پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

چشمک


چشمک

نگاهی به فیلم« در میان ابرها» ساخته روح الله حجازی

فیلم «در میان ابرها»، به آدم های بازمانده از جنگ می پردازد; آدم هایی که لطمات و آسیب های جنگ زندگیشان را تحت الشعاع قرار داده و از آنها آدم هایی تنها ،فقیر و سرگشته ساخته است.

«در میان ابرها» از همان صحنه شروع خود که جاده ای را در دل بیابان خشک و بی آب وعلف را نشان می دهد خبر از نزدیک شدن و بازیافتن آدم هایی در دل کویر و در مرز میان بودن یا نبودن نشان می دهد دختری به نام «نورا» بازی «النازشاکردوست» اهل عراق است و به همراه یک عده آدم از طریق مرز شلمچه وارد می شود و به آنها در حل مشکلاتشان در ایران کمک می کند و از این طریق امرار معاش می کند. پسر نوجوانی به نام «مالک»بابازی«یونس غزالی» به دلیل وضعیت فقیرانه خانوادگی چهار چرخه ای اجاره کرده و به مسافران مرز در حمل وسایلشان کمک می کند. در این میان به دلیل وضعیت آشفته خانواده «مالک» ودرگیری هایی که بین پدر و مادرش وجود دارد دلبسته«نورا» دختری مهاجر می شود و این آغازی بر روایت مشکلات آنها دراین فیلم است.

جنگ همیشه و در هر جای دنیا اصلا چیز خوبی نبوده و نخواهد بود. چرا که جنگ به دنبال خود ویرانی ،مرگ ،آوارگی و فقر دارد. آدم هایی که کشته می شوند، زنان و کودکانی که سرپرست خود را از دست می دهند، یا زخمی شده و تا آخر عمر این یادگاری و زخم را با خود دارند. فرقی نمی کند. جنگ هر جایی که باشد چیز خوبی نیست، در فیلم «در میان ابرها»، «مالک» و «نورا»هر دو از بازماندگان جنگ هستند. جنگی که سال ها قبل اتفاق افتاده و پیامدها و تبعات آن اکنون خودش را نشان می دهد. «مالک» از بی کاری و فقر رنج می برد و همین عامل باعث می شود که او از امکاناتی چون تحصیل، خانواده و آینده محروم بماند. باوجود سن کم با انگیزه و امیدوارانه سعی می کند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. فیلم به دنیای نوجوانانی می پردازد که به دلیل بستر ناسالم نمی توانند درست رشد کنند. نوجوانان فیلم «در میان ابرها» همگی به شغل حمل وسایل با گاری دستی مشغول هستند. آدم هایی که در اطراف آنها می بینیم همگی دچار نوعی آسیب دیدگی روحی و تنهایی هستند.

نمونه بارز آن «نعیم» با بازی «مالک حد پور اسراج»است که دکه خوار و بار فروشی دارد و به تنهایی زندگی می کند. چرا که خانواده ای ندارد یا «سعید» نوجوان دیگر فیلم که به دلیل کمبودهای عاطفی و خلع هایی که احساس می کند یک طرفه به «نورا» علاقمند می شود. درونمایه وتم اصلی فیلم بر پایه گفت وگو، صلح، دوستی و عشق استوار است. جایی که «مالک» نوجوان فیلم با عشقی پاک و معصومانه به نبرد با جنگ می پردازد در واقع او با عشق خود می گوید مرزی برای زندگی انسان ها وجود نداردواین مرزها همگی ساخته دست بشر هستند. سفید یا سیاه نداریم. ایرانی یا عرب نداریم. همه با هم برابرو یکی هستند. فیلم در این جهت حرکت می کند که انسان ها می توانند آزادانه زندگی کنند منتهی باید امکانات و شرایط زندگی کردن فراهم باشد.

عشق «سعید» به «نورا»عشقی است بیرونی و ظاهری که هوسناک و دروغین است. اما عشق «مالک» عشقی واقعی، پاک و معصومانه است. از نقاط مثبت فیلم می توان به روایت و مضمون داستان با دوربین، لوکیشن های فیلم و به خصوص بازی قدرتمندانه «الناز شاکر دوست»در نقش دختری عرب که فارسی را دست و پا شکسته صحبت می کند اشاره کرد.به خصوص نوع عصبانی شدنش درآن سکانس .او بیشترین آسیب و لطمات جنگ را متحمل شده است و به ناچار به کارهایی رو می آورد که چیزی جز نابودیش ندارد. دختری که به دلیل عدم امنیت اجتماعی و زندگی تلخ و دردناکی که درکشورش عراق دارد.او آسیب دیده جنگی است که آمریکا باعث وبانی آن بوده است و«مالک» آسیب دیده جنگی است که عراق درحق «مالک» وامثال اوبه ناحق روا داشته است. «نورا»بر سر انتخاب تردید دارد. آیا به زندگی خراب و کثیف خود ادامه دهد یا به عشق پاک و معصومانه «مالک »پسری نوجوان جواب مثبت دهد. بحث اصلی فیلم «در میان ابرها» معصومیت و پاکی آدم هاست، آدم هایی که به دلایلی نمی توانند خود را با شرایط محیطی، اقلیمی و زندگی وفق دهند. البته فیلم در لبه پرتگاه حرکت می کند .به دلیل عشق یک نوجوان به دختری بزرگتر از خود می توانست فیلمی خنده دارو شکست خورده باشد. ولی به دلیل انتخاب درست و به جای بازیگر نقش «مالک» تماشاگر آزار نمی بیند و ریتم و انتظاری که «مالک» می کشد همه در جهت فیلم هستند.

آنها هر دو به تمنای دست یافتن به نان و به یک زندگی آسوده و بی دغدغه رسیدن دست به کارهایی می زنند منتهی مالک راه درست ودرعین حال ناهموار و سخت را انتخاب می کند.ولی«نورا» راهی خلاف عرف و آسان ، که نتیجه ای جز نابودی، تباهی و طرد شدن از اجتماع را در پیش می گیرد. «مالک» از خانه و خانواده فرار می کند و به دلیل نداشتن راهبر و معلمی درست هر لحظه امکان دارد در سراشیبی تباهی قرار گیرد. شب ها به دوست خود پناه می برد دوستی که در کار دزدی برق از تیربرق ها است.

«مالک» به همین دلیل و دلایل زیادی که ممکن است یک فرد را در مواجهه با کمبودهایش به کاری وادار کند ناخودآگاه علاقمند به« نورا» می شود. او عشق را درگذشت، فداکاری، انسانیت، کمک به هم نوع و نگاه عاری از هوس به معشوق می داند. جایی که «نورا» و مردی که به دنبال جنازه پسرش آمده در هوای سرد در کنار مرز بدون سرپناه و داشتن زیرانداز مجبورند تا صبح روی نیمکتی نشسته بخوابند. ولی« مالک» به دلیل همین حس نوع دوستی که دارد نصف شب چند کیلومتر راه می رود تا پتو و بالشی را به آنها برساند. غافل از آن که «نورا» از عشق او اطلاعی ندارند.در صحنه بیمارستان «مالک» از پشت میله های راهرو در نمایی تمثیل وار خیره در «نورا»، عشق، نیاز و دوست داشتن را فریاد می زند و دوربین لحظه به لحظه او را در این خواستن و التماس دنبال می کند ونشان می دهد که «مالک» زندانی عشق «نورا» شده است. شرایط «نورا» شرایط نرمالی وایده آلی نیست همه آدمهای اطراف او به خصوص مردها نگاهی انسانی و پاک نسبت به او ندارند و تنها «مالک» است که نگاهی انسانی همراه با عشق دارد.

صحنه ای که راننده وانت از فرصت استفاده کرده و با تعارف شکلات می خواهد دل «نورا» را به دست بیاورد به یاد آوریم که «نورا» زود فرق بین نگاه پاک و نگاه هوسناک را می فهمد و با جوابی قاطع مانع از رفتار راننده می شود و بعد در چند صحنه بعد از آن وقتی که «مالک» و او در وانت تنها می شوند «نورا» پی به نگاه های معصومانه او می برد و اینجاست که «الناز شاکردوست » با سکوت،ایستایی، نگاه و نحوه بیان دیالوگ هایش بهترین بازی خود را ارائه می دهد. از سکوتها به نحوه درست استفاده می کند. چرا که همیشه لازم نیست بازیگر مدام دیالوگ بگوید. داد و بیداد کند، بخندد یا زار زار گریه کند. بخش عمده و نکته سخت بازیگری چه در تئاتر و چه در سینما بازی در سکوت بازیگر است که ثابت می کند. چه کسی بازیگر است و چه کسی صرفا «ادعا» و «ادای» بازیگری را در می آورد.

در طول فیلم «نورا» از عشق «مالک» سو استفاده می کند در جایی که مرد و زن جوان برای بردن دختر خردسالشان وارد شلمچه شده و «مالک» را فریب داده و بچه را به ناحق می برند، «مالک» بدون این که بفهمد و ناخواسته آنها را در رسیدن به مقاصدشان کمک می کند و پلیس به همین دلیل دنبال او می افتد.کاخ آرزوها وآرمان های «مالک »ویران می شود. به همین دلیل وقتی می فهمد «نورا» به مشهد رفته، با قطار به دنبالش می رود.دراینجا فیلم بازگشتی به ابتدای خود دارد. اتاقی دو تخته با ملافه های سفید که «مالک»به زحمت آن را اجازه می کند. مسافرخانه ای که ساکنان آن همگی عراقی هستند و «مالک» در نهایت «نورا»را می یابد. صحنه رو به رو شدن آنها در لابی مسافرخانه دیدنی، جذاب و زیباست، آنها بدون گفتن حتی یک کلمه در سکوت، نگاه و بغض تمام حرفهایشان را می زنند.

علی یعقوبی