شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مصاحبت کلام و فلسفه در تجرید شیخ الطائفه علامه شعرانی


مصاحبت کلام و فلسفه در تجرید شیخ الطائفه علامه شعرانی

نشر هرمس به تازگی اثری از خواجه نصیرالدین طوسی منتشر کرده است «کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد» نوشته علامه حلی است و محقق ارجمند مرحوم حاج شیخ ابوالحسن شعرانی مترجم و شارح فارسی آن است

نشر هرمس به تازگی اثری از خواجه نصیرالدین طوسی منتشر کرده است. «کشف المراد؛ شرح تجرید الاعتقاد» نوشته علامه حلی است و محقق ارجمند مرحوم حاج شیخ ابوالحسن شعرانی مترجم و شارح فارسی آن است. پژوهشگران علوم دینی، کلام اسلامی و تفسیر و فقه، بیش از ۵۰ سال است که از آثار، ترجمه ها و شروح و تعلیقات ابوالحسن شعرانی بهره مندند و الحق که ایشان با اصلاح و تعلیق و تحشیه و توضیح بسیاری از کتب دینی، به احیای آنها اهتمام ورزید؛ به ویژه منابع گرانسنگی چون مجمع البیان، تفسیر ابوالفتح رازی، اصول کافی، اصول و فروع وافی، وسائل الشیعه و ترجمه و شرح تبصره علامه، تفسیر منهج الصادقین و بسیاری دیگر که احصای آنها در این مجال دشوار خواهد بود. این کتاب را نباید ترجمه صرف کشف المراد علامه بدانیم. کتاب، ترجمه و شرحی است بر کشف المراد (خود کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد است) و نیز شرحی است بر کتاب «الموجز فی اصول الفقه» جعفر سبحانی تبریزی.

مرحوم شعرانی در این شرح به گفته خویش، عنایت تام به شرح علامه داشته و آنچه از آن اقتباس کرده، بیش از ثلث محتویات کتاب است و الباقی شرح فارسی ایشان بر این کتاب است. چنان که در مقدمه نوشته است؛ «... و امیدواریم هیچ تعصب ننموده باشیم و هیچ از جاده عفاف علمی هم خارج نشده کینه با کسی اظهار نکردیم و جز به اصول بدیهه و ظاهره تمسک ننموده از مسائل فلسفی همان که مطابق دیدیم یا مخالف ندیدیم نقل کردیم و از مسائل عرفا هیچ نیاوردیم چون بنای کلام بر عقل است و عرفان فوق عقل است...» و این اظهارات بخشی از ادله مترجم و شارح فارسی در سعی بر حفظ کیفیت اثر است. اتمام اثر به مرداد ۱۳۵۱ یک سال پیش از درگذشت ابوالحسن شعرانی بازمی گردد. ایشان در اواخر عمر دچار ضعف و بیماری قلب و ریه شد و زیر نظر پزشک بود. به علت تشدید بیماری به آلمان برده شد و در بیمارستانی در شهر هامبورگ بستری شد، اما معالجات سودی نداشت و ایشان پس از ۷۳ سال (عمر خواجه نصیر الدین نیز از ۷۳ سال تجاوز نکرد) در ۱۲ آبان ۱۳۵۲ دار فانی را وداع گفت و در جوار حضرت عبدالعظیم، روبه روی باغ طوطی به خاک سپرده شد.

علامه شعرانی علاوه بر عربی و فارسی، به زبان های فرانسه، ترکی و عبری نیز آشنایی داشت و حتی عبری را از یک روحانی یهودی فراگرفته بود. از شاگردان بنام ایشان می توان به حضرات آیات میرزاهاشم آملی، شیخ عبدالله جوادی آملی، شیخ حسن حسن زاده آملی و محدث ارموی اشاره کرد که هرکدام از آنها نیز به نوعی منشاء آثار شدند. سال گذشته (۲۹/۸/۸۷) یعنی ۳۵ سال پس از درگذشت او نشستی تخصصی در بزرگداشت علامه ابوالحسن شعرانی در قم برگزار شد. پیشتر در ۳۰ مهر ۱۳۸۴ (۳۲ سال پس از وفات ایشان) نیز انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشتی برای ایشان برگزار کرد.

● شیخ الطائفه

به دوران خواجه نصیر بازگردیم. سه سال مانده به آغاز قرن هفتم هجری (۵۹۷) و در نخستین سال قرن سیزدهم میلادی (۱۲۰۱)، محمدبن محمدبن حسن در طوس دیده به جهان گشود. جرج سارتن او را از بزرگ ترین علمای اسلام و از بزرگ ترین ریاضیدان ها می شمارد و بروکلمان مستشرق آلمانی، او را از مشهورترین علمای قرن هفتم و زبانزدترین مولف آن قرن به طور اطلاق می نامد. در جهان اسلام نیز او را القاب بسیاری است که شیخ الطائفه، محقق، استادالبشر و شیخ علی الاطلاق (وقتی می گفتند شیخ، منظور شیخ طوسی بود) از جمله آنهاست. علامه حلی او را استاد بشر و عقل یازدهم می خواند که این دومی احتمالاً به دلیل نظریه یی است که خواجه طوس در نقد عقاید مشایین از جمله نظریه عقول عشره فارابی ارائه کرده است و در اثنای مطلب جهت اشاره به آن نیز خواهد رفت.

شیخ عبدالله نعمه سه مرحله را در زندگی خواجه نصیر ترسیم می کند. مرحله اول را شامل مدتی می داند که خواجه در ایران به سر برد؛ یعنی از تاریخ ولادت تا زمانی که به اسماعیلیان پیوست. شیخ طوسی این مرحله از عمر خود را صرف تحصیل و تکمیل علوم در مراکز علمی ایران از قبیل قم و نیشابور کرد. احتمال می رود آثاری را نیز در این دوره تالیف کرده باشد، اما نعمه اطلاعات دقیقی به ما نمی دهد. مرحله دوم زندگی خواجه نصیر با آغاز حملات مغول به کشورهای اسلامی شروع می شود. در این زمان خواجه ناچار به اسماعیلیان پناه برد، زیرا در مقابل مغول، جز اسماعیلیان و قلاع مستحکم آنان کسی دیگر را تاب مقاومت نبود.

این مرحله نیز با فتح قلعه های اسماعیلیه توسط سپاه مغول به پایان رسید. سر جان ملکم نیز در تاریخ خود این نظر را تایید می کند که طوسی ناچار به اقامت نزد اسماعیلیان شد. برخی معتقدند شیخ در اول امر به اختیار خود به سوی ایشان رفت اما در منابع، حتی شواهدی دال بر تلاش خواجه برای فرار از دست اسماعیلیان وجود دارد. در آخر شرح اشارات نیز خود وی نکاتی نوشته که حاکی از اجبار او برای اقامت میان اسماعیلیه است و ناراحتی و دلتنگی او را از زندگانی می رساند؛ «بیشتر مطالب آن را (منظور شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا است) در چنان وضع سختی نوشته ام که مشکل تر از آن ممکن نیست و بیشتر آنها را در دورانی همراه با کدورت بال و تشویش خاطر به رشته تحریر درآورده ام... زمانی بر من نگذشت که چشم هایم پر از اشک و خیالم ناراحت و مشوش نباشد.» حتی در این خصوص افسانه هایی نیز رایج شد از جمله این مورد که در کتاب عرفات العاشقین نقل شده است؛ «وقتی که ملاحده (منظور اسماعیلیان است که از نظر شیعه ملحد شناخته می شوند) خواجه را حبس کردند، مشهور است از کاغذ و نی به جهت اطفال و مردم آنجا کاغذ بادبادک و فرفرک و غیره ساختن گرفت و به این سبب، نی و کاغذ و سریش بسیار جمع نمود و دو بال عظیم به جهت خود ساخته در وقت فرصت برخود بسته پرواز کرد و چهار فرسخ بپرید.» بدیهی است که چنین افسانه هایی بیشتر درخور عقل بسیط عوام الناس است تا ذهن ژرف اندیش خواجه طوس.

به هرحال از این دو مرحله که بگذریم، دوران سوم زندگی شیخ طوسی آغاز می شود. ابتدای این مرحله به زمانی بازمی گردد که طوسی به هلاکو ملحق شد و پایان آن نیز روزی است که در کاظمین به سال ۶۷۲ (۱۲۷۴ میلادی) دیده از جهان فروبست. هلاکو خواجه طوسی را به علت مکانت علمی و ارزش فکری، در شمار خواص خود درآورد و در نکوداشت او کوشید و به صحبت خود برگزید. فیلسوف طوسی هم این فرصت را مغتنم شمرد و از مکانت و قرب و منزلت خویش در دربار هلاکو استفاده کرد و مانع از آن شد که بلای مخوف مغول دامن گستر شود و به حد کمال برسد. در نتیجه کوشش های او، مغول بعد از مدت کمی، دیانت اسلام را پذیرفتند و احفاد و نوه های چنگیزخان که برای نابودی اسلام و از بین بردن تمدن اسلامی همت گماشته بودند، مسلمان شدند و در شمار حامیان اسلام درآمدند.

درباره خواجه نصیر افسانه های بسیاری هست که به یکی از آنها اشاره شد و نقل موردی دیگر نیز خالی از لطف نخواهد بود. در روضات الجنان می خوانیم؛ «شاگردش نجم الدین علی بن محمد معروف به دبیران صاحب متن شمسیه و کتاب حکمه العین و جامع الوقایع از خواجه طوسی در میدان جنگ، در حالی که یکی از پاهای خواجه در رکاب و دیگری روی زمین بود، چهارصد مساله از مسائل مشکل کلامی را پرسید و طوسی در ظرف نیم ساعت پاسخ آن چهارصد مساله را داد.» مهمل بودن چنین سخنی از آنجا پیداست که اگر نیم ساعت را بر چهارصد تقسیم کنیم، برای هر مساله زمانی حدود چهار و نیم ثانیه اختصاص می یابد که حتی برای ادای «یا شیخ، مساله...» نیز کفایت نمی کند.

غرض برخی دیگر از این روایت ها اشاره به حسن سیرت و صورت خواجه بوده است. برای مثال می گویند وقتی شخصی ضمن نامه یی به او دشنام داده و او را یا کلب بن کلب خطاب کرده بود، خواجه در جواب نوشت؛ «سگ با من تفاوت بسیار دارد، چه سگ از جمله چهارپایان و عوعو کننده و پوستش پوشیده از پشم و با ناخنی دراز باشد و این صفات در من نیست؛ بلکه قامت من راست و تنم بی موی و ناخنم پهن و ناطق و خندانم و فصول و خواص من غیر از فصول و خواص سگ می باشد.» از این قبیل گفته ها حدس زده اند که خواجه نصیر علاوه بر اخلاق خوش، از سیمایی نیکو نیز برخوردار بود. اما اظهاراتی از این دست نیز، نباید دال بر تکبر و نخوت خواجه باشد. چون بحث به تمثیل سگ رسید، بد نیست اشاره یی شود به آنچه شیخ انصاری در کتاب مکاسب در باب علم نجوم می نویسد و ذکر می کند که؛ «مشهور است که خواجه طوسی در یکی از مسافرت های خود به آسیابی رسید. از آسیابان درخواست کرد که شب را در آنجا بیاساید و صبح را حرکت کند. آسیابان با ماندن خواجه در آنجا موافقت کرد.

خواجه می خواست که به بالای بام آسیا رود و در آنجا استراحت کند. آسیابان به خواجه اظهار کرد که امشب باران خواهد آمد و خوب است شب را در داخل آسیا به سر برید؛ و در این امر اصرار ورزید. خواجه هرچه آسمان را نگاه کرد چیزی که دلیل بر آمدن باران باشد ندید و قبول نکرد و شب را به بالای بام خوابید. نصف شب ناگهان باران سخت باریدن گرفت و خواجه مجبور شد که به درون آسیا رود و از آسیابان پرسید از کجا دانستی که امشب باران خواهد آمد؟ گفت هر وقت که هوا تغییر می کند، سگم در درون آسیا می خوابد و بیرون نمی رود. خواجه فرمود؛ افسوس عمر بسیاری فانی ساختیم و به قدر ادراک و فهم سگی تحصیل نکردیم.»

● آثار و آرا

از خواجه نصیرالدین قریب به ۷۰ اثر وجود دارد. در آثار او نوعی متانت همراه با پایبندی به عقل و اخلاق علمی می توان مشاهده کرد. او به لحاظ فلسفی و کلامی منتقد مشایین به شمار می رود و با این همه که تعریضاتی بر شیخ الرئیس دارد، اما شرحی که او بر اشارات و تنبیهات ابن سینا نوشته از شروح معتبر و پراستفاده به شمار می رود. ابن خلدون در مقدمه می نویسد؛ «مردم مشرق به کتاب اشارات ابن سینا توجه خاصی دارند و امام ابن خطیب (فخر رازی) بر آن شرحی نیکو نوشته است، همچنین آمدی هم شرحی بر اشارات دارد و نصیرالدین طوسی معروف به خواجه از مردم عراق نیز اشارات را شرح کرده است و در بسیاری از مسائل آن، نظریات امام (فخر رازی) را مورد بحث قرار داده و تحقیقات او بر نظریات و مباحث امام برتری یافته است و برتر از هر صاحب دانش دانایی است (و فوق کل ذی علم علیم).»

خواجه خود در آغاز شرح اشارات می نویسد؛ «شیخ الرئیس در تالیف این کتاب موید من عندالله بوده است (یعنی نیاز به تایید ما ندارد). چنان که خود بوعلی رئیس حکما است، این کتابش نیز در میان سایر تالیفات او شیخ و رئیس است و چون امام فخر این کتاب را با نظر تعصب شرح کرده و اعتراضات زیادی وارد کرده به حدی که عده یی از فضلا شرح او را جرح نام نهاده اند، لازم دانستم که مطالب را مطابق عقیده مولف شرح نمایم و از بیان عقیده شخصی خودداری بکنم و شبهات امام فخر را چنان که شاید و باید انتقاد نمایم.» این طرز بیان و برخورد، حاکی از اعتنای خواجه به اخلاق علمی و خودداری از تعصب و جزمیت است و از این روست که جمهور فقها به یک میزان او را واجد اعتبار علمی و کلامی و فلسفی می دانند و در احترام به شخصیت وی بر یکدیگر سبقت می جویند.

در اینجا برای نمونه و بالاجمال به بحث قاعده الواحد اشاره می شود که بیش از آن البته از حوصله این مجال منصرف است.

آرای فلاسفه یونان تا عصر خواجه تسلط نظری خود را بر جهان فکری مسلمین نیز حفظ کرده و تا حدود زیادی مورد تصدیق همگان بود. طبق یکی از همین نظریات، از واحد بسیط، جز واحد بسیط مثل او صادر (خلق) نمی شود. این نظریه قرن ها همچون یک قاعده ریاضی که تخلف بردار نبوده و قابل بحث و مناقشه هم نیست، بر افکار فلاسفه اسلام سیطره داشت. این نظریه مبتنی بر اموری بود؛ مثل اینکه؛ محال بودن صادر شدن بیش از یک چیز از یک سبب فقط در صورتی است که صدور بالمباشره باشد نه به واسطه چیز دیگر (بالتسبیب). یا اینکه؛ ناچار باید میان علت و معلول آن جهت راجحی وجود داشته باشد که به آن جهت معلول از علت صادر می شود، و اگر آن جهت مخصوص، یا علاقه یی که از آن به سنخیت تعبیر می کنند، نبود، هیچ علتی سبب وجود معلول معینی نمی شد، مثلاً صدور حرارت از آتش (به جای برودت) ترجیح بلامرجح بود... خلاصه به اینجا می رسند که می گویند؛ اگر فرض کنیم که دو چیز از یک چیز صادر شده است، شکی نخواهد بود که مفهوم صدور یکی از آن دو چیز، از آن علت واحد، با مفهوم صدور دیگری از همان علت، مغایر خواهد بود و نتیجه تغایر و مخالفت بین دو خصوصیت خواهد شد و یکی از آن دو، معلولی غیر از معلولی که دیگری اقتضا می کند به وجود خواهد آورد.

استدلال ها در این قضیه ادامه می یابد ولی در اثنای نظریه به مشکلی برخوردند که از پیچیده ترین مشکلات فکری است، و آن اینکه خدای متعال، واحدی است که ترکیب را در او راه نیست، و مخلوق های او متعدد و بسیارند، و در این صورت چگونه ممکن است از یک واحد این کثرت صادر شود؟ بنابراین فلاسفه قدیم ناچار شدند واسطه یی برای صدور از خالق یکتا فرض کنند. مانند آنکه برخی یک ماده وهمی را فرض کردند و آن را «اثیر» نامیدند (تا خود را از اسارت این مشکل رها کنند)، یا به پیروی از افلاطون یک واسطه فرض کردند و آن را نفس کلی خواندند و فیلسوف دیگری دو واسطه و بعضی دیگر ۱۰ واسطه فرض کرده اند که یکی از آنها به طوری که نسبت داده اند فارابی است و آن ۱۰ واسطه را «عقول عشره» گفته اند (و ملقب کردن خواجه نصیر به عقل یازدهم احتمالاً به همین نکته بازگشت دارد). اما این براهین، مستند عقلی ندارند و فی نفسه هم قابل قبول به نظر نمی رسند.

در این وضعیت، شیخ طوسی از موضع عدم پذیرش قاعده وارد می شود. درباره قاعده «از یکی جز یکی صادر و خلق نمی شود» (الواحد لایصدر منه الاالواحد) موضع فیلسوف طوسی این است که بنابر اصول فلسفه، به طور کلی و مطلق نمی شود علیت شیء به موجب ذات علت باشد، پس ناچار در صدور معلول واحد نیز باید صدور از حیث علیت، مضاف به ذات باشد، زیرا تصور متصف بودن به علیت بدون تحقق معلول قابل تصدیق نیست. به عقیده متکلم ما، اتصاف ذات خدای متعال به علیت، نقصی است که در حق او تصور کرده اند، زیرا اقتضای علیت این است که سبب موجبی باشد نه سبب مختار یعنی سبب یا علتی باشد که بالضروره باید معلولی را ایجاب کند و امری را جبراً و قهراً به وجود آورد نه به اختیار مانند آتش که بالضروره و بالطبع باید بسوزاند. همچنین لازم است که آن خصوصیت یا جهتی که در حال ایجاد معلول، مقارن او بوده قدیم و مقارن با قدم او باشد، و این معنی، در نزد متکلم، کوهی از شرک است. به این جهت، خواجه علیت را صفت امر الهی دانسته است، چنان که در قرآن نیز آمده؛ «و ما امرنا الا واحده» (و نیست امر ما مگر یکی)، و نیز می فرماید؛ «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون» (جز این نیست امر او، که هرگاه چیزی را اراده کند، می گوید باش پس آن چیز باشیدن می یابد و در وجود می آید).

روش خواجه نصیر در کلام با روش او در فلسفه اندک تفاوتی دارد. (البته او را مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه نیز می دانند که به این مساله نیز اشاره خواهد شد.) به قول ابن عربی در مختصرالدول، سبک خواجه طوسی بر این قرار گرفته است که آرای متقدمین را تقویت کند و شکوک و اعتراضات متاخرین را جواب بدهد و این موضوع از پاسخ هایی که در مقابل سوالات معاصرین داده است، و از مفاد برخی نامه های وی نیز استنباط می شود. تبحر و تضلعی که او در فنون مختلف داشت، باعث می شد بتواند به مذاق هر مذهب و نحله یی تالیف کند. چنان که مدتی را که در میان اسماعیلیه بوده، به سبک آنها تصنیف کرده یا اینکه مثلاً در شرح اشارات، چون نظر او به تفسیر و تقریر عقاید شیخ الرئیس بوده، قاعده الواحد را تحکیم و بلکه ادعای بداهت کرده است، ولی در کتب کلامی خود وقتی که قاعده الواحد را مطرح می کند، می فرماید «و ادله وجوده مدخوله» و نیز در کتاب تجرید در ابطال ترکیب جسم از اجزای لایتجزی موافقت حکما نموده لیکن به وجود هیولی قائل نشده و در حقیقت جسم موافقیت افلاطون کرده است.

علامه حلی در کشف المراد در شرح این موضوع توضیحاتی دارد که علامه شعرانی نیز این توضیحات را شرح و بسط داده اند؛ «این مساله، اشاره به رد حکمای مشایین (مانند ابن سینا) است که گفتند جسم مرکب است از هیولی و صورت. و هیولی در لغت یونانیان به معنی ماده است. مشایین گفتند چون جسم خود متصل است و قابل تقسیم الی غیرالنهایه، چنان که گفتیم، ناچار محلی باید که هم در جسم متصل موجود باشد و هم پس از تقسیم در اجزای منفصل و آن که هم وصف اتصال می پذیرد و هم وصف انفصال و قابل هر دو است در ذات خود، نه متصل نه منفصل...» توضیحات شارحان بدانجا می انجامد که «... خواننده بداند متکلمین به سبب نفی هیولی از خداشناسی و اثبات مخلوقیت اجسام و معنی آیه کریمه «و هو معکم اینما کنتم» (و خداوند با شماست هر کجا که باشید) سخت دور افتادند و غرض اهل علم کلام را درنیافتند و ندانستند چگونه اجسام در حدوث و بقا، محتاج به خدای تعالی و تاثیر او هستند و اینکه فرمود نفی هیولی موافق تر به قواعد علم کلام است نه برای آن است که به توحید نزدیک ترند.»

عبدالله نعمه ارزش آرای خواجه و رد نظریه یونانیان را در این می داند که نظریه خواجه، نظریه مستقل و آزادی است که متین ترین قاعده فلسفه یونانی را برهم ریخته و نیز بیانات بعضی از مستشرقین مانند رنان را که می گفت «فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است منتها با حروف عربی مکتوب شده است»، نقض می کند. از طرف دیگر، خواجه نصیرالدین طوسی نظریه یی را که پایه افسانه های خرافی یونان بود و جمعی از فلاسفه مسلمان هم آن را از یونانیان فراگرفته بودند، به کلی از میان برداشت و با نقض نظریه یونانی افسانه آمیز عقول عشره (منسوب به فارابی) و ملحقات آن، تحولی در هیئت ایجاد کرد و اساس هیئت قدیم را پیش از کپرنیک و گالیله برهم ریخت. در اینجا فرصتی نیست تا به رصدخانه مراغه یا اخلاق ناصری و دیگر افتخارات تجربی و نظری خواجه پرداخته شود، هرچند لازم است به مناسبت انتشار کشف المراد، به طور خاص اشاره یی هم به تجریدالاعتقاد شود، اما پیش از آن لازم است بالاجمال نکاتی را درباره نخستین شارح کتاب تجرید، علامه حلی یادآوری کنم.

● علامه حلی

جمال الدین ابومنصور الحسن بن الشیخ سدید الدین یوسف بن علی بن محمد المطهر الحلی معروف به علامه حلی، جامع علوم حکمت و اصول و حدیث و فقه و کلام و ادب و شعر و مروج مذهب شیعه اثنی عشری دارای تالیفات زیاد و پرارج و صاحب اجازه روایتی از بسیاری از دانشمندان عصر خود اعم از شیعه و سنی بوده و در تاریخ ۱۷ رمضان ۶۴۸ در حله متولد شده و پس از ۷۸ سال عمر در تاریخ ۱۱ محرم ۷۲۶ وفات یافته است. او ابتدا نزد پدرش سدیدالدین به کسب دانش اشتغال ورزید، سپس از دایی خود محقق حلی استفاده برد، چندی هم در خدمت خواجه نصیرالدین طوسی مشغول تحصیل شده است.

از متن اجازه یی که علامه حلی به بنی زهره داده و در آن از عده یی از مشایخ روایتی خود نام برده، برمی آید که تا چه اندازه خواجه نصیر را مورد تجلیل قرار می دهد و نیز می توان فهمید که تا پایان عمر، موانست و مصاحبت علامه با خواجه تا پایان عمر شیخ الطائفه دوام و بقا داشته است. او در این اجازه نامه می نویسد که این شیخ (یعنی خواجه نصیرالدین) فاضل ترین مرد روزگار خود در علوم عقلی و نقلی است و تصنیفات بسیاری در علوم حکمی و شرعی در مذهب امامیه از آن اوست. علامه اشاره می کند که دروسی از جمله الهیات شفا و برخی مسائل هیئت را نزد خواجه آموخته تا آنکه مهلت ناگزیر خواجه فرارسیده و او چهره در نقاب خاک کشیده است (و ثم ادرکه الاجل المحتوم).

علامه حلی در کتاب مختلف الشیعه در فصل فرائض، مساله ششم، ضمن بحث از اینکه در ارث، پسرعموی ابوینی مقدم بر عموی ابی است، از معین الدین سالم بن بدران مطالبی نقل می کند و آخر مساله این عقیده را به شنیده های خود از شیخ اعظم نصیرالدین محمد بن حسن طوسی ارجاع می دهد. از دیگر استادان علامه حلی می توان به سیدجلال الدین احمد بن طاووس و سیدرضی الدین علی بن طاووس و شیخ میثم بحرانی و نجم الدین کاتبی قزوینی اشاره کرد و از تمام ایشان اجازه روایتی داشته است. علامه حلی در عهد اولجایتو با پسر خود فخرالمحققین به سلطانیه آمد و به اشاعه مذهب تشیع پرداخت و باعث شد سلطان محمد اولجایتو به مذهب شیعه بگرود و در حقیقت تجدید بنای مذهب شیعه و تایید اصول و احکام آن قبل از نهضت عهد صفویه، بر اثر مجاهدات علامه و استاد او خواجه نصیرالدین است. علامه بالغ بر ۹۰ کتاب در فقه و اصول و کلام و رجال و منطق تالیفات دارد.

● کتاب تجرید

تجریدالاعتقاد یکی از مشهورترین تالیفات خواجه طوسی در علم کلام است. کتابی است در فن خویش بی نظیر و به غایت موجز. در این رساله، خواجه نصیر آرای کلامی خود را با بهترین نظام و ادله اقوی به سبک شیوایی به رشته تحریر کشیده است. دانشوران در رد و قبول آن کتاب ها نوشته اند، حتی بعضی منکر شده اند که تجرید از آن محقق طوسی باشد. چنان که محقق تفتازانی در مبحث ماهیت شرح مقاصد با اشاره به اینکه بخشی از استدلال های موجود در تجرید شباهت به کلام و نحوه نوشتار شیخ ندارد، آن را شاهدی بر مدعا یا شک در این مساله ذکر کرده اما با این حال اذعان دارد که کتاب تجرید به جز خواجه نصیر به کسی دیگر قابل انتساب نیست و قدر و شأن خواجه نیز اجل از این شبهات است.

کتاب تجرید از همان زمان تالیف مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شروح و تعالیق بسیاری بر آن نگاشته اند. اولین شرح، کشف المراد علامه حلی است که بی نیاز از توصیف است و به قول ملاعلی قوشچی (شارح جدید تجرید) اگر شاگرد عرب خواجه (علامه حلی) شرح بر تجرید نمی نوشت، هر آینه تجرید در بوته اجمال باقی می ماند.

از شروح معروف دیگر، شرح شمس الدین محمود بن عبدالرحمن اصفهانی (۷۴۹-۶۹۴) و تفریدالاعتماد محمد بهشتی اسفراینی (که در ۸۴۱ از تالیف آن فراغت یافته) و نیز شرح ملاعلی قوشچی (متوفی ۸۷۹) و شوارق الالهام ملاعبدالرزاق لاهیجی (متوفی ۱۰۵۱) است.

همان گونه که اشاره شد، محقق طوسی از دانشمندانی است که تغییر زیادی در فن کلام داده و آن را با حکمت یونانی آمیخته است و در قسمت های مخالف شرع توانسته است ادله و براهین فلسفه یونانی را به نحو احسن نقض کرده- براهینی که بر پایه منطق صحیح و استوار قرار گرفته باشد- در اثبات عقیده دینی اقامه کند.

عبدالامیر الاعسم ضمن آنکه کتاب التجرید را بهترین نوشته خواجه نصیرالدین طوسی در کلام شیعه معرفی می کند، بلکه از این هم فراتر رفته و او را مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه نیز می داند. به زعم او این رساله به رغم حجم اندکش نقش بارزی در برقراری ارتباط وثیق میان کلام و فلسفه ایفا می کند. به طور خلاصه می توان گفت هدف از تالیف التجرید، حل مشکلات کلامی است که در حوزه فلسفه قابل بررسی هستند. البته معلوم نیست چرا الاعسم اظهار تاسف می کند از اینکه اغلب کتاب التجرید را از روی متن اصلی و مستقل آن مطالعه نمی کنند و اکثراً متکی به شروح تجرید هستند.

التجرید کتابی است مجمل که شامل مهم ترین مسائل کلامی و فلسفی است و خواجه نصیر آن را برای تحقق مقاصد شش گانه زیر به رشته تحریر درآورده است؛

۱) در امور عامه

۲) در جواهر و اعراض

۳) در اثبات صانع و صفات او

۴) در نبوت

۵) در امامت

۶) در معاد.

هدف او از پرداختن به این مباحث، روشن ساختن ابعاد جدل عقلی در جهان اسلام در فاصله قرون سوم تا نهم در نزاع بین متکلمین است. خواجه طوسی این مباحث را از حوزه کلام اخذ کرده و براساس براهین فلسفی محض به آنها بنیانی منطقی و استدلالی بخشیده است. او از هرگونه حاشیه پردازی در مباحث اجتناب ورزیده و کوشیده است با توسل به بنیان های منطقی نتایج فلسفی مقبولی استنتاج کند. کامل الشبیبی در الفکر الشیعی و النزاعات الصوفیه می نویسد؛ «خواجه نصیرالدین طوسی برای اولین بار (در تجریدالاعتقاد) کلام را با فلسفه به نحو کاملی درآمیخت تا حدی که کلام و فلسفه به منزله یک چیز واحد به شمار روند.»

همان گونه که گفته شد، التجرید در نهایت ایجاز و اجمال است. این را نخستین شارح آن علامه حلی نیز در کشف المراد بیان می کند؛ «التجرید در نهایت ایجاز است و به رغم ایجاز در واژه های آن، سعی شده است تا نهایت معنی به پیش رود، به نحوی که شاگردان از درک مقاصد آن ناتوانند و درک معانی آن برای طالبان دشوار است.» بنابراین از آنجا که کتاب تجرید نقش بارزی در تاسیس دانش الهیات فلسفی ایفا کرده است، حق را به جانب الاعسم نمی دهیم که می گوید طالبان باید متن تجرید را فارغ از شروح و تعالیق مطالعه کنند زیرا چنین اثری بدون تردید در اثر پرتوافکنی های شارحان و مفسران روشن و واضح خواهد شد و فوایدش را آشکارتر خواهد ساخت.

حسین فراستخواه

منابع؛

۱- شعرانی، ابوالحسن (۱۳۸۸)، کشف المراد؛ ترجمه و شرح تجریدالاعتقاد، تهران، هرمس

۲- الاعسم، عبدالامیر (۱۳۸۶)، خواجه نصیر مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه، ترجمه عبدالرسول عمادی، فرهنگ، صص ۶۲-۶۱

۳- ابن خلدون، عبدالرحمن (۱۳۷۵)، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، جلد دوم، تهران، علمی و فرهنگی

۳- الفاخوری، حنا و خلیل الجر (۱۳۷۷)، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی

۵- نعمه، شیخ عبدالله (۱۳۶۷)، فلاسفه شیعه، ترجمه سیدجعفر غضبان، تهران، علمی و فرهنگی

۶- مدرسی، محمد (۱۳۶۳)، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، امیرکبیر

۷- شریف، میرمحمد (۱۳۶۲)، تاریخ فلسفه در اسلام، جلد اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی

۸- دوانی، علی (۱۳۶۲)، هزاره شیخ طوسی، جلد اول و دوم، تهران، امیرکبیر.