سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

تصویر در ادبیات ایران


تصویر در ادبیات ایران

كلام روایت است , حكمت است به قول میشل فوكو, ما بدون روایت اصلاً اندیشه نمی كنیم و كلام از طریق روایت , اندیشه را انتقال می دهد بخصوص در زبان فارسی , كلمات بار روایی دارند یعنی علاوه بر دال و مدلول , دارای بار روایی اند به قول سوسور, اگر زبان مثل ورقه ی كاغذ باشد, یك روی آن دال است كه همان فرم و صورت كلمه است و روی دیگر آن مفهوم و مدلول اگر این كاغذ بریده شود, هر دو روی آن بریده می شود یعنی این كه دال و مدلول جداپذیر نیستند و به یكدیگر وابسته اند

كلام‌ روایت‌ است‌، حكمت‌ است‌. به‌ قول‌ میشل‌ فوكو، ما بدون‌ روایت‌ اصلاً اندیشه‌ نمی‌كنیم‌ و كلام‌ از طریق‌ روایت‌، اندیشه‌ را انتقال‌ می‌دهد. بخصوص‌ در زبان‌ فارسی‌، كلمات‌ بار روایی‌ دارند؛ یعنی‌ علاوه‌ بر دال‌ و مدلول‌، دارای‌ بار روایی‌اند. به‌ قول‌ سوسور، اگر زبان‌ مثل‌ ورقه‌ی‌ كاغذ باشد، یك‌ روی‌ آن‌ دال‌ است‌ كه‌ همان‌ فرم‌ و صورت‌ كلمه‌ است‌ و روی‌ دیگر آن‌ مفهوم‌ و مدلول‌. اگر این‌ كاغذ بریده‌ شود، هر دو روی‌ آن‌ بریده‌ می‌شود؛ یعنی‌ این‌كه‌ دال‌ و مدلول‌ جداپذیر نیستند و به‌ یكدیگر وابسته‌اند. در زبان‌ فارسی‌، روایت‌ گسترده‌تر از دال‌ و مدلول‌ است‌. گاه‌، كلمات‌ فارسی‌ در ذهن‌ سابقه‌ای‌ را ایجاد می‌كند كه‌ این‌ سابقه‌ می‌تواند یك‌ روایت‌ باشد. به‌عنوان‌ مثال‌، كلمه‌ی‌ «مِی‌» را در نظر بگیرید كه‌ دال‌ آن‌ همان‌ واژه‌ی‌ «می‌» و مدلول‌ آن‌، مایع‌ مستی‌آور است‌. اما كلمه‌ی‌ «می‌» در زبان‌ فارسی‌ معنای‌ تاریخی‌ «زداینده‌ی‌ هوش‌ جهانی‌ و آورنده‌ی‌ هوش‌ كیهانی‌» را دارد. پس‌ در واقع‌ كلمه‌ی‌ «مِی‌» بار روایی‌ دارد و از طریق‌ این‌ روایت‌ است‌ كه‌ دارای‌ مدلول‌ روایی‌ می‌شود و از مدلول‌ اسمی‌ خود فاصله‌ می‌گیرد. زبان‌ فارسی‌ یك‌ زبان‌ تصویری‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌، یكی‌ از مهم‌ترین‌ عنصرهای‌ روایی‌ آن‌ در شعر و نثر ایجاز است‌. به‌ همین‌ علت‌ است‌ كه‌ تصویرها گسترده‌ نیستند زیرا كه‌ بار كلمه‌ روایت‌گونه‌ است‌ و زمانی‌كه‌ این‌ روایت‌ها كنار هم‌ قرار می‌گیرند، گستره‌ای‌ عظیم‌ را به‌ وجود می‌آورند كه‌ در ذهن‌ هر خواننده‌ی‌ ایرانی‌ سابقه‌ای‌ تاریخـی‌ دارد. برای‌ نمونه‌، به‌ این‌ شعر حافظ‌ توجه‌ كنید:

مِهر تو بر ما عكسی‌ نیفكند

آیینه‌ رؤیا آه‌ از دلت‌ آه‌

در این‌ شعر، «مهر»، «عكس‌»، «دل‌» و «آینه‌» با هم‌ ارتباط‌ دارند. «آینه‌» سنگ‌ صیقل‌یافته‌ است‌ و «دل‌» كه‌ زمانی‌ با آه‌ همراه‌ می‌شود، نشان‌ از یك‌ دلِ سنگی‌ و سخت‌ دارد كه‌ هنگام‌ برخورد با آینه‌، آن‌ را می‌شكند. كلمه‌ی‌ «مِهر» هم‌ می‌تواند بر معناهای‌ گوناگون‌ ماهِ مهر، آفتاب‌، نور، شعاع‌ نور و محبت‌ دلالت‌ كند. یعنی‌ «مهر» در یك‌ مدلول‌ اسمی‌ متوقف‌ نمی‌شود، بلكه‌ مدلول‌هایش‌ به‌ یكدیگر مربوط‌ می‌گردند و حركتی‌ روایی‌ از یك‌ معنا به‌ معناهای‌ دیگر پیدا می‌كنند ۱ . مشاهده‌ می‌شود كه‌ یك‌ بیت‌ حافظ‌ چه‌ قدر تودرتو و پیچیده‌ است‌ و تازه‌ زمانی‌ كه‌ به‌ نهایت‌ می‌رسد، باز ابتدایی‌ دیگر و باز حركتی‌ دیگر آغاز می‌شود.این‌، در واقع‌، اشباع‌ تصاویر در كلام‌ است‌ كه‌ از طریق‌ حركت‌ داستانی‌ صورت‌ نمی‌گیرد، بلكه‌ روایت‌ در خود كلام‌ و گزاره‌ها شكل‌ می‌گیرد. تصویر در ادبیات‌ صرفاً به‌ معنای‌ تصاویری‌ كه‌ در داستان‌ مطرح‌ می‌شود نیست‌. اغلب‌، به‌ محض‌ شنیدن‌ عبارت‌ «تصویر در ادبیات‌»، به‌ شاهنامه‌، خمسه‌ی‌ نظامی‌ و یا ویس‌ و رامین‌ اشاره‌ می‌شود. گرچه‌ این‌ها روایت‌های‌ داستانی‌ سرشار از توصیف‌های‌ تصویری‌ بسیار خوبی‌ هستند، ولی‌ منظور ما از تصویر در ادبیات‌ تنها روایت‌ داستانی‌ مصور نیست‌، بلكه‌ روایت‌ تصویری‌ای‌ است‌ كه‌ در درون‌ كلام‌ و گزاره‌ شكل‌ می‌گیرد. بیهقی‌ می‌نویسد: «مادر حسنك‌ زنی‌ بود سخت‌ جگرآور.» كلمه‌ی‌ «سخت‌» تنها یك‌ صفت‌ نیست‌، بلكه‌ یك‌ تصویر است‌؛ تصویری‌ است‌ كه‌ آن‌ را می‌توان‌ برای‌ سنگ‌، قدرت‌ زیاد و یا برای‌ شدت‌ به‌ كار برد. همه‌ی‌ این‌ها در كنار هم‌، تنها با یك‌ واژه‌ی‌ «سخت‌» تداعی‌ می‌شود و تصویری‌ تودرتو و متداخل‌ ارائه‌ می‌دهد. جایی‌ دیگر، زمانی‌كه‌ خبرِ بر دار شدن‌ حسنك‌ را به‌ مادر وی‌ می‌دهند، مادر می‌گوید: «بزرگا مردا، كه‌ پادشاهی‌، این‌ جهانش‌ داد و پادشاهی‌، آن‌ جهانش‌.» یعنی‌ این‌ كه‌ سلطان‌ محمود او را به‌ وزارت‌ رسانده‌ بود و پسرش‌، سلطان‌ مسعود، او را بی‌گناه‌ به‌ قتل‌ رساند. بیهقی‌ دو حرف‌ ندا را پشت‌ سر هم‌ می‌آورد و با یك‌ جمله‌ی‌ ساده‌، دو تصویر از حسنك‌ ارائه‌ می‌دهد، عبارت‌ «بزرگا مردا» تنها یك‌ صفت‌ نیست‌، بلكه‌ یك‌ تصویر است‌. یك‌ تصویر از بزرگی‌ این‌ مرد (حسنك‌) است‌. در جایی‌ دیگر، مادر حسنك‌، زمانی‌ كه‌ فرزندش‌ را بر دار می‌بیند، می‌گوید: «وقت‌ آن‌ نیامد كه‌ این‌ سوار را از اسب‌ به‌ زیر آرند.» و این‌ تصویری‌ است‌ كه‌ از فرزند بر دار شده‌ی‌ خود، ارائه‌ می‌دهد. هر چند شاهنامه‌ ، خسرو و شیرین‌ و امثال‌ آن‌ به‌ لحاظ‌ فن‌ روایت‌، بسیار معتبرند، اما نباید از آن‌ها به‌ عنوان‌ تنها گزاره‌های‌ تصویری‌ در ادبیات‌ ما یاد كرد؛ زیرا در متن‌های‌ دیگری‌ مثل‌ غزلیات‌، گزاره‌های‌ تصویری‌ در متن‌ كلمات‌ و توصیف‌ها به‌ فراوانی‌ وجود دارد. نكته‌ی‌ دیگری‌ كه‌ باید به‌ آن‌ اشاره‌ شود، سوءتفاهم‌ نسبت‌ به‌ متن‌ تصویری‌ است‌. اغلب‌ گمان‌ می‌كنند هر متن‌ تصویری‌ یك‌ مابه‌ازاء تصویری‌ دارد، اما هر متن‌ تصویری‌ را نمی‌توان‌ به‌راحتی‌ به‌ تصویر تبدیل‌ كرد. یعنی‌ نمی‌توان‌ به‌ جای‌ هر متن‌ تصویری‌، یك‌ تصویر را جانشین‌ كرد. به‌ عنوان‌ مثال‌، زمانی‌ كه‌ رستم‌ از جنگ‌ با افراسیاب‌ عاجز می‌شود، به‌ سراغ‌ پدرش‌ ـ زال‌ ـ می‌رود و از او كمك‌ می‌خواهد. این‌ یك‌ داستان‌ تصویری‌ است‌، اما نمی‌توان‌ آن‌ را تصویری‌ كرد؛ زیرا صرفاً از یك‌ موقعیت‌ ایجاد نمی‌شود. تصویر در كلام‌، در واقع‌ تصویری‌ از حالت‌هاست‌، ولی‌ تصویر نمی‌تواند حامل‌ حالت‌ها باشد؛ به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ تصویر انبیا تصویر مطلق‌ است‌ نه‌ یك‌ تصویر از یك‌ موقعیت‌ و یك‌ حالت‌. در واقع‌، تصویر، وضعیت‌ آن‌ها در همان‌ موقعیت‌ است‌ و می‌توان‌ گفت‌ كه‌ تصویر وضعیت‌نگاری‌ می‌كند و كلامِ تصویری‌ ما حالت‌نگاری‌؛ و این‌ دو بسیار متفاوت‌اند. خشم‌، غضب‌ و حالت‌های‌ مختلف‌ آدمی‌ كه‌ در كلام‌ بیان‌ می‌شود در تصویر بارز نیست‌ زیرا تصویر وضعیت‌ آن‌ها را نشان‌ می‌دهد و حالت‌ خشم‌ و غضب‌ را بیان‌ نمی‌كند. كلام‌ از درون‌ برمی‌خیزد و تصویر بیرون‌ را ارائه‌ می‌دهد. یك‌ تصویرساز می‌داند كه‌ نباید این‌ دو حیطه‌ را با هم‌ تركیب‌ كند؛ حیطه‌ی‌ وضعیت‌ كه‌ در فضا، مكان‌، زمان‌ و موقعیت‌ قرار دارد و باید مصور شود و حیطه‌ی‌ حالت‌ كه‌ در درون‌ افراد است‌ و باید بیان‌ شود. روایت‌ در درون‌ هر ابزار بیانی‌ وجود دارد؛ اما روایتی‌ كه‌ در كلام‌ است‌، با روایتی‌ كه‌ در تصویر وجود دارد متفاوت‌ است‌. این‌ دو مابه‌ازاء یكدیگر نیستند؛ یعنی‌ هر كدام‌ زبان‌ خاص‌ خود را دارند و هر كدام‌ از آن‌ها می‌تواند بخشی‌ از موقعیت‌ هستی‌ انسان‌ را مطرح‌ كند. برای‌ مثال‌، با نگاهی‌ به‌ صحنه‌ی‌ سر بریدن‌ سیاوش‌ در نقاشی‌های‌ ایرانی‌، درمی‌یابیم‌ در هیچ‌كدام‌ از این‌ نقاشی‌ها، سیاوش‌ احساس‌ خاصی‌ ندارد.انگار نه‌ انگار كه‌ می‌خواهند سرش‌ را ببرند. دو زانو نشسته‌، سر خود را برای‌ بریده‌شدن‌ آماده‌ كرده‌ است‌. سیاوش‌ همان‌ حس‌ و حالتی‌ را بر چهره‌ دارد كه‌ افراسیابِ بر اسب‌ نشسته‌؛ یعنی‌ تصویر وضعیتِ مقتول‌ و قاتل‌ را مشخص‌ می‌كند: وضعیت‌ زانوزده‌ی‌ سیاوش‌ و وضعیت‌ خط‌ها؛ خطی‌ كه‌ به‌ سم‌ اسب‌ افراسیاب‌ می‌رسد و ادامه‌ی‌ آن‌ به‌ چهره‌ی‌ افراسیاب‌ و دست‌ او كه‌ به‌ اشاره‌ دراز شده‌ و بعد به‌ سر سیاوش‌ می‌رسد. در واقع‌ تصویر، وضعیت‌ها را مشخص‌ می‌كند. ولی‌ حالت‌های‌ آن‌ها را نمی‌تواند تصویر كند.در صورتی‌ كه‌ در شعر فردوسی‌، حالت‌های‌ گرسیوز، فرنگیس‌، افراسیاب‌، سیاوش‌ و دیگران‌ به‌خوبی‌ بازنموده‌ شده‌ است‌؛ و كلام‌ فردوسی‌ تصویرگر حالت‌ آن‌هاست‌. با این‌ مقدمات‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ كه‌ زبان‌ فارسی‌ و كلمات‌ این‌ زبان‌ تصویری‌اند و استفاده‌ از ایهام‌، استعاره‌ و چندپهلوبودن‌ در حیطه‌ها و ساحت‌های‌ ۲ مختلف‌، مدلول‌های‌ مختلفی‌ را برای‌ كلمات‌ ایجاد می‌كند. این‌ مسئله‌ اگر چه‌ در زبان‌های‌ دیگر هم‌ وجود دارد، اما به‌ گستردگی‌ زبان‌ فارسی‌ نیست‌. زیرا در دیگر زبان‌ها، كلمات‌ معناهای‌ معین‌ خود را عرضه‌ می‌كنند ۳ .

گسترش‌ ایهام‌ در زبان‌ فارسی‌ تداعی‌گر معناهای‌ متفاوت‌ و همزمان‌ در یك‌ كلمه‌ است‌. مثلاً كلمه‌ی‌ «می‌» را در نظر بگیرید. مدهوشی‌ و مستی‌ را نمی‌توان‌ از كلمه‌ی‌ «می‌» گرفت‌؛ یعنی‌ همیشه‌ با كلمه‌ی‌ «می‌ و «شراب‌» مفهوم‌ مدهوشی‌ به‌ ذهن‌ خطور می‌كند. پس‌ از آن‌ معنای‌ دیگری‌ هم‌ از «می‌ دریافت‌ می‌شود؛ مثل‌ هوش‌ مستانه‌ در ساحت‌ عرفانی‌ و هوش‌ ازلی‌ در جهان‌ نمادین‌: شراب‌ انسان‌ را برای‌ دیدن‌ آماده‌ می‌كند و انسان‌ پس‌ از دیدن‌ مست‌ می‌شود. می‌بینیم‌ كه‌ یك‌ مدلول‌ به‌ نفع‌ مدلول‌ دیگر حذف‌ نمی‌شود، بلكه‌ آن‌ها روی‌ هم‌ منطبق‌ می‌شوند. چنین‌ ویژگی‌ای‌ كاملاً با مبحث‌ محور جانشینی‌ سوسور در زبان‌شناسی‌ متفاوت‌ است‌. این‌ كار مثل‌ تكنیكی‌ است‌ كه‌ در فیلم‌ها اجرا می‌شود؛ چند لایه‌ تصویر روی‌ هم‌ قرار می‌گیرد و به‌ این‌ ترتیب‌ تصویر گسترش‌ پیدا می‌كند و به‌ یك‌ روایت‌ تبدیل‌ می‌گردد. به‌ قول‌ غربی‌ها، باید یك‌ فرآیند را دریافت‌ كرد تا بتوان‌ به‌ معنی‌ كلام‌ دست‌ یافت‌. این‌ فرآیند، یك‌ فرآیند روایی‌ است‌. یعنی‌ اگر شخصی‌ این‌ شراب‌ را بنوشد، این‌ مستی‌ عقلِ حساب‌گر و هادی‌ را می‌سوزاند و عقل‌ كیهانی‌ را فعال‌ می‌كند. كلام‌ فارسی‌ كلام‌ روایت‌گری‌ است‌ و گزاره‌های‌ آن‌ بدون‌ این‌كه‌ یكدیگر را نفی‌ كنند، بر مدلول‌های‌ مختلفی‌ دلالت‌ می‌كنند. زمانی‌كه‌ می‌گوییم‌: «من‌ رفتم‌»، معانی‌ مختلفی‌ به‌ ذهن‌ شنونده‌ خطور می‌كند. «رفتن‌» هم‌ می‌تواند به‌ معنای‌ رفتن‌ از یك‌ مكان‌ باشد و هم‌ می‌تواند به‌ معنای‌ رفتن‌ از دنیا باشد؛ و هیچ‌كدام‌ دیگری‌ را نفی‌ نمی‌كند. یعنی‌ با یك‌ ایهام‌ كوچك‌ واژه‌ی‌ «رفتن‌» دالی‌ می‌شود كه‌ می‌تواند بر مدلول‌ خروج‌ از جایی‌ یا رفتن‌ از دنیا دلالت‌ كند؛ بدون‌ آن‌كه‌ هیچ‌یك‌ از این‌ معانی‌ منقطع‌ شود.ذهن‌ ایرانی‌ به‌شدت‌ تاریخی‌ است‌: مفاهیم‌ را از طریق‌ حركت‌ تاریخی‌ و یا حركتی‌ كه‌ در ناخودآگاه‌ ما به‌ سوی‌ خودآگاه‌ شكل‌ گرفته‌ دریافت‌ می‌كند. فقط‌ یك‌ معنای‌ روزمره‌ وجود ندارد. مفاهیم‌ در زبان‌ فارسی‌ یك‌ افسون‌ كیهانی‌ است‌ كه‌ با افسون‌ خودمان‌ تركیب‌ شده‌، گسترش‌ پیدا كرده‌ و مفهوم‌ می‌یابد.متن‌های‌ داستانی‌ فارسی‌ مثل‌ لیلی‌ و مجنون‌ ، خسرو و شیرین‌ قابلیت‌ تبدیل‌ شدن‌ به‌ تصویر و موسیقی‌ را دارند. اما این‌ مسئله‌ با تصویری‌كردن‌ زبان‌ تفاوت‌ مفهومی‌ بسیار دارد. تصویری‌كردن‌ زبان‌ معانی‌ درونی‌تری‌ را دربرمی‌گیرد. كلام‌ از طریق‌ تصویر، ذهن‌ را برای‌ مواجه‌شدن‌ با جهان‌ آماده‌ می‌كند و دلیل‌ اصلی‌ تصویركشیدن‌ برای‌ متن‌های‌ قدیمی‌ همین‌ است‌. در واقع‌ نقاشان‌ دو وجه‌ مختلف‌ تصویر را در كنار هم‌ مطرح‌ می‌كردند: یك‌ زبان‌ تصویر كلامی‌ است‌ و زبان‌ دیگر تصویر هیروگلیفی‌ است‌.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.