پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

مردم و نخستین دولت


مردم و نخستین دولت

آیا ولایت و حکومت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر خواست و رأی مردم مبتنی بود و اصولاً مردم و آرای آنان, چه جایگاهی در دولت پیامبرصلی الله علیه وآله داشتند

آیا ولایت و حکومت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله بر خواست و رأی مردم مبتنی بود و اصولاً مردم و آرای آنان، چه جایگاهی در دولت پیامبرصلی‏الله‏علیه‏وآله داشتند؟

یکی از شبهاتی که برخی از نویسندگان معاصر، پیرامون منشأ مشروعیت حکومت اسلامی مطرح می‏کنند، این است که «ولایت و حکومت پیامبر اکرم‌صلی‏الله‏علیه‏وآله بر خواست و ارادة مردم مبتنی بوده است و نه بر اراده و تفویض‏الهی و به بیان دیگر، مشروعیت ولایت و حکومت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله، برخواسته از پذیرش و انتخاب مردم بوده است و نه انتصاب و تفویض خداوند».

مهم‏ترین دلیل این ادعا، آن است که در چند واقعة تاریخی، برخی از مسلمانان با پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله بیعت کرده و بدان وسیله، مردم به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله، ولایت و حق حکومت داده‏اند. ارزیابی و نقد این شبهه، نیازمند شناخت و بررسی سه موضوع مهم، یعنی «منشأ مشروعیت حکومت پیامبرصلی‏الله‏علیه‏وآله»، «محتوا و ماهیت بیعت‏های پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله» و «جایگاه خواست مردم در حکومت اسلامی» می‏باشد که به بررسی آنها می‌پردازیم:

الف) منشأ مشروعیت حکومت پیامبر

از دیدگاه اسلام، منبع ذاتی مشروعیت و حقانیت، اعتبار خداوند متعال است و هیچ شخصی، حق حاکمیت بر دیگری را ندارد؛ مگر آن که از جانب حق تعالی، به این منصب نایل آید. بررسی آیات متعدد قرآن، بیان‏گر این است که قرآن کریم، وضع قانون و حکمرانی را از اوصاف اختصاصی خداوند متعال می‏داند. در آیاتی از قرآن، چنین آمده است:

۱) «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ؛۱ حکم جز به دست خدا نیست که حق را بیان می‏کند و او بهترین داوران است».

۲) «لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ؛۲ در این [سرای‏] نخستین و در آخرت، ستایش از آن اوست و حکم و فرمان، او راست».

۳) «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ؛۳ حکم، جز برای خدا نیست؛ دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست؛ ولی بیشتر مردم نمی‏دانند».

۴) «ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ؛۴ و غیر از او، والی و حمایت‏گری برای آنان نخواهد بود».

خداوند در این آیات، حق حکمرانی را به خود اختصاص داده و آن را از غیر خود (مانند قیصرها، پادشاهان و...) نفی کرده است؛ حکمی که لازمه‏اش قانون‏گذاری و حکومت‏داری در قلمرو دین و شریعت‏ الهی است و هر قانون و نظام حکمرانی بیگانه با خدا را فاقد مشروعیت می‏انگارد. در آیات دیگر نیز علاوه بر الزام به حکمرانی بر اساس دین الهی، از متخلفان با عناوین «کافر»، «ظالم» و «فاسق»، یاد شده است که برخی عبارتند از:

۱) «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ الله‏فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ؛۵ و کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکرده‏اند، آنان خود کافرانند».

۲) «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ الله ‏فَأولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛۶ و کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود ستم‏گرانند».

۳) «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ الله‏فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛۷ و کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، خود فاسقانند». بنابراین، دو رکن مهم و اساسی حکومت، یعنی «قانون» و «حاکم»، از مواردی هستند که قرآن تعیین هر دو رکن را از شئون خداوند دانسته است و بر این اساس، منشأ مشروعیت حکومت را تنها اعتبار خداوند متعال می‏داند. حال پرسش

مهم‏ در اندیشة سیاسی این است که آیا خداوند سبحان، این حق را به دیگران واگذار کرده است یا خیر؟

بر اساس دلایل عقلی و نقلی بسیار متعدد، خداوند، این اجازه و حق را به پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏وآله داده است و ضمن واگذاری مسئولیت‏ها و شئون اجتماعی و سیاسی متعدد به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله به وی چنین دستور داده است: «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّه؛ُ۸ و میان آنان به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری کن» و «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ‏آلهوی؛۹ پس میان مردم، به حق داوری کن و هرگز از هوای نفس، پیروی نکن...». دو آیة یاد شده و آیات متعدد دیگر، به طور صریح، با خطاب به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله، آن حضرت را مسئول و ناظر مستقیم حکومت معرفی می‏کند.

ب) ماهیت بیعت‏های پیامبر

بیعت‏هایی که در زمان پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله انجام ‏شدند، زمینه‏ها و علت‏های مختلفی داشته که برخی عبارتند از:

۱) بیعت «عقبه اولی» که در موسم حج، بین پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله و دوازده نفر از انصار به وقوع پیوست.

۲) بیعت «عقبه دوم» که بین پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله و ۷۳ مرد و دو زن به وقوع پیوست.

۳) بیعت «شجره رضوان» که در سال هفتم هجری با جمع کثیری از مردم در حدیبیه بسته شد.

۴) «بیعة النساء» که در هنگام فتح مکه (سال هشتم هجرت)، صورت پذیرفت.

از موارد فوق و بیعت‏های انفرادی دیگری که افراد تازه مسلمان با پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله می‏بستند، نتایج زیر به دست می‏آید:

۱) مفهوم بیعت، لزوماً با انتخابات سیاسی امروز یکسان نیست و بیعت در موارد متعددی که بحث از نمایندگی و سیاست نیست نیز بیعت به کار می‏رود.

۲) برای این که بیعت، بر نظریة «وکالت از سوی شهروندان» و مقولاتی نظیر مردم‌سالاری و قرارداد اجتماعیِ قابل انطباق و مشروعیت‌ساز باشد، به ناچار باید یک طرف این پیمان، عموم شهروندان و یا اکثریت آنان و طرف دیگرش، زمامدار جامعه باشد؛ ولی چنین پیمان مشروعیت دهنده‏ای، در حکومت نبوی، تحقق نداشته است؛ زیرا حتی اگر بیعت رضوان آن گونه که این نظریه‌پرداز گمان کرده است و فرضاً بیعت‏های دیگر انفرادی را هم مربوط به حکومت و زمامداری بدانیم، فقط بیعت گروهی از شهروندان جزیره العرب، یعنی مسلمانان اثبات می‏شود و شهروندان دیگر، مانند اهل کتاب و مشرکین که اکثریت جامعه را تشکیل می‏دادند، در این بیعت، حضور نداشتند؛ پس چگونه رسول خداصلی‏الله‏علیه‏وآله، اهل کتاب را به قبول اسلام یا پرداخت جزیه، ملزم می‏کرد؟

۳) گرچه بیعت، عقد و دارای دو طرف است و همچنان که مردم پیمان می‏بندند که بر شریعت، استوار بوده، از اطاعت سرباز نزنند، پیامبرصلی‏الله‏علیه‏وآله یا دیگر کسانی که در طرف بیعت قرار می‏گرفتند نیز قول می‏دادند که در مقابل، از انجام مسئولیت و یا از وعده‏های اخروی که داده‏اند، تخلف ورزیده نشود؛ اما با این همه، در بیعت، جلوة اطاعت و قبول الزام از طرف مردم، قوی‏تر است.

۴) این قبیل بیعت‏ها به معنای انتخاب و توکیل زعامت و رهبری سیاسی نیست و هرگز نمی‏توان آنها را مبنای مشروعیت اعلام کرد.

ج) جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر

گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله الهی است و خواست و پذیرش مردم، هیچ تأثیری در آن ندارد، اما این بدان معنا نیست که پذیرش و عدم پذیرش و همکاری و عدم همکاری مردم، هیچ تأثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت‏ الهی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله نداشته است؛ بلکه بررسی‏های تاریخی، بیان‏گر این واقعیت است که شکل‏گیری و تحقق عینی قدرت سیاسی پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله، همواره با رضایت عمومی مسلمین، بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار، همراه بوده است.

سیرة آن حضرت گواه است که او به نظر اصحاب خود، ارج فراوان می‏نهاد و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت بر کارها دخالت می‏داد و حتی در بسیاری اوقات، نظر اکثریت را مقدم می‏داشت؛ به طوری که گاهی به خاطر اظهارات آنها، از اعمال نظر خود، صرف نظر می‏کرد.

پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏وآله با این‏که در رأس هرم قدرت سیاسی قرار داشت و اختیاراتش را مستقیماً از خدا می‏گرفت و با تعیین خاص الهی، حکومت می‏کرد، اما در عین حال، در سایر حوزه‏های اجرایی، به رأی مردم، توجه داشت؛ چنان‏که برای جمع بین نظام قبیلگی و وحدت سیاسی مدینه، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله از آنان درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله و آنان و راهبر قوم خود باشند. این گروه، توسط خود مردم انتخاب شدند؛ سپس پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله، با آنان بیعت کرد.

همچنین رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله در سال ششم هجری، در هر قبیله، افرادی را به عنوان «عریف» تعیین کرد که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم را در جهت ارائه به حاکم، بر عهده داشتند و بدین طریق، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏وآله برای نظرخواهی از مردم، به عریف هر قوم مراجعه می‏کرد و در مواردی که تصمیم‏گیری و یا اجرای یک تصمیم، به هماهنگی با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگی، توسط عریف انجام می‏گرفت؛ چنان‏که در جنگ حنین، بعد از نظرسنجی عریف‏ها از مسلمانان و کسب رضایت آنان، دستور آزادی بخشی از اسرا را صادر کرد.

در دولت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله، علاوه بر شور و مشورت، جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسی و اجتماعیِ جامعة اسلامی، برای اقتدار مردمی نظام اسلامی، از بیعت نیز استفاده می‏شده است. در سیرة معصومان علیهم السلام نیز چنین آمده است: «رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏وآله این ‏گونه بود که با اصحاب خود مشورت می‏کردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، می‏گرفت». رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏وآله در موضوعاتی که به وسیلة وحی و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات - برای خود یا دیگران - حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا، به اجرا در می‏آورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست؛ امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگی، اگر جنبة فردی داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند و کسی‏ حق مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت و هرگاه مربوط به جامعه بود، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ می‏دانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور داشت و از همه برتر بود، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأی، رفتار نمی‏کرد و به افکار مردم، بی‏اعتنایی نمی‏کرد.

بر این اساس، می‏توان دو نقش و کارکرد مهم زیر را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی، برشمرد:

۱) مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینه‌سازی برای انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند.

۲) مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.۱۰

پی‌نوشت:

۱. انعام، آیة ۵۷.

۲. قصص، آیة ۷۰.

۳. یوسف، آیة ۴۰.

۴. رعد، آیة ۱۱.

۵. مائده، آیة ۴۴.

۶. همان، آیة ۴۵.

۷. همان، آیة ۴۷.

۸. همان، آیة ۴۸.

۹. همان، آیة ۲۶.

۱۰. همان، آیة ۴۴.