یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

فلسفهٔ اخلاق در انحصار یونانیان


فلسفهٔ اخلاق در انحصار یونانیان

مقاله حاضر, بر پیدایش علم فلسفه اخلاق متمركز است نویسنده, برخلاف اندیشه رایجی كه با توسل به سیر تحولات و مباحث فكری به وجود آمده در میان سوفیست ها و فیلسوفان یونان باستان, علم فلسفه اخلاق را محصول اختصاصی یونانیان می داند, مدعی است كه با در نظر گرفتن تحولات و فرایندهای مشابهی كه در سایر سنت های اخلاقی پدید آمده, نمی توان قاطعانه فلسفه اخلاق را به مثابه یك علم, محصول خاص و انحصاری یونان باستان دانست, بلكه

مقاله حاضر، بر پیدایش علم فلسفه اخلاق متمركز است. نویسنده، برخلاف اندیشه رایجی كه با توسل به سیر تحولات و مباحث فكری به وجود آمده در میان سوفیست ها و فیلسوفان یونان باستان، علم فلسفه اخلاق را محصول اختصاصی یونانیان می داند، مدعی است كه با در نظر گرفتن تحولات و فرایندهای مشابهی كه در سایر سنت های اخلاقی پدید آمده، نمی توان قاطعانه فلسفه اخلاق را به مثابه یك علم، محصول خاص و انحصاری یونان باستان دانست، بلكه این مباحث در میان سایر فرهنگ ها نیز به چشم می خورد. در این باره، نویسنده، به ویژه به منازعات اخلاقی و تحولاتی اشاره می كند كه در سنت اخلاقی چین میان اخلاق كنفوسیوسی و دیدگاه های موتزو رخ نمود. این تشابهات، برای رد ادعای مختص بودن فلسفه اخلاق به یونانیان و فرهنگ غرب كافی است، هرچند كه نمی توان منكر این واقعیت شد كه فلسفه اخلاق غربی دارای نوعی ویژگی های اختصاصی است كه در سایر فرهنگ ها به چشم نمی خورد.

واژه انگلیسیِ ethics از واژه یونانی ethos گرفته شده است كه می توان آن را به معنای رسم یا منش۱ دانست. در زبان عربی، شاید بتوان واژه "سنّت" را در معنایی مشابه به كار بست؛ چنانكه در دو مصرع زیر از خالد بن ظهیر آمده است:

فلا تجزعنّ من سنّه أنت سرتها فأول راض سنّه من یسیرها

"سنّت"، راه یا طریقی است كه پیموده می شود. این طریق ممكن است رسم مردم یا رسم فرد خاصی باشد.

در فرهنگ چین، "لی"۲ رسم یا آیینی است كه از پادشاهان فرزانه به ارث رسیده و دائو۳ راه یا طریقِ هدایت رفتار است. دغدغه اخلاق كنفوسیوسی، یافتن راهی برای هماهنگ ساختن رفتار با "لی" می باشد و دل‏مشغولی فیلسوفان چینیِ پس از كنفوسیوس، بحث درباره حجیت اخلاقیِ رسم و یافتن طریق درست بوده است. در اخلاق هندی نیز، اهمیت آیین و طریق به نحو مشهودی برجسته شده است. در این اخلاق، نظام جهان، "ریتا۴" و راه هماهنگ ساختن خود با این نظام،"درمه۵" است. در آیین "اوسایریسِ۶" مصر باستان، (كه خداوند عالمِ ارواح۷ می باشد)، نظام الوهی‏ای كه در آفرینش جهان پایه ریزی شده"مات"۸خوانده می شود كه به عنوان یك "الهه" تجسم می یابد و حكومت فرعون مسئول برپایی و استقرار "مات" در روی زمین بوده است. از نظر مصریان باستان، اوسایریس، در حیات پس از مرگ، قلب انسان را بر مبنای فضایل و رذایلی كه در زندگیِ این جهانی خود كسب كرده است، مورد سنجش قرار می دهد.

درون‏مایه‌های نظام كیهانی و هماهنگیِ افراد با این نظام از طریق كسب فضایل، در تعالیم زرتشت نیز به نحو بارزی برجسته است. بر اساس تعالیم زرتشت، فضایل اصلی عبارتند از: پندار نیك۹،گفتار نیك۱۰ وكردار نیك۱۱.

در همه فرهنگها، می‏توان درون‏مایه‏های مشابهی را یافت؛ درون‏مایه‏هایی كه انواع گوناگونی از اندیشه های اخلاقی دربار? آنها شكل گرفته است. در این فرهنگها، نوعی نظام كیهانی وجود دارد كه غالباً در ارتباط با یك یا چند خداست و شیوه‏هایی نیز برای هماهنگی با این نظام مطرح شده است. انسان، با پیمودن شیوه تعیین شده، منشِ خوب یا فضیلت را به وجود می آورد. غالباً، شیوه هماهنگی با نظام كیهانی، شامل آداب آیینی و نیز احكامی اخلاقی‏ای است كه جهت تصحیح رفتار در روابط اجتماعی در نظر گرفته شده‏اند. الگوی پایه ریزی این شیوه كارهای نیمه خدایان، پادشاهان فرزانه یا پیامبران است و انسان، با پیمودن موفقیت آمیز این شیوه، در این حیات یا در حیات پسین به سعادت یا رستگاری دست می یابد. البته این شباهتهای بسیار كلی، در ضمن مفاهیم بسیار متفاوتِ مربوط به نظام كیهانی، شیوه هماهنگی با این نظام، سرشت انسان و سعادت آمده است.

اما وجود مفاهیم اخلاقی در یك فرهنگ تضمین نمی‏كند كه بتوانیم در آن مطالعه اخلاق را به عنوان رشته‏ای فلسفی پیدا كنیم. در واقع، عموماً عقیده بر آن است كه فلسفه اخلاق، به مثابه شاخه ای از فلسفه، ویژگی اختصاصیِ سنّتهایی است كه می توانند ریشه و اصل خود را به یونان باستان برسانند. برای مثال، در مقاله Ethics از دائره‏المعارف فلسفه می‏خوانیم: "هرچند غالباً فلسفه اخلاق را به گونه‏ای عام، علمی دانسته‏اند كه شامل هرگونه تفكر مهم درباره رفتار انسان می شود، می توان به درستی با جدا كردن تفكر فلسفی محض از توصیه عملی، موعظه اخلاقی و مهندسی اجتماعی، كه فلسفه اخلاق توضیح دهنده آن بوده، و ]به نوعی[ از آن تغذیه می كند، فلسفه اخلاق را از طریق (تعیین) حدودی قابل كنترل، محدود كرد. این تمایز، در عین آنكه تصنعی است، به واسطه آن این رأی عمومی كه ابداع كننده فلسفه به طور عام و فلسفه اخلاق به طور خاص، یونانیان بوده اند، قابل فهم می‏شود" (ابلسن و نیلسن۱۲،ص۸۲).

شاید درست باشد كه (با این استدلال و تمایز) یونانیان مبدع فلسفه اخلاق تلقی شوند، اما اگر چنین باشد، فلسفه اخلاق به طور مستقل در فرهنگهای متعدد دیگر نیز ابداع شده است. برای اثبات این مدعا باید فراتر از ویژگیهایی كلی كه ذكر شد، درصدد یافتن آن باشیم كه در سنت تفكر اخلاقی یونان چه چیزی به عنوان امری به ویژه فلسفی تلقی می‏شده است.

نویسندگان مقاله فوق استدلال می‏كنند كه در یونان قدیم بحرانی در جامعه به وجود آمد كه منجر به زیر سؤال رفتن ارزشها و اخلاقیات سنتی جامعه شد، و همین زیر سؤال رفتن مفروضات اساسی موجود در اندیشه اخلاقی جامعه یونان بود كه فلسفه اخلاق یونان را به جریان انداخت (همانجا). السدیرمك اینتایر۱۳ در كتاب تاریخچه فلسفه اخلاق۱۴ ، به بیان ارتباط میان تحول اجتماعی در یونان باستان و ابداع فلسفه پرداخته است. ریشه مفاهیم اخلاقی عمده در ادبیات یونانیِ عصر هومری۱۵، نظیر مفهومِ arete (فضیلت یا برتری)، agathos (درست یا خوب)۱۶ و aidos (حیا)۱۷، نوع خاصی از نظام اجتماعی را مفروض می انگارد كه مشخصه آن سلسله مراتب مرسومی از وظایف بود. این مفاهیم، منحصراً مربوط به افرادی می‏شد كه در نظام اجتماعی دارای نقش بودند و افراد خارج از این نظام، از نظام اخلاقی خارج بودند. و این در واقع همان سرنوشتی بود كه بردگان دچارش می شدند. برده به جای آنكه "شخص" باشد، تبدیل به دارایی و شیء می شد. اشعار هومری، توصیف دقیقی از جامعه یونانی آن روز به دست نمی‏دهند، بلكه بیانگر آرمان پردازی نظام اجتماعی آن عصر است. سایر اسناد ادبی، نشان دهنده فروپاشی این سلسله مراتب اجتماعی است و طی این فروپاشی مفاهیم و اصطلاحات سنتی، تكیه گاه اجتماعی‏ای را كه در نظام وظایف اجتماعی مرسوم داشتند، از دست می‌دادند. تهاجمات ایران، استعمار و گسترش تجارت و مسافرت باعث آگاهی مردم از تفاوتهای فرهنگی جوامع گوناگون شد. با آگاهی از تفاوتهای فرهنگی، پرسشهایی مطرح شد درباره این كه چه كارهایی صرفاً قراردادی، و چه كارهایی منعكس كننده سرشت عام بشری‌اند. تعالیم سوفیست‌ها برای پاسخ به اینگونه چالشها تدبیر شده بود. سوفیستها به مردم می آموختند كه فضیلت انسان ناشی از آن است كه فرد، به عنوان انسان، به درستی به وظیفه خود عمل كند و انجام درست وظیفه از سوی فرد، به عنوان یك انسان در دولتشهر، مساوی با شهروند موفق بودن است. برای شهروند موفق بودن، هماهنگ شدن با قراردادهای رایج درباره چیستیِ عدالت، چیستیِ درست و چیستی امر شایسته، ضروری است. از آنجا كه هر دولتی درباره این مسائل و موضوعات دارای قراردادهای خاص خود است، انسان باید بیاموزد كه خود را با آنها وفق دهد. در بستر بحث میان محافظه كاران اخلاقی، كه زبان اخلاقی كهنه را به كار می بستند و سوفیستها كه ظاهراً اخلاقیات را كاملاً رها كرده بودند، سقراط مباحث خود را عرضه كرد(نك: مك اینتایر، تاریخچه فلسفه اخلاق).

در حالی كه غالباً خوشبختی یا همان یودامونیایِ۱۸ مورد نظر سوفیستها، صرفاً موفقیت دنیوی به نظر می رسد، از نظر سقراط خوشبختی، نتیجه زندگیِ مطابق با عقل است و مهمترین فضیلت، همانا حكمت است. كار نادرست، انجام كاری است كه سدّ راه رسیدن انسان به زندگی سعادتمندانه می شود؛ از این رو، هیچكس دانسته دست به كار نادرست نمی آلاید، بلكه تنها از روی جهالت به انجام آن مبادرت می ورزد. تأكید بر عقل و حكمت، به انطباق زندگی خوب با زندگی توأم با مداقّه۱۹ از سوی ارسطو می انجامد.

تحول اجتماعی از عصر هومری به پیدایش دولتشهرها، فرایندی است كه فرهنگ مبتنی بر كشاورزی جای خود را به فرهنگ مبتنی بر تجارت می دهد. در نظام اجتماعی مبتنی بر كشاورزی، فرد باید وظیفه‌ای اجتماعی را كه به طور خاص برای او تعیین شده بود، به جا می‏آورد. از سوی دیگر، در دولت شهر نقش افراد بسیار متغیر بود و به جای تبار، ثروت تعیین كننده اصلی شأن اجتماعی بود. تاجران ثروتمند، به چالش ارزشهای اشراف سالاریِ زمینداران پرداختند. سوفیستها و سقراط، نخستین كسانی بودند كه اتكای بی‌چون و چرا بر حجیتهای سنتی را رد كردند. كوپر می‏نویسد: "این ادعا كه آنها را باید نخستین فیلسوفان اخلاق تلقی كرد، مبتنی است بر توسل آگاهانه آنها به حاكمیت عقل در تعیین نحوه سپری كردن زندگی و نیز توجه آنها به تدبیر شیوه‏هایی مناسب با بكارگیری عقل در بررسیِ مسائلی كه در این مورد مطرح می شدند." (كوپر۲۰،ص ۴۶۱-۴۶۲).

برای یافتن اخلاق فلسفی در سنتهایی غیر از سنت یونانی، باید شرایط و اوضاع و احوالی شبیه با شرایطی كه منجر به پیدایش این پدیده در یونان شد، جستجو شود. نخستین رقیب تفكر كنفوسیوسی در چین باستان، تفكرات "موتزو۲۱" بود. وی در قرن ۵و۶ ق م در عصر چان كو۲۲ (عصر دولتهای متخاصم) می‌زیست. این دوره تا تثبیت امپراتوری خاندان چئین۲۳ در قرن ۳ ق‌م به طول انجامید. همچنین، این دوره یكی از دوره هایی بود كه در آن تحولات اساسی در همه ابعاد فرهنگ چینی رخ داد. نظام فئودالی (ارباب و رعیتی) كه در دوره پادشاهی چائو۲۴ رایج بود از هم فرو پاشید و در همان زمان فرایند تبدیل به شهرنشینی، در رودخانه هوانگ هو۲۵ رخ می‏داد. بسیاری از قبایل، جذب دولتهای رقیب عمده شدند و جنگهای ارابه ای۲۶ جای خود را به درگیریهای مشتمل بر پیاده نظامهای بزرگ دادند. فرآیند شهرنشینی، رشد مراكز تجاری را به همراه آورد و تاجرانی كه (پیشتر) خدمتكار خانه اشراف بودند، شهروندان مستقل حكومتهای سلطنتی متمركز شدند. فانگ یو ـ لان۲۷، مورخ فلسفه چینی، ویژگی منحصر به فرد دوره چانگ هو و سالهای پیش از آن را در تاریخ چین مورد تأكید قرار می دهد و آن را دوره‏ای توصیف می كند كه "دولتهای مختلف، و در عین حال به یك میزان متمدنی، وجود داشته‏اند كه با یكدیگر مبارزه می‏كردند"(فان یولان، ص۱۹۰). شماری از دولتمردان چینی در قرن۱۹م، اظهار كرده‏اند كه رویارویی و نزاع میان تمدن چینی و تمدن غرب جز در دوره چان كو، نظیری ندارد.

هم در یونان باستان و هم در چینِ دوره چان كو، با زوال نظامهای فئودالی (ارباب و رعیتی) و گسترش فعالیتهای تجاری، مواجه می‏شویم. به علاوه در هر دو مورد، تحول اجتماعیِ به دست آمده به چالش عقلی ارزشها و شیوه‏های مربوط به نظامهای پیشین انجامید. كنفوسیوس (اندیشمند چینی۴۷۹-۵۵۱ ق‌م)، در صدد دفاع از اخلاقی مبتنی بر ارتباطات عام یا جهانشمولِ انسانی برآمد، كه هرچند الزامها و قیود فئودالی و اشرافیت موروثی را رد می‏كرد، با این حال بسیاری از آداب و ارزشهای مرتبط با پادشاهی پیشینِ چائو را حفظ می‏كرد. از سوی دیگر، موتزو درباره بسیاری از آنچه حتی از سوی كنفوسیوس مسلم گرفته شده بود، تشكیك كرد. وی هرچند احترام فرزندان به بزرگترها را پذیرفت، بر آن بود كه در صورتی كه توجه و احترام فرزندان به خانواده خود به مرحله‏ای برسد كه دیگر برای جامعه، به عنوان یك كل، سودمند نباشد، باید محدودیتهایی را در برابر این رسم و رفتار اعمال كرد. موتزو روابط خاصّی را علّت اصلی همه تنازعات و اختلافات انسانها می دانست. از نظر وی، عشق و محبّت انحصاری به خاندان منجر به آن می‏شود كه فرد تلاش كند كه خاندان خود را برای تصاحب زمینها و اموال دیگران بسیج كند.

منبع:فصلنامه پژوهشی اندیشه نوین دینی، شماره ۲

كتابشناسی

Abelson, Reziel, and Nielson, Kai, "Ethics", The Encyclopedia of PhilosophyPaul Edwards (ed)., New York, Macmillan and the Free Press, ۱۹۷۲.

Chan, Wing-tist, A Sourcebook in Chinese Philosophy, Princeton University Press,۱۹۶۳.

Cooper,John. M., "History of Western Ethics: ۲, Classical Greek", Encyclopedia of Ethics, New York, Garland,۱۹۹۲.

Dighanikaya, I, Cited by Hsueh-Ii Chene in "Budhist Ethics", Lawrence Becker, (ed)., Encyclopedia of Ethics, New York, Garland, ۱۹۹۲.

Macintyre, Alasdair, A Short History of Ethics, Londan, Routledge, ۱۹۶۷.

Yu-Lan Fung, A Short History of Chinese Philosophy, New York, The Free Press, ۱۹۴۸.

Weber, Max, The Religion of India, Illinois, Free press, ۱۹۵۸.

Putusottama Bilimoria, "Indian Ethics", A Companion to Ethics, Peter Singer (ed) Oxford, Blackwell, ۱۹۹۱.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.