دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نمایـش یا کمایـش


نمایـش یا کمایـش

نگاهی به نمایش«تب» به نویسندگی و کارگردانی«حمید شریف زاده»

نمایش، در متن و اجرا چه ساختاری دارد و اساسا برای چه به اجرا در می‌آید؟ ... و آیا در متن و اجرا باید به غایت‌مندی‌ها و ویژگی‌ها و نگره‌های خاص دنیای خود نمایش هم توجه داشت یا نه؟ در نمایش«تب» به نویسندگی و کارگردانی«حمید شریف‌زاده»، سعی شده که به این پرسش‌ها پاسخ داده نشود.

معمولا نمایش‌های دبیرستانی و مدرسه‌ای اغلب از لحاظ متن و اجرا ضعیف‌اند، مخصوصا وقتی که متن نمایش هم توسط خود کارگردان و یا یک دانش‌آموز دیگر نوشته شده باشد؛ در این نوع نمایش‌ها نویسنده و کارگردان همه تاکید خود را به سرگرم کردن و خنداندن مخاطب معطوف می‌کنند و این کار را عمدتا از طریق گفتارها و حرکاتی که اکثرا متناقض و بسیار عامیانه هستند و اغلب هم صرفا متلک‌ها، فحش‌ها و«زشت‌گویی»‌ها و رفتارهای آدم‌های کودن و یا لات و کمی لومپن را به نمایش می‌گذارند، انجام می‌دهند. سپس در لحظاتی مقرر با یک حادثه ساختگی جدی که معمولا یک حادثه تراژیک منجر به مرگ احتمالی یا یک ازدواج است، نمایش را به پایان می‌رسانند و وانمود می‌شود که ظاهرا نمایشی به اجرا در‌آمده است.

باید خاطرنشان کرد که هیچ متنی صرفا با مرگ یا ازدواج پایانی، ساختارمند نمی‌شود و به شکل نمایشنامه در نمی‌آید. در بسیاری از نمایشنامه‌ها اساسا حادثه‌ای هم در پایان وجود ندارد و فقط یک نتیجه‌گیری قطعی یا اختیاری از کلیت حوادث، موقعیت‌ها و نیز حادثه یا موقعیت قبل از پایان گرفته می‌شود. ضمنا هر موضوعی برای دنیای نمایش جالب و مناسب نیست. موضوع باید الزاما بدیع و نو باشد و امکان طراحی موقعیت‌ها و حوادث و پرسوناژها و فضای نمایشی معینی را به نویسنده بدهد و نهایتا امکان طراحی، شکل‌دهی و صحنه‌بندی‌های دراماتیک، نشانه‌مند و تاویل‌زا و تعلیق‌زای مرتبطی را که در پایان به یک یا چند غایت‌مندی منجر گردد، فراهم نماید.

اکثر نمایش‌های صرفا سرگرم‌کننده از الگوهای غلطی پیروی می‌کنند. در نمایش«تب» به نویسندگی و کارگردانی«حمید شریف‌زاده» - که ممکن است حتی دانشجو هم باشدـ با چنین «نمایش‌گونه»‌ای روبه‌رو هستیم. نمایش از لحاظ محتوایی به چند موقعیت«تصویرگونه» کوتاه و سطحی می‌پردازد که در آن دانشجویان دختر دانشگاه همانند دختران دبیرستانی نشان داده شده‌اند، استاد هم همچون یک معلم مدرسه ابتدایی و مکان دانشگاه هم جایی نه برای درس خواندن، بلکه مکانی برای عشق‌ورزی و عاشقانگی معرفی شده است. ضمنا راننده اتوبوس دانشگاه هم ریخت و قیافه سبزی‌فروش‌ها یا میوه‌فروش‌ها را دارد. این نمایش فاقد چیزی به نام«دیالوگ» است و آنچه از لحاظ گفتاری رد و بدل می‌شود، چیزی جز حرف زدن عامیانه و حتی عامیانه‌تر از آنچه تصور می‌رود، نیست. ضمنا دانشجوها و استاد هم به همین شیوه سخن می‌گویند و نویسنده فرصت‌های زمانی کافی هم برای فحش و متلک و توهین گذاشته و این ناهنجاری‌ گفتاری و ذهنی به حدی است که از این اجرای«نمایش‌گونه» جشنواره، سرریز می‌کند.

از لحاظ اجرا باید گفت، وقتی یک کارگردان که خودش نویسنده متن هم است، از لحاظ محتوایی بسیار کم می‌آورد، به دکور و آرایه‌های صحنه متوسل می‌شود، چون چنین کارگردانی معمولا تعاریف مقوله‌هایی مثل«موضوع یا تم»، «ساختار نمایشنامه» و«ساختار اجرایی نشانه‌مند» نمایش را با تعریف تئاتری آن نمی‌داند؛ لذا صحنه را پر از دکور و ابزار صحنه که هیچ الزامی برای همه آنان وجود ندارد، می‌کند. میزان دکوری که برای«نمایش‌گونه» تب به نویسندگی و کارگردانی«حمید شریف‌زاده» به کار رفته، به اندازه دکور دو و حتی سه نمایش است و کاربری‌های دراماتیکی خاصی هم ندارند. بازیگر به معنای تئاتری آن در این اجرا حضور ندارد، آنچه ما می‌بینیم در حقیقت نوعی«بازی غیرنمایشی» با ابزار صحنه و آدم‌ها است. این«نمایش‌گونه» هیچ حرف مهمی برای گفتن ندارد و از لحاظ اجرایی هم طراحی یا میزانسن‌های معین و خاصی و یا نگره نمایشی تاویل‌زایی در آن نیست.

در یک نمایش خوب الزاما باید یک یا چند«کنش دراماتیک» بیرونی یا درونی وجود داشته باشد، طوری که منجر به تجربه حسی و ذهنی تماشاگر بشود. در این اجرا همه چیز سطحی و گذراست و در آن موقعیت یا حادثه تعلیق‌زا و تاویل‌زایی هم با تعریفی که در تئاتر از آن می‌شود، وجود ندارد. دیالوگ‌ها هم دیالوگ نیستند، بلکه شکل عامیانه‌تری از گفت‌و‌گوهای سطحی و کم‌مایه مردم‌اند؛ موضوعاتی هم مثل بیکاری و یا عاشق شدن، وضعیت درسی دانشگاه‌ها، مرگ احتمالی یک نفر و موضوع زشتی و زیبایی که به شکلی متناقض، همگی بی‌اهمیت، بی‌ارزش و بدون نتیجه و مضمون خلاقانه‌ای مطرح شده‌اند، در کلیت خود هیچ ارتباطی به هم ندارند و اگر نویسنده متن آنها را از طریق دوستی و یا مکان دانشگاه به هم ربط می‌دهد، این ارتباط هم ساختگی و دلبخواهی است. هیچ غایت‌مندی یا محتوای جدی و قابل تاملی در این نمایش نیست و این اجرا اغلب به لوس‌بازی‌ها و نقض معنی واقعی دانشگاه، درس، استاد و تحصیل و به بی‌اعتباری ازدواج و حتی به نقض و بی‌معنایی عشق هم اشاره دارد و عملا موضوع‌های جدی زندگی دانشجویان و خود آنها را هم به سخریه می‌گیرد؛ یعنی ارزش‌ها را به ضدارزش و تئاتر را هم به ضد تئاتر تبدیل کرده است و البته موضوع مهمی هم از لحاظ«آسیب‌شناسی فرهنگی جامعه و مخاطبان تئاتر» حائز اهمیت است؛ تماشاگران، با کمال تعجب از این بی‌ارزشی‌ها خوششان می‌آید. آنها می‌خندند و کیف می‌کنند – اگر مثل برخی از اجراها قبلا کارگردان دارودسته، طرفداران، اعضای فامیل و یا شاگردان یا همکلاسی‌ها و دوستان خودش را برای تماشای نمایش دعوت نکرده باشد و حتی به آنان نگفته باشد که«عمدا ابراز احساسات کنید تا نمایشم خوب جلوه کند و جایزه‌ای هم بگیریم!» در این نمایش بیست‌وهفت نفر وارد صحنه می‌شوند و اگر هر کدام از این افراد فقط دو نفر را دعوت کرده باشند، قضیه همان می‌شود که اشاره شد.

«نمایش‌گونه» بسیار عامیانه«تب» به طور متناقضی با دو، سه جمله انتزاعی و ادبی شروع و پایان می‌پذیرد:«کاش می‌شد اون ابر را تاکنم و بذارم زیر سرم» و«انگار بدون اجازه من پاهام داره منو جایی می‌بره» و البته ترانه‌ای بازاری هم از بلندگو پخش می‌شود.

نویسنده متن به چندین جا و موضوع اشاره می‌کند: دانشگاه، کلاس‌های درس، خوابگاه دختران، داخل اتوبوس دانشگاه، بیرون از دانشگاه برای اشاره به روابط عاطفی و عاشقانه ادامه‌دار دانشجویان، بیکاری، تصادف، مرگ احتمالی و البته لابه‌لای این‌ها به زشت و زیبا بودن دختران هم می‌پردازد و در کل از همه این موضوع‌های جدی یک عکس یا تصویر سطحی و مضحک و بی‌معنا ارائه می‌دهد که حاوی هیچ غایت‌مندی مهمی نیست.

ضمنا دختر زشت که با یک دختر نسبتا زیبا دوست شده و قاعدتا و بنا به موقعیت‌اش باید حس همدردی و انسانی تماشاگر را برانگیزد، بسیار خل و چل و مضحک نشان داده شده و بر دیوار خوابگاه دختران نیز عکس‌هایی از هنرپیشگان مرد فیلم‌های هندی زده شده است. اجرای نمایش«تب» به نویسندگی و کارگردانی«حمید شریف‌زاده» مملو از جدل‌ها و عصبانیت‌های ساختگی است و کارگردان آنها را بهانه‌ای برای به کار بردن حرف‌های مستهجن و زشت که به زعم خودش سبب خندیدن و سرگرم شدن تماشاگر می‌شوند، قرار داده است.

این نمایش از لحاظ موضوع و متن، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه، دکور، لباس، چهره‌پردازی و حتی نور و موسیقی حاوی داده‌هایی عامیانه و سطحی یک نمایش دبیرستانی است و چون از همه لحاظ کم دارد و کم می‌نماید، بهترین عنوان برای این نمایش،«کمایش» است.

نویسنده : حسن پارسایی