جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مردم و نخستین دولت
![مردم و نخستین دولت](/web/imgs/16/152/v1fx31.jpeg)
آیا ولایت و حکومت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر خواست و رأی مردم مبتنی بود و اصولاً مردم و آرای آنان، چه جایگاهی در دولت پیامبرصلیاللهعلیهوآله داشتند؟
یکی از شبهاتی که برخی از نویسندگان معاصر، پیرامون منشأ مشروعیت حکومت اسلامی مطرح میکنند، این است که «ولایت و حکومت پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بر خواست و ارادة مردم مبتنی بوده است و نه بر اراده و تفویضالهی و به بیان دیگر، مشروعیت ولایت و حکومت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، برخواسته از پذیرش و انتخاب مردم بوده است و نه انتصاب و تفویض خداوند».
مهمترین دلیل این ادعا، آن است که در چند واقعة تاریخی، برخی از مسلمانان با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیعت کرده و بدان وسیله، مردم به پیامبر صلیاللهعلیهوآله، ولایت و حق حکومت دادهاند. ارزیابی و نقد این شبهه، نیازمند شناخت و بررسی سه موضوع مهم، یعنی «منشأ مشروعیت حکومت پیامبرصلیاللهعلیهوآله»، «محتوا و ماهیت بیعتهای پیامبر صلیاللهعلیهوآله» و «جایگاه خواست مردم در حکومت اسلامی» میباشد که به بررسی آنها میپردازیم:
الف) منشأ مشروعیت حکومت پیامبر
از دیدگاه اسلام، منبع ذاتی مشروعیت و حقانیت، اعتبار خداوند متعال است و هیچ شخصی، حق حاکمیت بر دیگری را ندارد؛ مگر آن که از جانب حق تعالی، به این منصب نایل آید. بررسی آیات متعدد قرآن، بیانگر این است که قرآن کریم، وضع قانون و حکمرانی را از اوصاف اختصاصی خداوند متعال میداند. در آیاتی از قرآن، چنین آمده است:
۱) «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ؛۱ حکم جز به دست خدا نیست که حق را بیان میکند و او بهترین داوران است».
۲) «لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ؛۲ در این [سرای] نخستین و در آخرت، ستایش از آن اوست و حکم و فرمان، او راست».
۳) «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ؛۳ حکم، جز برای خدا نیست؛ دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند».
۴) «ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ؛۴ و غیر از او، والی و حمایتگری برای آنان نخواهد بود».
خداوند در این آیات، حق حکمرانی را به خود اختصاص داده و آن را از غیر خود (مانند قیصرها، پادشاهان و...) نفی کرده است؛ حکمی که لازمهاش قانونگذاری و حکومتداری در قلمرو دین و شریعت الهی است و هر قانون و نظام حکمرانی بیگانه با خدا را فاقد مشروعیت میانگارد. در آیات دیگر نیز علاوه بر الزام به حکمرانی بر اساس دین الهی، از متخلفان با عناوین «کافر»، «ظالم» و «فاسق»، یاد شده است که برخی عبارتند از:
۱) «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهفَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ؛۵ و کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکردهاند، آنان خود کافرانند».
۲) «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ الله فَأولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛۶ و کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود ستمگرانند».
۳) «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهفَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛۷ و کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، خود فاسقانند». بنابراین، دو رکن مهم و اساسی حکومت، یعنی «قانون» و «حاکم»، از مواردی هستند که قرآن تعیین هر دو رکن را از شئون خداوند دانسته است و بر این اساس، منشأ مشروعیت حکومت را تنها اعتبار خداوند متعال میداند. حال پرسش
مهم در اندیشة سیاسی این است که آیا خداوند سبحان، این حق را به دیگران واگذار کرده است یا خیر؟
بر اساس دلایل عقلی و نقلی بسیار متعدد، خداوند، این اجازه و حق را به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله داده است و ضمن واگذاری مسئولیتها و شئون اجتماعی و سیاسی متعدد به پیامبر صلیاللهعلیهوآله به وی چنین دستور داده است: «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّه؛ُ۸ و میان آنان به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری کن» و «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِآلهوی؛۹ پس میان مردم، به حق داوری کن و هرگز از هوای نفس، پیروی نکن...». دو آیة یاد شده و آیات متعدد دیگر، به طور صریح، با خطاب به پیامبر صلیاللهعلیهوآله، آن حضرت را مسئول و ناظر مستقیم حکومت معرفی میکند.
ب) ماهیت بیعتهای پیامبر
بیعتهایی که در زمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله انجام شدند، زمینهها و علتهای مختلفی داشته که برخی عبارتند از:
۱) بیعت «عقبه اولی» که در موسم حج، بین پیامبر صلیاللهعلیهوآله و دوازده نفر از انصار به وقوع پیوست.
۲) بیعت «عقبه دوم» که بین پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ۷۳ مرد و دو زن به وقوع پیوست.
۳) بیعت «شجره رضوان» که در سال هفتم هجری با جمع کثیری از مردم در حدیبیه بسته شد.
۴) «بیعة النساء» که در هنگام فتح مکه (سال هشتم هجرت)، صورت پذیرفت.
از موارد فوق و بیعتهای انفرادی دیگری که افراد تازه مسلمان با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میبستند، نتایج زیر به دست میآید:
۱) مفهوم بیعت، لزوماً با انتخابات سیاسی امروز یکسان نیست و بیعت در موارد متعددی که بحث از نمایندگی و سیاست نیست نیز بیعت به کار میرود.
۲) برای این که بیعت، بر نظریة «وکالت از سوی شهروندان» و مقولاتی نظیر مردمسالاری و قرارداد اجتماعیِ قابل انطباق و مشروعیتساز باشد، به ناچار باید یک طرف این پیمان، عموم شهروندان و یا اکثریت آنان و طرف دیگرش، زمامدار جامعه باشد؛ ولی چنین پیمان مشروعیت دهندهای، در حکومت نبوی، تحقق نداشته است؛ زیرا حتی اگر بیعت رضوان آن گونه که این نظریهپرداز گمان کرده است و فرضاً بیعتهای دیگر انفرادی را هم مربوط به حکومت و زمامداری بدانیم، فقط بیعت گروهی از شهروندان جزیره العرب، یعنی مسلمانان اثبات میشود و شهروندان دیگر، مانند اهل کتاب و مشرکین که اکثریت جامعه را تشکیل میدادند، در این بیعت، حضور نداشتند؛ پس چگونه رسول خداصلیاللهعلیهوآله، اهل کتاب را به قبول اسلام یا پرداخت جزیه، ملزم میکرد؟
۳) گرچه بیعت، عقد و دارای دو طرف است و همچنان که مردم پیمان میبندند که بر شریعت، استوار بوده، از اطاعت سرباز نزنند، پیامبرصلیاللهعلیهوآله یا دیگر کسانی که در طرف بیعت قرار میگرفتند نیز قول میدادند که در مقابل، از انجام مسئولیت و یا از وعدههای اخروی که دادهاند، تخلف ورزیده نشود؛ اما با این همه، در بیعت، جلوة اطاعت و قبول الزام از طرف مردم، قویتر است.
۴) این قبیل بیعتها به معنای انتخاب و توکیل زعامت و رهبری سیاسی نیست و هرگز نمیتوان آنها را مبنای مشروعیت اعلام کرد.
ج) جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر
گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله الهی است و خواست و پذیرش مردم، هیچ تأثیری در آن ندارد، اما این بدان معنا نیست که پذیرش و عدم پذیرش و همکاری و عدم همکاری مردم، هیچ تأثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت الهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله نداشته است؛ بلکه بررسیهای تاریخی، بیانگر این واقعیت است که شکلگیری و تحقق عینی قدرت سیاسی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، همواره با رضایت عمومی مسلمین، بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار، همراه بوده است.
سیرة آن حضرت گواه است که او به نظر اصحاب خود، ارج فراوان مینهاد و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت بر کارها دخالت میداد و حتی در بسیاری اوقات، نظر اکثریت را مقدم میداشت؛ به طوری که گاهی به خاطر اظهارات آنها، از اعمال نظر خود، صرف نظر میکرد.
پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله با اینکه در رأس هرم قدرت سیاسی قرار داشت و اختیاراتش را مستقیماً از خدا میگرفت و با تعیین خاص الهی، حکومت میکرد، اما در عین حال، در سایر حوزههای اجرایی، به رأی مردم، توجه داشت؛ چنانکه برای جمع بین نظام قبیلگی و وحدت سیاسی مدینه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از آنان درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر صلیاللهعلیهوآله و آنان و راهبر قوم خود باشند. این گروه، توسط خود مردم انتخاب شدند؛ سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله، با آنان بیعت کرد.
همچنین رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در سال ششم هجری، در هر قبیله، افرادی را به عنوان «عریف» تعیین کرد که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم را در جهت ارائه به حاکم، بر عهده داشتند و بدین طریق، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای نظرخواهی از مردم، به عریف هر قوم مراجعه میکرد و در مواردی که تصمیمگیری و یا اجرای یک تصمیم، به هماهنگی با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگی، توسط عریف انجام میگرفت؛ چنانکه در جنگ حنین، بعد از نظرسنجی عریفها از مسلمانان و کسب رضایت آنان، دستور آزادی بخشی از اسرا را صادر کرد.
در دولت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، علاوه بر شور و مشورت، جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسی و اجتماعیِ جامعة اسلامی، برای اقتدار مردمی نظام اسلامی، از بیعت نیز استفاده میشده است. در سیرة معصومان علیهم السلام نیز چنین آمده است: «رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این گونه بود که با اصحاب خود مشورت میکردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، میگرفت». رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در موضوعاتی که به وسیلة وحی و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات - برای خود یا دیگران - حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا، به اجرا در میآورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست؛ امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگی، اگر جنبة فردی داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند و کسی حق مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت و هرگاه مربوط به جامعه بود، پیامبر صلیاللهعلیهوآله حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ میدانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور داشت و از همه برتر بود، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأی، رفتار نمیکرد و به افکار مردم، بیاعتنایی نمیکرد.
بر این اساس، میتوان دو نقش و کارکرد مهم زیر را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی، برشمرد:
۱) مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینهسازی برای انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند.
۲) مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.۱۰
پینوشت:
۱. انعام، آیة ۵۷.
۲. قصص، آیة ۷۰.
۳. یوسف، آیة ۴۰.
۴. رعد، آیة ۱۱.
۵. مائده، آیة ۴۴.
۶. همان، آیة ۴۵.
۷. همان، آیة ۴۷.
۸. همان، آیة ۴۸.
۹. همان، آیة ۲۶.
۱۰. همان، آیة ۴۴.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست