یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

با آخرین پر سیمرغ, شاهنامه را پر پر نمودند


با آخرین پر سیمرغ, شاهنامه را پر پر نمودند

نقد نمایش پر سیمرغ کار مشترک ایران و آلمان

فردوسی کجاست تا ببیند بیگانگان و ایرانیان بیگانه با او چه بلایی بر سر شاهنامه اش، رستمش، سهرابش، سیاوشش، زالش، منیژه اش، بیژنش، سیمرغش و ... آورده اند؟ چنان شاهنامه را قلع و قمع کرده اند که مغول با ایران نکرد! چه کسی به اینان اجازه داده است که با حکیم ابوالقاسم فردوسی و با شاهنامه که فخر ایرانیان و جهانیان است چنین کنند؟ چه کسی یا کسانی سفارش ساخت این نمایش سخیف و توهین آمیز را داده اند؟ چه کسانی آن را دیده اند، پس کجایند این مدعیان و گروه بازخوان و بازبین؟ چگونه این نمایش را نخوانده اند و ندیده اند؟ شاید دیده اند اما بلندای فکر و اندیشه و نظرشان به ایراد از این اثر نرسیده است.

باید بازنگری جدی ای پیرامون شوراهای مذکور صورت پذیرد. این تولید مشترک ایران و آلمان چه صیغه ای است و چه گلی بر سر ما زده که برای آن یک هفته قبل از جشنواره اجرا می گذاریم و افتتاح کارهای سالن اصلی تئاتر شهر در جشنواره را نیز با آن شروع می کنیم؟ آیا به راستی این همه توهین، این همه برداشت های غلط و نادرست، این همه تمسخر و زهرخند، این همه کژ فهمی و این همه ناراستی و نادرستی را ندیده اید؟ آخر چگونه؟ به که باید گفت این درد را که به استخوان می زند؟! شمایان نه پر سیمرغ بلکه تمامی شاهنامه و هستی سیمرغ را سوزاندید و پرپر کردید. پس این مشاوری که با گروه به آلمان اعزام شده چه کرده که حال باید شاهد این افتضاح باشیم؟ در ایران در جشنواره فجر در سالن اصلی تئاتر شهر مقابل چشمانمان به ما، به هویت ما، به ریشه های ملی مذهبی ما و به فخر ما توهین می کنندو آن را زیر پا له می کنند و آب از آب هم تکان نمی خورد که هیچ بلکه برایشان دست هم می زنند! چقدر هزینه این توهین شده است. هزینه ای که از جیب این ملت خرج می شود!

بزرگترین حماسه سرا و بزرگترین کتاب حماسی را این گونه به سخره می گیرند. نوشته اند براساس شاهنامه فردوسی باید گفت کدام شاهنامه، کدام فردوسی؟ ما این شاهنامه و این فردوسی ای را که شما به صحنه کشیده اید نمی شناسیم. شاهنامه را پرغلط تاویل و تحلیل می کنند و هرچه که مغز کوچکشان فرمان می دهد به کار می گیرند تا ما را زیر گام های خود له کنند. این چه حرکت نرمی است که حالا می خواهد به اسطوره های ما حمله ور شود و همه چیز ما را از هم بپاشاند؟ حکیم ابوالقاسم فردوسی یعنی حماسه سرای مسلمان ایران اسلامی او قبل از آنکه شاعر باشد یک حکیم مسلمان است، قبل از اینکه حکیم باشد یک قرآن شناس و عارف اسلامی است. این از شیوه زندگی او، از اعتقادات او، از سیره او، از منش او، از ارادت او به مولای متقیان و حضرت رسول (ص)، از توحید او، از نحوه اندیشه او و از شاهنامه او پیدا است.

اکثر الگوهای قهرمانان و پهلوانان شاهنامه از قرآن است مگر سیاوش همچون ابراهیم (ع) از آتش نگذشت؟ مگر چون یوسف بر شهوت خود غلبه نکرد؟ مگر به سودابه نه نگفت؟ مگر چون اباعبدالله (ع) مظلوم نبود و سرش از بدن جدا نشد؟ آیا رستم و خصایلش و پهلوانیش و دلیری اش الگو برداری ای از مولای متقیان علی (ع) نیست؟ مگر زال، آن جوان سپید موی فرزانه از لقمان حکیم الگو نگرفته؟ مگر هفت خوان، هفت وادی سیر و سلوک عرفان اسلامی نیست؟ مگر سیمرغ نمادی از سروش الهی نیست؟ اصلا شما می دانید که مفهوم و معنی پرسیمرغ چیست؟ آیا ایرانیان آن طور که این نمایش نشان می دهد و می گوید خونخوار و خونریز بوده اند؟ آیا آنها بیژن را برای خونریزی و قتل و غارت به ارمنستان فرستادند یا به تقاضای مردم آنجا برای دفع شر گرازها و کمک از سرنوعدوستی؟ چه کسی می گوید که رستم و زال و سهراب و ... دائما و هماره در حال جنگ و خونریزی بوده اند؟ شاهنامه سراسر مملو از پند و اندرز و انسان دوستی و صلح و صفا و جنگ با دیوان و دشمنان انسانیت و توحید و یکتاپرستی و نوعدوستی و ... است. این دوستان آلمانی و هنرمندان ایرانی چگونه اینها را ندیده اند؟ ای کاش یک بار شاهنامه را می خواندید و سپس دست بدین کار می یازیدید.

دوستان عزیز! هنرمندان گرام ! شاهنامه، ادبیات روایی حماسی است و حرکتی از سطح به عمق دارد. باید عمق آن را دریابید تا بفهمید که چه می گوید. باید فردوسی شناس باشید، باید با قرآن و اسلام آشنا باشید. باید ایرانی باشید تا شاهنامه را درک کنید. شمایان، ایرانیان را و شاهنامه را تماما قاتل و خونریز و آدم کش و جنگ طلب و ... نشان داده اید که دائما به دنبال کشت و کشتار هستند و عاشق بوی خون و خون ریختن، شما می خواهید به ما درس بدهید و شاهنامه را برای ما تفسیر کنید و آن را تغییر دهید، به چه اجازه ای؟ آیا خود اجازه می دهید که ما با اسطوره های شما چنین کنیم؟ ظاهرا زیگفرید شما این گونه است. شما همه را با خود مقایسه می کنید. این نامش قیاس مع الفارق است.

زیگفرید که به مراتب بیشتر خون می ریزد و آدم می کشد. شما به رستم می گویید پسرت سهراب است اما او باز سهراب را می کشد. عجب! چگونه می توانید سرنوشت اسطوره را تغییر دهید؟ مگر نه اینکه سرنوشت قهرمانان تراژدی را تقدیر رقم می زند و آنها تاوان اعمال خود را می دهند و این یکی از بزرگترین درس های شاهنامه است. هر کس آن درو می کند که می کارد. هر کس نتیجه اعمال نیک و بد خویش را می بیند. شما سیاوش را طوری نشان داده اید که انگار واقعا از ته دل عاشق سودابه است اما شرایط را برای رسیدن به او مهیا نمی بیند. در حالی که او نیک سرشت بود و مکر زنانه سودابه و طنازی های او در سیاوش اثر نمی کرد و درست به همین دلیل خداوند او را به سلامت از آتش گذراند. بیژن نیز نتیجه عمل خویش را می بیند. او خطا کرد و پادافره اش چاه تاریک بود. او را گناهش در چاه افکند.

گناه رفتن به سرزمین دشمن، حریم غیر به سراپرده دختری ماه روی. او ابتدا اسیر نقش شده بود و چون در چاه شد نیک اندیشید وعشق را بازیافت و فهمید و چون یوسف پاک از چاه برآمد و خویش و عشقش را پاک گردانید. جالب است حتی در تقسیم نقش ها این حرکت ویرانگر نرم به کار گرفته شده است. ما دو سهراب داریم یکی سهرابی که خشمناک است و خونریز و دیگری سهرابی آ رام و اندوهگین. سهرابی که خونریز است و حریف می طلبد و آدم می کشد و خشمگین است و ... به بازیگر ایرانی سپرده شده، جالب است نه؟ باز هم هست در رستم هم این گونه است. سیمرغ هم که اصلا فلج است و با دو عصای عاریتی راه می رود، او بدجنس می نماید و خونخوار. زال هم چنین است، عاشق خونریزی، مرتب به رستم می گوید اسفندیار را بکشد اما نیک می دانیم که رستم، اسفندیار را بارها نصیحت کرد، گفت با او می آید به هرکجا که بخواهد اما نه با دستان بسته که رستم ایران است و ایران زمین نمی تواند و نباید تسلیم اسفندیار شود. شاید پادافره کشتن اسفندیار مرگ رستم باشد از درون و کشته شدن پسرش به دست خویش. این را سیمرغ هم قبل از کشتن اسفندیار به او گفته بود حتی زال هم او را اندرز داد.

رستم هرچه کرد برای ایران زمین و ایرانیان کرد نه برای خویش. چهار داستان از شاهنامه را گرفته اید، داستان های معروف و با تفسیر به رای و تغییر آنها تمامی شاهنامه را به تحریف کشیده اید. این یک فاجعه ملی است! آیا این هجوم فرهنگی نرم نیست؟ با دیدن این نمایش خون آدم به جوش می آید. نوع اجرا هم کار چندان جدیدی نبود. آتیلا پسیانی سال ها قبل از دوربین فیلمبرداری روی صحنه استفاده کرده است. شروع ماجرا و مقدمه چینی ابتدای اجرا هم بی ربط می نمود. مثلا مردی دست هایش را می شوید اما پاک نمی شوید اما نقش رستم را بازی می کند. برداشت از مکبث، دستان لیدی مکبث به خون آغشته است و هرچه می شوید پاک نمی شود. یعنی دستان رستم نیز به خون آلوده است و به این سادگی ها پاک نمی شود. اسکلت سرهایی که نمایش با آن شروع می شود برداشت از هملت است یعنی اینکه ایرانیان تماما در کشت و کشتار هستند.

زنی که شطرنج بازی می کند و تاکید بر روی مهره شاه یعنی ایران هماره صحنه جنگ بوده و ایرانیان جنگ طلب چون صفحه شطرنج در آن هماره جنگی در جریان است. حتی نقش اسفندیار را هم بازیگر آلمانی ایفا می کند. بازیگر زن آلمانی هر بار با آلمان تماس می گیرد هر دفعه آشفته تر می نماید و در آخر از نمایشی که در آن بازی می کند احساس بد و مشمئز کننده ای به او دست داده است و دارد روی داستان پرنده ای اسطوره ای و خون و خونریزی حاکم بر داستان ها کار می کند. سیمرغ در آ خر به زال می گوید؛ اما دیگر سیمرغی نخواهم بود برای آن زال که تویی، زال خونریز و برپرده، پر سیمرغ نشان داده می شود که نیمی از آن سرخ است به نشانه خون و خونریزی و خونخواری!

باید گفت مسئولین مرکز هنرهای نمایشی و آقایان بخش بین الملل و ارتباطات بین المللی! چگونه به خود اجازه داده اید که چنین نمایشی را سفارش داده و به اجرا در آورید؟ شما به چه اجازه ای این گونه تصمیم های نادرست را می گیرید؟ این شروع حمله های گسترده به هویت و زیربناهای فرهنگی، اعتقادی، مذهبی، سنتی و آیینی ایران اسلامی است و باید فکری اساسی به حالش بکنیم و تا تمامیت هویت و فرهنگ ما را به نابودی نکشانده است جلوی این گونه حرکت های خود محور را بگیریم. دوستان آلمانی و بازیگران و عوامل ایرانی ای که دوست دوستان آلمانی هستید! یادتان نرود که بر سر در سازمان ملل شعری از یک شاعر ایرانی نوشته شده است:

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

لطف کرده نام شاعرش را به دوستان آلمانی تان بگویید. ایرانیان هیچگاه جنگ طلب و خونریز نبوده و نیستند و نخواهند بود. این را تاریخ ما و عملکرد ما و فردوسی ما و سعدی ما و مولوی ما و دین ما و اعتقادات ما می گوید. راستی خودتان نام شاعرش را می دانید؟

و یا این شعر:

توانا بود هر که دانا بود

ز دانش دل پیر برنا بود

مرحمت فرموده نام این شاعران را به یاد آورید. شاید که یادتان بیاید. اینجا ایران است و شما ایرانی هستید و این شاعران بزرگ در فرهنگ و هویت ایران اسلامی رشد و نمو یافته اند و نه تنها فخر ایران که چون خورشیدی بر ادبیات و تاریخ بشریت می درخشند.

سید علی تدین صدوقی

عضو بین المللی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران



همچنین مشاهده کنید