیلم‌های قبل از سال ۵۷ و متعلق به دوره‌های ماقبل تفکر در سینمای ایران را می‌دیدند، کارشناس فیلم یا بیننده حرفه‌ای سینما شناخته نمی‌شدند. علاقه‌مندان به هنر سینما می‌توانستند هرآنچه را که می‌بینند، تحلیل کنند تا مولفه‌های پیشرفت در تفکر سینمایی ایران را به وضوح ببینند. جالب‌تر آن بود که سینمای جنگی ما موسوم به سینمای دفاع مقدس هم به سمت و سوی معناگرایی پیش می‌رفت.

ارایه شخصیت‌های کامل عرفانی یا متالهین در بند آب و خاک از رزمندگان در جنگ یا پرداختن به اولویت‌های ناب انسانی در میان ترکش و خمپاره به درست یا به غلط، توانسته بود دید بسیاری را به سینمای دفاع مقدس تغییر دهد. در عین حال تلاش برای خلق آثاری از این دست هم ارزش دفاع و مبارزه برای آب و خاک را به کلی متفاوت کرده بود. سینمای دفاع مقدس به سمت یافتن ارزش‌هایی می‌رفت که می‌خواست در آینده بر پایه آنها قامت خود را استوار نگاه دارد.

این توجه به ارزش‌گرایی حتی در نشان دادن ماهیت دفاع مقدس بعد از آتش بس هم کاری و کارساز بود. ساخت فیلم‌هایی که به ماجراهای زمان صلح و آتش بس می‌پرداخت منتها با توجه به همان رویکرد اصلی، منجر به تولید فیلم‌هایی شد که به عنوان آثار مثال زدنی هم اکنون در سینمای ما باقی مانده‌اند.

توجه به سینما به عنوان عاملی هنری که ارتقاء سطح سلامت فکر و اندیشه را در جامعه به همراه دارد از یک‌سو و تزریق این‌گونه از آگاهی از سوی سینما بر اذهان مختلف جامعه از سوی دیگر برنامه سینمای ما شده بود.

اگرچه این حس بسیار آرام به پیش می‌رفت ولی تاثیرهای خود را گذارده بود. سینمای ما لااقل در صحنه‌های بین‌المللی با چنان درخشش‌هایی به پیش رفته بود که می‌رفت سینما را به عنوان هنر مورد علاقه و تخصص خاص ایران بر این هنر معرفی و ثبت کند. اما این تلاش چگونه نقش بر آب می‌شود، سوالی است که هم پاسخ به آن دردناک است و هم فکر کردن به آن اشک از چشمان هر متعهد به این هنر را از چشمانش جاری می‌کند. اغراق نیست. سینمایی که در آن تامل‌برانگیز‌ترین فیلمنامه‌ها خلق می‌شد، امروز بسیاری از فیلمنامه‌هایش، فیلمنامه‌های اقتباسی آن هم از سینمای پیش از انقلاب است. سینمایی که دیروز مدعی بیدار کردن ارزش‌های جدید انسانی در روایت‌هایش بود، امروز می‌خواهد به هر نحوی که شده خنده را بر لب تماشاچی نقاشی کند. بازیگرانی که تا دیروز از ادب هنرمند و رسالتش در برابر جامعه دم می‌زدند، امروز سعی می‌کنند تا درآمدشان را آن هم در ابعاد میلیونی تثبیت کنند. جالب‌تر آنکه کار به جایی رسیده تا مقامات اجرایی برای نقل و انتقال این همه پول که احتمال دارد برای سایر هنرمندان بدآموزی داشته باشد، به دنبال وضع قوانین و معیارهای مورد نیاز هستند.

ژانری که تا دیروز سفر به چزابه، کیمیا، سرزمین خورشید از درونش بیرون می‌آمد یا در ساحتی دیگر از کرخه تا راین یا روبان قرمز به مثابه اعتراض به جنگ را تولید می‌کرد یا فیلم طنز و در عین حال عرفانی لیلی با من است را برای افزایش درک مردم تولید می‌کرد، امروز فیلم محبوبش اخراجی‌هاست. سیما به تاثیر از این سینمای بی‌در و پیکر در روایت‌های سریالی‌اش از جنگ تحمیلی از بازیگرهایی استفاده می‌کند تا مردم را بخنداند یا شاد کند. از سوی دیگر سینمای ایران که توانست خود را به عنوان هنر بازگشت به اصول ناب انسانی و اخلاقی در جهان معرفی کند و کارگردان‌های معناگرا و بافهم ایرانی که تا پیش از انقلاب به دلیل بی‌هویتی سینما و پرداختن به داستان‌های مکش مرگ من و ملودرام‌های الکی و رومنس‌های پشمکی تا میدان تجریش هم به زور می‌رفتند، توانستند قلب‌های مردم جهان را در جای‌جای این کره خاکی به دنبال خود بکشانند، در این چند سال اخیر انگشت به دهان مانده‌اند که راستی چه بلایی سر سینمای ما می‌آید.

واقعیتی بس تلخ که شباهت بسیار سینمایی که تا پنج و شش سال گذشته هر که در آن اشتباهی مرتکب می‌شد، مجبور بود پاسخگو باشد؛ چه بلایی سرش آمده که دیگر کسی اهمیتی به آن می‌دهد. سینمایی که دیروز می‌توانست و چه بسا توانسته طرفداران میلیونی برای خود جمع کند و بدون استفاده از سکانس‌های معمول در همه جای دنیا که بیننده را به صندلی میخکوب می‌کند، مخاطب را با احترام به سینما بکشاند، امروز در وضعیتی قرار دارد که باید برای مرگ زودرس‌اش تاسف بخورد. سینمایی که در وضعیت گنگی دست و پا می‌زند که دیگر هیچ کدام از یافته‌هایش در طول این چند سال را نمی‌تواند حفظ کند. مخاطبان و طرفدارانش در داخل هم دچار سردرگمی و بلاتکلیفی‌های خنده‌داری شده‌اند. به نظر می‌رسد حتی با نصف قیمت کردن بلیت سینماها در تمام روزهای هفته و دادن بلیت‌های رایگان به کارمندان دولت برای دیدن فیلم‌ها و تبلیغات گسترده‌ای که برای برخی فیلم‌ها مانند ملک سلیمان و ایجاد امکانات برای مردم به منظور دیدن فیلم‌های تولیدشده سال نمی توان، مشکلات برشمرده را حل کرد. چرا که مشکلات موجود سینمای امروز ما مشکلاتی بنیادی است. با تغییر افراد یا تحریم فلان کارگردان یا بازیگر و تقبیح کارکرد یک کارگردان خاص هیچ‌گاه نمی‌توانیم مدعی شویم که بر مشکلات موجود در سینمای کشور فایق آمده‌ایم. مشکلات مفهومی چاره‌جویی‌های مفهومی را می‌طلبد و توجه به حل این مشکلات نیاز به گسترش عنصر فهم هنری و داشتن دیدگاهی بنیادی از سینمای ایران دارد.

سینمایی که می‌رفت تا جهان‌های جدیدی از فهم و درک بشری از هنر متعالی سینما را درهم‌نوردد ولی به دلیل مشکلاتی که منوط به درک نارس و عقیم از مفهوم هنر سینماست متاسفانه در حال رشد است و چهره سینمای معناگرای ایران را که رابطه‌اش با مخاطبش دوسویه بود، مخدوش کرده است. سینمایی که هر چه رشد می‌کرد به افزایش فهم مخاطبانش کمک می‌کرد و افزایش درک مخاطبانش به انسجام هنر سینما در ایران کمک می‌کرد. سینمایی که متاسفانه مدتی است در شرایط ناموزونی نسبت به گذشته‌اش به سر می برد و گویی نفس‌های آخرش را می‌کشد. سینمایی که انگار بیمار است و چون یک بیمار باید به کمکش شتافت.

محمد میلانی



همچنین مشاهده کنید