پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کاوشی در مفردات سورهٔ حمد


کاوشی در مفردات سورهٔ حمد

برخی را عقیده بر آن است که اسم از و سم یا سمه اشتقاق یافته به این معنا که واو از آغاز آن حذف, و همزه به جای آنها نهاده شده است, کوفیون به چنین اشتقاقی دربارهٔ اسم قائل بوده و می گفتند وَسْم به معنای داغ نهادن, و سمهٔ به معنای علامت و نشانه است اسم نیز به سان داغ و علامت و نشانه ای است که به مسمّی رهنمون است

نگارنده در ابتدا لغات و واژه‌های متعدد دربارهٔ اسم را بر می‌شمارد، سپس از مبدأ اشتقاق اسم یاد می‌کند. در این باره به دو احتمال اشاره می‌نماید: ۱- سمّو یا سِمْوْ ۲- وَسْم یا سِمَهٔ. ادلّهٔ متعددی را که واژه‌شناسان در بطلان اشتقاق اسم از وسم یا سمه اقامه کرده‌اند مطرح نموده و نتیجه می‌گیرد که احتمال نخست صحیح است.

در ادامه نکاتی دربارهٔ عینیّت یا تغایر اسم با مسمّی ذکر شده و در پایان شبهات قائلان عینیّت اسم و مسمّی بر طرفداران تغایر آنها مطرح می‌گردد.

●اسم

لغات و واژه‌های متعدد دربارهٔ اسم:

در مورد واژهٔ "اسم" لغات متعدد و گوناگونی یاد کرده‌اند که یکی از علمای لغت, شمار آنها را به هیجده واژه رسانده, و در دوبیتی که آنها را یاد می‌کنیم به گونه‌ای فشرده ذکر کرده است (آلوسی, بی‌تا, ج۱,ص ۱۰۸):

الاسْمِ عَشْرُ لْغاتٍ مَعْ ثَمانَیّهٍ بِنَقْلِ جَدِّیَ شَیْخِ النّاسِ أکْمِلُها

سمٌ سماتٌ, سما, واسمٌ, وَزِدْسمهً کَذا سَماءً بِتَثْلیثٍ لأَ وَّ لِها

- برای واژهٔ اسم‌, دَهْ- به اضافهٔ هشت- ]یعنی هیجده[ لغت وجود دارد, و این سخن را از جدم که استاد و شخصیتی بزرگ درمیان مردم بوده این واژه را به گونه‌ای کامل بازگو می‌کنم:

۱-سم ۲- سمات ۳- اسماء ۴- اسم ۵- سمه را بر اینها بیفزای ۶- بدینسان "سما" را اضافه کن ، که اولِ هر یک از آنها را می‌توان به سه وجه فتح و ضم کسر بخوانی ]و مجموعاً شش لغت[

- و هر یک به سه وجه در آغاز و آنها بروی هم به هیجده لغت می‌رسد.

یکی از شعرا, "سُم" را به عنوان یکی از واژه‌های "اسم" و به معنای آن به کار برده و گفته است: بِاسْمِ الَّذی فی کُلِّ سُورَهٍٔ سُمُهُ (رازی, بی‌تا, ج۱, ص ۱۰۸):

●به نام آنکه در هر سوره‌ای اسم و نام او آمده است

این سیده می‌گوید: اسم واژه‌ای است که در مقام اطلاق بر جوهر و عرض, وضع شده تا پاره‌ای از آنها از پاره‌ای دیگر جدا و باز شناخته شوند, چنان که – به عنوان مثال- ارتجالاً می‌گوییم:

"إسم هذا کذا" : (اسم و نام این, چنین است). و اسم را به کسر همزه به کار می‌بریم؛ و نیز می‌توانیم بگوییم "أُسْمُ هذا کذا" و همزهٔ آن را به ضم بخوانیم. لحیانی گفته است: اسمه فلان" به کسر همزه کلام و سخن عرب است؛ لکن از قبیلهٔ بنی عمر وبن تمیم آورده‌اند که آنان "اُسمه فلان" را به ضمِّ همزهٔ "اسم" می‌خواندند. لحیانی یادآور می‌شود قرائتِ "اسم" به ضم همزه در میان قبیلهٔ قضاعه رایج و دارای کاربرد فراوانی بوده است. اما "سِمٌ" طبق استعمال اهل لهجه است که "اسم" را به کسر همزه به کار می‌برند, و الف ]یعنی همزه[ را حذف کرده و حرکت آن را که کسره است بر سین می‌افکنند و در آن, جا‌به جا می‌سازند.

کسائی, مصرع "بِاسْمِ الَّذی فی کُلِّ سورهٔ سمهٔ را در نقل و روایت بنی قضاعه, به ضمن سین "سمه" بازگو کرده, در حالی که همین مصرع را از قبایل دیگر به کسر سین "سمه" انشاء نموده و سرودن آن را برگزار کرده است (ابن منظور, بی‌تا, ج۲, ص۲۱۲). ابوزید و دانشمندانی دیگر همین نکته را یاد‌آور شده‌اند.

هر چند اصل و ریشهٔ "سُمُوّ" عبارت از " سِمْو " است و به قول ابوالفتوح رازی: "فأما اسم" اصل این کلمه, "سِمْو" ]به کسر سین و سکون میم[ است علی وزن "فِعْل" از آنکه جمعش "اَسْماء" کردند کَقِنْو۲ و أَقْناء, و حِنو۳ و أحْناء, لام الفعل از آخرش بیفکندند؛ پس حرکت واو با میم دادند, ابتدا کردنِ به ساکن متعذر شد, همزهٔ وصل در آوردند تا نطق, ممکن بُوْد, "اسم" گشت (رازی, ۱۳۲۴-۱۳۲۵, ج۱, ص۵۳۱؛ راغب اصفهانی, بی‌تا, ص ۲۴۴).

●مبدأ اشتقاق "اسم"

۱- سُمُوّ, یاسِمْو:

اکثر علما برآنند کلمهٔ "اسم" از ریشه "سُمُوّ "- که مصدر "سَما, یَسْمُو" است اشتقاق شده است, و "سُمُوّ" به معنای رفعت و بلندی و افراشتگی است؛ از آن جهت که مسمی از رهگذرِ اسم, بلند آوازه و بدان شناخته می‌شود" (راغب اصفهانی, بی‌تا, ص ۲۴۴) در روض الجنان آمده است: "اگر گویند: اسم را- چون اشتقاق از سُمُوّباشد- چه معنا دارد که معنا, سِمَت بر اسم مخیل است که اسم, مسمی را علامت باشد؟ گوییم: معنای "سُمُوّ " ظاهرتر است و آن, آن است که ]مسمایی[ که اسم ندارد حامل و پوشید و مُتَّضِع ]و پست و فروهشته[ بود, چون اسم بر او نهند پنداری که"رُفِِّع وَ نُوِّهَ بِذِکْرِه" : رفعتی دارد آن را و تنویه ذکری؛ پس معنای "سُمُوّ " در او ظاهرتر است" (رازی, ۱۳۳۴-۱۳۳۵, ج۱, ص۳۱؛ آلوسی, بی‌تا, ج۱, ص ۵۲) و نیز فخررازی گوید: "بصریون گفته‌اند: اسم از "سَما, یَسْمُو" اشتقاق شده, و معنای آن بلند شدن و پدیدار گشتن است. بنابراین اسم و نام هر چیز, برافراشته و بلند است به گونه‌ای که آن چیز به وسیلهٔ اسم و نامش پدیدار می‌شود. وین بر این مطلب می‌افزایم که لفظ, مُعَرِّفِ معنا است, و مُعَرِّفِ هر چیزی از نظر معلومیت بر مُعَرِّف تقدم دارد؛ بنابراین اسم دارای بلندی بر معنا و مسمّی و مقدم بر آن است" (رازی, بی‌تا, ج۱, ص ۱۰۸).

۲- وَسْم, یا سمهٔ:

برخی را عقیده بر آن است که "اسم" از و " سم " یا "سمه" اشتقاق یافته به این معنا که واو از آغاز آن حذف, و همزه به جای آنها نهاده شده است، کوفیون به چنین اشتقاقی دربارهٔ اسم قائل بوده و می‌گفتند: وَسْم به معنای داغ نهادن, و "سمهٔ" به معنای علامت و نشانه است: اسم نیز به سان داغ و علامت و نشانه‌ای است که به مسمّی رهنمون است.

طبق این نظریه, اسم دارای مبدأ اشتقاقی است که از باب مثال واوی به شمار می‌آید, و مثال واوی نیز دارای دو ساختمان مصدری است مانند" وعِد, یعد ، وَعْداً, عِدهًٔ " و "وصل, یصل, وصلاً, صِلَهًٔ " اسم نیز مشتق از: "وَسَم, یَسِمُ, وَسْماً, سِمَهٔ می‌باشد.

●نادرستی اشتقاق اسم از وَسْم و یا سِمَهٔ

اکثر قریب به تمام علمای لغت و واژه گزاران زبان عربی و مفسران, رأی کوفیین را- که قائل به اشتقاق اسم از "وسم" و یا "سمهٔ" بوده‌اند- با ادلهٔ متعددی نادرست اعلام کرده‌اند و ترجیح داده‌اند که بگویند: "اسم" از "سُمُوّ"- که در اصل "سِمْو" بوده- اشتقاق شده است. ادله‌هایی که ز این پس یاد می‌شود چنینی ترجیحی را تأیید می‌نماید.

۱- اگر یگوییم: اسم از "وسم, سمهٔ" اشتقاق یافته از باب مثال واوی خواهد بود, و در مثال واوی از قبیل: "صِلَهٔ, وَصْل" , عِدَهٔ, وَعْد" و امثال آنها که در "صِلَهٔ" وعِدهٔ"- به عنوان مصدر "وَصَلَ" و وَحَدَ" –به جای "وَصْلاً" ."وَعْداً" به کار می‌روند, فاءالفعل یعنی واو "وَصْلاً " و "وَعْداً" را حذف می‌کنند, و به جای آنها می‌گویند "صِلَهًٔ" و عِدَهًٔ." و در چنین مواردی به جای واو, نمی‌توان همزهٔ وصل را جایگزین آن ساخت. به عبارت دیگر: نمی‌توانیم با حذف واو "وَصْل" و "وَعْد" به جای آن بگوئیم "إصْل" و إعْد" ,و همزه را در مصدر آنها جایگزین "واو" سازیم۴.

۲- دلیل دیگر در اشتقاق "اسم" از "سُمُوّ" و نادرستی اشتقاق آن از "وسم یا سمه" این است که اگر اسم , مشتق از "وسم" یا "سَمِهٔ" می‌بود باید جمع اسم, <اَوْسام>؛ و مَصَغِّر آن, <وِسْیْم> باشد؛ چنان که مَصَغَّر <صلهٔ وعدهٔ> به صورت <وَصَیْلَهٔ و وُعَیْدُهٔ> است, در حالی که مَصَغَّرِ اسم نمی‌تواند <وُسیْم> باشد؛ همان گونه که در مصادر و مآخذ لُغَوی می‌بینیم, مصغر آن, سُمَیّ> است (طبرسی, بی‌تا, ص ۱۹).

ابن منظور را در این باره گفتاری است که ابوالفتوح رازی, مفسر بزرگوار شیعی- پیش از او- جامعتر و رساتر دلیل اخیر را در اشتقاق اسم از <سُمُوّ> بیان کرده و می‌گوید:

وقول آن کس- که گفت: اشتقاق او: ]اسم[ از وَسْم باشد, وَسْم, علامت بُوَد- درست نیست؛ برای آنکه اگر چنین بودی در جمعش <اَوسام> گفتی, و در تصغرش, <وَسَیْم>؛ و الف وصل حاجت نبودی آوردن (رازی, ۱۳۳۴-۱۳۳۵, ج۱, ص۳۱؛ طبرسی, بی‌تا, ج۱‌ص۱۹؛ ابن منظور, بی,تا, ج۲, ص۲۱۲) ]و با توجه به قاعدهٔ <الجمع و التصغیر یَرُدّانِ الأسماَء إلی أصولها> یعنی جمع و تصغیر, اسما را به ریشه‌های آنها بر می‌گرداند و جمع اسم, اسماء, و مصغّر آن <سمی> است, باید گفت اشتقاق اسم از <وسم> نادست می‌باشد[

۳- راغب اصفهانی در ذیل <سَما> که مصدر آن <سمو> است از کلمهٔ <سماء> سخن به میان می‌آورد و شواهدی از آیات و کلام عرب را یاد می‌کند مبنی بر اینکه از این مادّه باید مفهوم علو و ارتقاع را جستجو کرد؛ و علو و ارتفاع هیچ ارتباط و پیوندی با مفهوم <وسم> ندارد. آن گاه همو در ذیل <سما>, از اسم و أسماء یاد می‌کند و با توجه به آیاتی که کلمهٔ <اسماء> در آنها آمده است, به گونه‌ای نسبتاً مبسوط به گفتگو می‌پردازد (راغب اصفهانی, بی‌تا, صص ۲۳۴, ۲۴۴).

●نکاتی سودمند دربارهٔ عینیت یا مغایرت اسم با مسمّی

در این مقام ابوالفتوح رازی نکاتی جالب و مفیدی دارد که ما برای اینکه بیانش گسترده و طولانی و در قالب نثر فارسی سدهٔ ششم هجری است, و برای فارسی زبانان امروز ثقیل می‌نماید محتوای آن را گزارش می‌کنیم.

وی می‌گوید:

<اسم و مسمّی مغایر با یکدیگر هستند. و این شبهه را- که اسم, عین مسمّی است- باید سست و بی وزن برشمرد؛ زیرا صُوَر مختلفی دربارهٔ اسم و مسمّی قابل تصور می‌باشند که عبارت‌اند از اینکه: ۱- اسم بدون مسمّی ۲- مسمّی بدون اسم ۳- یک مسمی و چند اسم ۴- یک اسم و چند مسمّی می‌باشد.۵>

- مثال برای نخست یعنی اسم بدون مسمّی, آیهٔ <اِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اُسْمُهُ یَحْیی> (مریم,۷) است که ] ای زکریا[, ما تو را به زادن نوجوانی از همسرت مژده می‌دهیم که نام او <یحیی> است .بشارت پیش از آنکه کسی به نام یحیی زاده شود و پا به عرصهٔ وجود نهد, انجام گرفته, و این اسم فقط در عالم لفظ و تعبیر تحقق یافته, و مسمّایی به هنگام بشارت وجود نداشته است.

- مثال و نمونه برای صورت دوم, یعنی یک <مسمّی و بدون اسم> عبارت از آن بخش از پدیده‌های وجودی است که هنوز نام و عنوانی برای خود احراز نکرده‌اند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.