جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
دوستی دختر مهربان با قورقوری
در یک ظهر زیبا و آفتابی، دختر کوچولو مهربان به جنگل آمد تا در کنار برکه مثل همیشه با توپ طلایی که هدیه مادربزرگ به او بود، بازی کند.
توپ طلایی، با دختر کوچولو صحبت میکرد و دخترکهیچ وقت احساس تنهایی نمیکرد.
آن روز ظهر، وقتی دختر مهربان از بازی با توپ خسته شد، کنار برکه نشست و طبق عادت همیشگی توپ را بالا انداخت.
تــــــوپ طــــــــــلایی وقتی بالا میرفت، به پرندگان سلام میکرد و سلام آنها را به دختر مهربان میرساند، اما آن روز، باد شدیدی وزید و توپ به داخل برکه افتاد.
دختر کوچولو که منتظر بود، توپ طلایی مثل همیشه به او سلام کند، ناراحت شد و گریه کنان به سمت برکه رفت اما خبری از توپ نبود.
نیلوفر زیبا وقتی اشکهای دختر کوچولو را دید، خواست به او کمک کند. دخترک مهربان روی نیلوفر نشست و نیلوفر او را به وسط برکه برد.
ساعتها گذشت اما خبری از توپ طلایی نبود. دخترک باید قبل از تاریک شدن هوا به خانه برمیگشت. به آسمان نگاه کرد و از خدا خواست تا توپ کوچک را به او بازگرداند.
دختر مهربان به نیلوفر گفت او را به جنگل باز گرداند که ناگهان قورباغهای زیبا از برکه بیرون آمد. نیلوفر به او گفت: ملکه برکه سلام. به این دختر مهربان و زیبا کمک کن تا توپش را پیدا کند.
قورباغه به دختر لبخندی زد و گفت: اگر من توپ را به تو بدهم، تو چه کار برای من انجام میدهی؟
دختر گفت: من عروسکهای زیادی دارم، مادرم هم کلوچههای خوش طعمی میپزد همه آنها را به تو میدهم.
قورباغه قبول نکرد.
دختر مهربان گفت: لباسهای من زیبا است. من تمام لباسهایم را به تو میدهم و از پدرم میخواهم به تو پول بدهد و تا آخر عمرت خوشبخت زندگی کنی.
قورباغه باز هم قبول نکرد و به او گفت، من ملکه برکه هستم. چطور است از توپ طلایی بپرسیم که دوست دارد در کنار کدام یک از ما زندگی کند.
دختر مهربان قبول کرد و سپس قورباغه به برکه رفت و توپ طلایی را از میان حلقه آن بیرون آورد.
دختر مهربان خوشحال شد و به طرف توپ رفت، اما نیلوفر به او نرسید و دختر درون آب افتاد.
دختر مهربان شنا بلد نبود، قورباغه دخترک را که بسیار ترسیده بود، نجات داد و او را کنار برکه برد.
دختر کوچولو با گریه از قورباغه معذرت خواست و قول داد تا دیگر در انجام هیچ کاری عجله نکند و از چیزهایی که دوستشان دارد، مواظبت کند.
قورباغه هم از دخترک و توپ طلایی خواست تا هر روز به او سر بزنند و با او بازی کنند از آن روز به بعد قورباغه، توپ طلایی و دختر کوچولو دوستان خوبی برای یکدیگر شدند.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
هلال احمر آتش سوزی قوه قضاییه تهران پلیس اصفهان بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو قیمت سکه خودرو دلار بانک مرکزی حقوق بازنشستگان سایپا ایران خودرو کارگران
نمایشگاه کتاب سریال شهاب حسینی عفاف و حجاب کتاب جواد عزتی مسعود اسکویی تلویزیون سینما سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین ترکیه اوکراین انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال پرسپولیس فوتبال علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید لیگ برتر بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر تبلیغات موبایل تلفن همراه اینستاگرام گوگل اپل ناسا عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
کبد چرب فشار خون بیمه دیابت بیماری قلبی کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی