جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
ایوب, پیامبر صبر
سالیان پیش، مردی ثروتمند و نیکوکار بود که تا ده نفر گرسنه را سیر نمیکرد، خودش نان نمیخورد و تا ده مستمند را جامه نمیپوشانید هرگز جامه نمیپوشید و همیشه شکر خدا ورد زبانش بود. اما ورق برگشت و زندگی بر این نیک مرد، روی دیگری را نشان داد که او را اسوه صبر عالم کرد...
آن نیکمرد، ایوب پیامبر (ع) بود که در تفسیر «قمی» آمده است که بسیار شکرگزار بود؛ تا آن اندازه که حسد شیطان بر او رفت و شیطان به خدا گفت: «پروردگارا! ایوب شکر این نعمتی که تو به وی ارزانی داشتهای به جای نیاورده، زیرا هر گونه که بخواهد شکر گزارد، باز با نعمت تو بوده و از دنیایی که تو به وی دادهای انفاق کرده و شاهدش هم این است که اگر دنیا را از او بگیری خواهی دید که دیگر شکر آن نعمت را نخواهد گزارد. پس مرا بر دنیای او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگیرم و آنوقت خواهی دید چگونه لب از شکر فرو میبندد و دیگر عملی از باب شکر انجام نمیدهد.» از عرش به وی خطاب شد که: «من تو را بر مال و اولاد او مسلط کردم؛ هر چه میخواهی بکن.» و سرانجام ابلیس از آسمان سرازیر شد، چیزی نگذشت که تمام اموال و بچههای ایوب را بگرفت، اما ایوب از شکر بازنایستاد، شکر بیشتر کرد و حمد خدا زیاد بگفت. ابلیس به خدای تعالی عرضه داشت: «حال مرا بر زراعتش مسلط گردان.» خدای تعالی فرمود: «مسلطت کردم.» و ابلیس با همه شیطانهای تحت فرمانش بیامد و به زراعت ایوب بدمید و همه طعمه حریق گشت و باز دیدند که شکر و حمد ایوب زیادت یافت.
شیطان گفت: «پروردگارا! مرا بر گوسفندانش مسلط کن تا همه را هلاک سازم» و خدای تعالی مسلطش کرد. گوسفندان هم که از بین رفتند و باز شکر و حمد ایوب بیشتر شد. ابلیس عرضه داشت: «خدایا مرا بر بدنش مسلط کن» و مسلط شد تا در بدن او به جز عقل و دو دیدگانش، هر تصرفی خواهد بکند. ابلیس بر بدن ایوب بدمید و سراپایش زخم و جراحت شد. مدتی طولانی بدین حال بماند و در همه مدت گرم شکر خدا و حمد او بود و حتی از طول مدت جراحات، کرم در زخمهایش افتاد و او از شکر و حمد خدا باز نمیایستاد و این بار بوی تعفن به بدنش افتاد و مردم قریه از بوی او فراری شدند و او را به خارج قریه بردند و در مزبلهای افکندند.
چون مدت بلا بر ایوب به درازا کشید و ابلیس صبر او را بدید، نزد عدهای از اصحاب ایوب که راهبان بودند و در کوهها زندگی میکردند برفت و به ایشان گفت: «بیایید مرا به نزد این بنده مبتلا ببرید، احوالی از او بپرسیم و عیادتی از او بکنیم.» اصحاب بر قاطرانی سفید سوار شده، نزد ایوب شدند، همین که به نزدیکی وی رسیدند، قاطران از بوی تعفن نفرت کرده، رمیدند. بعضی از آنان به یکدیگر نگریسته، آنگاه پیاده به نزدش شدند و در میان آنان جوانی نورس بود. همگی نزد آن جناب نشسته، عرضه داشتند: «خوب است به ما بگویی چه گناهی مرتکب شدی؟ شاید ما از خدا آمرزش آن را مسالت کنیم و ما گمان میکنیم این بلایی که تو بدان مبتلا شدهای و احدی به چنین بلایی مبتلا نشده، به خاطر امری است که تو تاکنون از ما پوشیده میداری.»
ایوب (علیه السلام) گفت: «به مقربان پروردگارم سوگند که خود او میداند تاکنون هیچ طعامی نخورده ام مگر آنکه یتیم یا ضعیفی با من بوده و از آن طعام خورده است و بر سر هیچ دو راهی که هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفتهام، مگر آنکه آن راهی را انتخاب کردهام که طاعت خدا در آن سختتر و بر بدنم گرانبارتر بوده است.»
از بین اصحاب، آن جوان رو به سایرین کرد و گفت: «وای بر شما؛ آیا مردی را که پیغمبر خداست، سرزنش کردید تا مجبور شود از عبادتهایش که تاکنون پوشیده میداشته، پرده بردارد و نزد شما اظهار کند؟»
در این لحظه ایوب عرضه داشت: «پروردگارا! اگر روزی در محکمه عدل تو راه یابم و قرار شود که نسبت به خودم اقامه حجت کنم، آن وقت همه حرفها و درد دلهایم را فاش میگویم.» ناگهان متوجه ابری شد که تا بالای سرش آمد و از آن ابر صدایی برخاست: «ای ایوب! تو هم اکنون در محکمه من هستی؛ حجتهای خود بیاور که من همیشه نزدیک تو بودهام.»
ایوب (علیه السلام) عرضه داشت: «پروردگارا! تو میدانی که هیچگاه دو امر برایم پیش نیامد که هر دو اطاعت تو باشد و یکی از دیگری دشوارتر، مگر آنکه من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب کردهام. پروردگارا! آیا تو را حمد و شکر نگفتم و یا تسبیحت نکردم که این چنین مبتلا شدم؟»
بار دیگر از ابر صدا برخاست؛ صدایی که با ده هزار زبان سخن میگفت: «ایوب ! چه کسی تو را به این پایه از بندگی خدا رسانید؟ در حالی که سایر مردم از آن غافل و محرومند؟ چه کسی زبان تو را به حمد و تسبیح و تکبیر خدا جاری ساخت، در حالی که سایر مردم از آن غافلند. ای ایوب! آیا بر خدا منت مینهی، به چیزی که خود منت خداست بر تو؟»
ایوب مشتی خاک برداشت و در دهان خود ریخت و عرضه داشت: «پروردگارا! منت همگی از توست و تو بودی که مرا توفیق بندگی دادی.»
پس خدای عزوجل فرشتهای بر او نازل کرد و آن فرشته با پای خود، زمین را خراشی داد و چشمه آبی جاری شد و ایوب را با آن آب بشست و تمامی زخمهایش بهبود یافت و دارای بدنی شادابتر و زیباتر از حد تصور شد و خدا پیرامونش باغی سبز و خرم برویانید و اهل و مال و فرزندان و زراعتش را به وی برگردانید.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
هلال احمر آتش سوزی قوه قضاییه تهران پلیس اصفهان بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو قیمت سکه خودرو دلار بانک مرکزی حقوق بازنشستگان سایپا ایران خودرو کارگران
نمایشگاه کتاب سریال شهاب حسینی عفاف و حجاب کتاب جواد عزتی مسعود اسکویی تلویزیون سینما سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین ترکیه اوکراین انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال پرسپولیس فوتبال علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید لیگ برتر بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر تبلیغات موبایل تلفن همراه اینستاگرام گوگل اپل ناسا عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
کبد چرب فشار خون بیمه دیابت بیماری قلبی کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی