شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

دهن كجی به مرگ


دهن كجی به مرگ

نمایش «روزی روزگاری آبادان» كه در تالار قشقایی اجرا شد, به نوعی می خواهد نسبت به مرگ تحمیلی از سوی قدرت طلبان دهن كجی كند

آنچه در این نمایش مبنای مرگ قرار می گیرد، فرود یك موشك كروز در خانه یك خانواده معمولی آبادانی در زمان جنگ آمریكا وصدام حسین است. این موشك به اشتباه در خانه مصیب فرود آمده تا همه را نسبت به بی عدالتی جنگ و قدرت طلبی آگاه سازد.حمیدرضا آذرنگ در كارهای قبلی اش هم نشان داده بود كه به موضوع جنگ و ایجاد فضاهای فانتزی و گروتسك علاقه خاصی دارد. اما در ایجاد فضای فانتزی به توانایی و پتانسیل قابل تأملی نرسیده بنابراین سوژه های بكر خود را در فضایی قابل نقد، معلق نگه می دارد.

نباید غیرمنصفانه با سوژه و نمایش حمیدرضا آذرنگ برخورد كرد برای آنكه در لایه سطحی آنچه می بینیم قابل درك و تأمل است. حتی بوی سرگرم كنندگی وخنداندن نیز در حد قابل قبولی به چشم می آید، اما آنچه باعث رنجیدگی خاطر تماشاچی می شود، این است كه چرا باید هنرمندان ایرانی به حداقل ها قانع باشند و حتی غنی ترین و ژرف ترین موضوعات و سوژه ها و موقعیت های نمایشی را با آسوده گرفتن همه چیز از دست بدهند.حمیدرضا آذرنگ موفق می شود در نمایش «روزی روزگاری آبادان» زمان را متوقف كند و در زمان كپسول شده به راحتی رو در روی مرگ نظام قدرت طلب فوق مدرن قرار بگیرد و به آن دهن كجی كند. دهن كجی حمیدرضا آذرنگ در نوع خود بی مانند است. اما این دهن كجی به ژرفای قابل تعمق نمی رسد. علت هم دارد و اگر او نمی توانست به این نقص در ایجاد فانتزی و گروتسك غلبه كند، آن وقت ما با متنی جهانشمول و اندیشمند در حد اعلا مواجه می شدیم.

توقف زمان بسیار خلاقانه ومتفكرانه شكل گرفته است، اما نوع برخورد با آن چندان منطقی و باورپذیر به نظر نمی رسد. چون نمایشی در یك سوم شروع با منطق واقع گرایانه شكل می گیرد. ما یك خانواده آبادانی را می بینیم كه در شب عید نوروزی با اختلافات عدیده ای مانندخرید لباس زوركی برای فرزندان و از این قبیل رو به رو هستند. به مرور درمی یابیم كه مصیب، مرد خانواده معتاد بوده و هنوز هم خوره اعتیاد در وجودش به شكل وسوسه انگیزی وجود دارد و همین باعث ایجاد چالش های رفتاری و گرفتاری می شود. چنانچه مرد می خواهد شب عید برای تفریح با دوستان معتادش خانه را ترك كند اما همسرش مانع از رفتن او می شود. حالا یكباره این فضا و مرسومات كاملاً منطقی با فرود یك موشك - در زمان خروج پسر خانواده - وارد دنیای فانتزی می شود. در ابتدا موشك به زبان انگلیسی با اهل خانه به گفت وگومی نشیند و بعد به زبان فارسی وارد گود می شود. اینكه موشكی می تواند زبان داشته باشد، به راحتی قابل پذیرش نیست. اگر قرار است كه موشكی در اثر نمایشی سخنگو باشد، باید منطق اجرایی و نوشتار خاصی را برای باورپذیر شدن طی كند. اگر در مسخ كافكا شخصیت اصلی یك روز صبح درمی یابد كه تبدیل به سوسك شده است، نویسنده ذره ذره اطلاعات را در اختیار خواننده اش قرارمی دهد كه به درك صحیح و درستی از سوسك شدن یك انسان برسد. به نوعی او می خواهد برای نقد وضعیت انسان مدرن اروپایی با ایجاد یك فضای ذهنی و گروتسك، گفتمانی قابل درك و دوسویه برسد. در وادی ادبیات نمایشی نیز افرادی مانند اورمان یونسكو، ساموئل بكت، ژان ژنه، ادوارد آلبی، هارولد پینتز و... پس از زمان جنگ جهانی دوم به دفاع از ارزشهای بنیادین انسان معاصر پرداختند و نسبت به ویرانگری جنگ و مكانیزم مدرن قد علم كردند و نقطه نظرات فكورانه خود را در قالب متون قابل درك و باور امروزی در اختیار خوانندگان و بینندگان آثارشان قرار دادند. در متون آنان مسأله انسانی خارج از حیطه، زمانی و مكانی مطرح می شود و همانند جنگ فراگیر جهانی به مسأله ای انسانی وعالمگیر تبدیل می شود. انگار همه در چهارگوشه جهان مورد تهدید و تحدید قرار گرفته اند وحالا باید آگاهانه نسبت به وضعیت مغشوش و مشوش فعلی بشورند تا دوباره معیارهای انسانی بر همه چیز غالب شود.آنچه آذرنگ در «روزی روزگاری آبادان» مطرح می كند، هیچ تفاوتی با نقطه نظرات ابزوردنویسان و پست مدرن نویسان اروپایی و آمریكایی ندارد. اما آذرنگ حوصله و دقت آنان را خرج اثرش نمی كند تا همطراز با آنان بتواند دیالوگی اندیشمندانه را با جهان پیرامونش برقرار كند. موشك وبمب مسأله ویرانگر جهان امروز است و از این نوع موشك ها بارها و بارها در دوقرن اخیر بر سر انسانهای بی گناه فرود آمده كه بیانگر تراژدی خودساخته بشر مدرن و متمدن است. دیگر كسی رودر رو به جنگ قدرت نمی رود، بلكه هر كس بنا بر اندیشه های شوم و غیرانسانی سوار باشد، به زور و حربه خود را بر همه چیز و همه كس غالب می كند تا سكاندار دنیا باشد. آذرنگ به خوبی موارد فكری خود را كنار هم می چیند. موشك و آمریكای او موضوعی قابل نقد و تأمل هستند، موشك وسیله ای قدرتمند در دستهای آمریكاست كه امروز نمونه ای از یك خانواده بی گناه را با مرگ ناخواسته مواجه می كند و از این دست به وفور هر روز در كل دنیا دیده می شود، اما همه نسبت به آن سكوت اختیار كرده اند برای آنكه همه پذیرفته اند كه اینگونه هم می توان مرد!آذرنگ در «روزی روزگاری آبادان» خودنگاری می كند و آنچه دیده و شنیده می شود، درباره تجربیات زندگی نویسنده است. اگر نویسنده به خود اجازه می داد كه داشته های ملی و قومی اش را كنار بگذارد، آن وقت شرایط بهتری برای ایجاد فانتزی مهیا می شد. برای آنكه بیش از آنكه این آدمها آبادانی باشند، به همه دنیا تعلق دارند و مسأله آنان مسأله ای مشترك و تراژیك است كه در تمام دنیا مخاطبان خود را دارد. معمولاً نویسندگان ایرانی خودنگاری می كنند و وقتی نیز قرار است كه از دایره بسته معلومات منطقی پا را فراتر بگذارند، دچار قهقرا می شوند چون با اله مانها و نشانه هایی غریب و دور از تحلیل تماشاچی را رو در رو كرده اندكه اصلاً قرابتی با فرهنگ ملی شان نداشته است. باید پذیرفت كه در دنیای امروز وجود ابزار و آلات مشترك در كل دنیا باید تبدیل به نشانه های كاربردی و قابل تحلیل شوند، بمب، موشك، اینترنت، ماهواره، ویدئو، سینما، سیگار، نوشیدنی ها، خوردنی ها، پوشیدنی ها و... كه با ماركهای مشخص در دنیای امروز برای همه ساخته و پرداخته می شوند در دنیای امروز پینوكیو نمی تواند یك نشانه فرهنگی مشترك برای همگان باشد، اما اینترنت رسانه ای همگانی و قابل درك و كاربردی برای كل دنیا به شمار می آید. وقتی آذرنگ در ایجاد فانتزی دچار لغزشی بزرگ می شود و نمی تواند به چارچوب محكم و مستدلی برای متنش برسد، آن وقت در زمان اجرا نیز هیچ میزانسن و تركیب بندی ای نیز نمی تواند به معیارهای قابل تأمل و باور نزدیك بشود. متن جان مایه و شیرازه هر اجرایی است كه همه عناصر حول وحوش آن شكل می گیرند.

پیام فروتن بر پایه واقع گرایانه متن به نحو شایسته ای از پس طراحی صحنه برآمده است. چند دیوار و در و یك آشپزخانه اپن كه بیانگر موقعیت مكانی آدمهای نمایش است. حتی رنگ سبز نیز دلالت بر حضور زندگی در روابط آدمهای این خانه دارد. هر چند در ظاهر روابط آنان بیهوده و پوچ به نظر می آید، اما در واقع خود زندگی است و باید این زندگی با تمام بیهودگی هایش پاس داشته شود. اما فرمولهای قدرت واستثمارگر این مانع از بروز یك زندگی دلخواه در دنیای امروز می شود و مانند گذشته ها نیاز به وقت زیادی هم برای بر هم ریختن نظم طبیعت و زندگی لازم نیست بلكه با فشار یك تكمه می توان كل دنیا را در آن واحد با انفجاری دردناك آغشته كرد.اما ارزش كار فروتن هم پس از فرود موشك نه تنها نمی تواند مكمل آن فضای واقع گرا باشد بلكه در ایجاد فضای فانتزی نیز ناقص و ناكارآمد به نظر می آید. بنابراین نقص متن در طراحی صحنه اثر مخربی را به جای می گذارد.بازیگران هم تا آنجایی كه متكی به زندگی روزمره و واقع گرایی محض هستند كه بازی قابل قبولی را در صحنه آشكار می كنند. كارگردان هم در درك و ارائه یك زندگی معمولی و پیش افتاده به میزانسن های مطلوبی می رسد. به عبارتی با حركات و سكنات طراحی شده همه روابط به تصویری منطقی تبدیل می شود اما زمانی كه قرار است همه میزانسن ها به فانتزی و تخیل و توقف زمان دامن بزنند، دیگر تأثیری از تصاویر موجود لمس نمی شود. بازیگران از درك حضور یك موشك و برقرار كردن ارتباط با آن عاجز می مانند. در صورتی كه كل نمایش هم باید پیرامون همین ارتباط شكل می گرفت. چالش انسان امروز با موشك است، موشكی كه ویرانگرانه وارد زندگی می شود و انسان به راحتی از پس راندن آن برنمی آید. مثلاً بازیگران خیلی راحت زیر موشك می ایستادند و می نشستند، باید منطقی برای این رفتار یافت می شد كه در آنجا دیده نمی شد. موشك با حضور ویرانگرایانه اش جز ترس و دهشت هیچ حس و حال دیگری را ایجاد نمی كند مگر آنكه منطق متن و اجرا ما را با یك موقعیت دیگر درگیر می كرد. بنابراین همه بازیها مبنای اشتباه به خود می گرفت و نمی توانست جز مسخرگی هیچ تصویر محكمی را در ذهن متبادر كند. موقعیت مورد نظر آذرنگ نمی توانست با یك كمدی جلف و سبك همراه باشد. بلكه این موقعیت با نوعی طنز و تراژدی هولناك و تلخ همراه بودكه دیالوگها، روابط و میزانسنها در آشكار شدن آن ناتوان نشان می داد. از دیدن «روزی روزگاری آبادان» به وجد آمدم و صدافسوس خوردم برای آنكه موقعیت دلخواه و آرمانی شكل نگرفته است، امیدوارم كه آذرنگ با حوصله وتأمل این موقعیت را دوباره نویسی كند. شاید...

رضا آشفته