جمعه, ۱ فروردین, ۱۴۰۴ / 21 March, 2025
«پنج مرتبه لعنت هفت مرتبه لعنت »

نمایش «پروفسور بوبوس» به نویسندگی «الکس فایکو» و کارگردانی آتیلا پسیانی این روزها در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر با وجود بهره بردن از چهرههای سینمایی و تئاتری نام آشنا مانند رضا کیانیان، هانیه توسلی، بابک حمیدیان، لیلی رشیدی و... تماشاگران فراوانی را به سمت خود جلب کرده است. البته استفاده از متنی روسی که به قول خود پسیانی در سال ۱۳۶۰ شمسی آن را به رضا قیصریه برای ترجمه سپرده بود تا بر روی صحنه بیاورد برای کسانی که در طی یک دهه اخیر آثار این کارگردان تئاتر را دنبال کردهاند در دید اول بسیار غریب مینماید.
● ارائه تلنبارهای سیاسی برای مخاطب
پسیانی نشان داده در راه تجربه کردن شیوه تئاتری خویش که از قضا به تعبیر خودش در این شیوه شخصی «تمام کارهایم را برای دل خودم انجام میدهم نه تماشاگر و مخاطب تنها همبازی من است و من با تئاتر بازی میکنم.» برای تماشاگر الویتی قائل نیست و تئاتر را برای دل خودش کار میکند و باز هم تماشاگرانی که ندانسته و یا نخواسته این سخنان را نشنیدهاند و یا نخواستهاند بشنوند - تا متوجه شوند که یک بازیگر که همه او را دوست دارند برای آنها اهمیتی قائل نیست!- کارهای وی را دنبال کرده اند، به خوبی متوجه شدهاند که پسیانی در کارهای نمایشاش علاقهای به دیالوگ نداشته و عمدا کارهای یک دهه اخیر او، بیدیالوگ و یا با کمترین دیالوگ موجود بوده وص همین که حالا متنی پر دیالوگ را برای اجرا در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر، سالنی که پسیانی درباره آن عنوان کرده است: « تالار اصلی تئاترشهر برای من تالار جذابی نیست؛ چرا که درخصوص ایجاد رابطه، سالنی سرد است»، را انتخاب کرده بیشتر تعجب میکنند و مشتاق میشوند کار وی را ببینند.
که بعد از دیدن کار همه آنها که چنین شناختی از پسیانی و شمای کلی از کارهای وی داشتند متوجه میشوند که وی با دقت و با دلیلهای فراوان این سالن را و این تغییر شیوه در اجرای یک اثر را انتخاب کرده تا با کشاندن تماشاگر به این سالن ۷۰۰ نفره هر شب بخشی از تلنبارهای ذهنی و دغدغههای سیاسیاش را در قالب نمایشی که در روسیه میگذرد و ۲۹ سال پیش ترجمه شده را با خوانش امروزی خود به خورد مخاطبان بدهد و به قولی هم خود را فرافکن کند که به عنوان هنرمند اعتراض مدنی خویش را بیان کرده و هم با خنداندن مردم با اتفاقات روز و مباحث سیاسی پیش آمده در طی یک سال اخیر کمی آنها را به زعم خودش خالی کند!
● صحنهای برای تخلیه سمپاشیها و تهمتها
اما داستان نمایش چیست، «حکومت استبدادی ژنرال فلج و علیل در حال فروپاشی است، وزیر میانسال و معاون اصلی ژنرال مشاور جوان خارجی خود را مامور یافتن یک استاد زیباشناسی آداب و رفتار درباری برای آموزش نامزد جوان خود کرده، آموزگار بوبوس بازنشسته که در تظاهرات شرکت کرده و مورد تعقیب پلیس است با باز شدن دری از یک عمارت به رویش به ناچار وارد آن عمارت میشود و اسیر بازی ناخواسته و تحمیلی صاحبان این عمارت که بیشتر یک شو نمایشی است؛ میشود و...»، لحظهای این داستان را با اتفاقات یک ساله اخیر تطبیق دهید،پس در اینباره توضیحی نمیدهم چرا که همواره اعتقاد داشته و دارم که مخاطبان تئاتر، باهوشترین و زیرک ترین مخاطبان هنری در جهان هستند!
اینکه چرا هنرمندی که خود را مولف میداند و آنقدر دارای غرور است که مصاحبه هم نمیکند حال تمام تجربیات خود را برای این فرافکنی زیر پای میگذارد و این نمایش را در تالار اصلی مجموعه شهر در حالی به مخاطب ارائه میدهد که با انتخاب یک سالن شوء لباس به عنوان مکان اصلی این رخدادگاه که سکوی حرکت نمایشگران آن تا میانه ردیف صندلیهای این تالار میآیند فریاد میزند که من مانند نمایشهای شوء لباس، قصد ارائه دادن و عرضه کردن تفکر خودم را در قالب این نمایش با آن داستانش دارم، دست به این کار میزند .
آری من نیز مثل همگان قبول دارم که ذات هنر اعتراض است! اما اگر اعتراضی به دولت، سیاستهای فرهنگی و اجتماعی آن وجود دارد و این اعتراض در یک سالن دولتی با یک بودجه دولتی با صدای بلند بیان میشود و مورد استقبال هم قرار میگیرد به جای غرور و افتخار من باب پر شدن تالار اصلی نمایش و هجوم تماشاگران به آن و استقبال از تئاتر این هنر همیشه مهجور جای تاسف برای هنرمندی مانند پسیانی دارد.
● من میفهمم! بله! میفهمم!
درست است که بزرگترین حلقه مفقوده نمایشهای ما عنصر هویت اجتماعی امروز من ایرانی است که در سال ۱۳۸۹ و در قرن ۲۱ زندگی میکنم و تئاترهایم با تمام شعارهای سرداده متولیان هنر این کشور از محتوا خالی است اما نمیخواهم اعتراض هنرمندی که دوستش دارم، خودش را، کارهایش را و حتی خاطرههایی که برای من در طول این ۳۰ سال از کودکی تا به امروز ساخته را به این شکل و در حالی که سعی میکند من مخاطب را تا آن حد خار و خفیف کند که در سالن بخندم نه به نمایش او بلکه به نادانی خودم تن در نهم!
نه نمیخواهم صدای اعتراض او با نادانی خودم مخلوط کنم. کاش این تابوی دوست داشتن آتیلای پسیانی مهربان با این حرکتاش و حمایت عجیب و غریب مرکز هنرهای نمایشی در ارائه مجوز اجرای این اثر برای دوستداران او نمیشکست. کاش باز هم نمایشهای او را در حالی که بدون هیچ دیالوگی در سالنی کوچک اجرا میشد و ساعتها ذهن و وجود مرا با خود درگیر میکرد و هربار میگفتم که من کارهای پسیانی را درک نمیکنم اما نمیدانم چرا دوستش دارم را دوباره به جای این اجرا میدیدم. برای پسیانی از دست دان یک مخاطب یا امثال من اهمیتی ندارد اما برای تئاتر چرا! چراکه تئاتر با مخاطب زنده است و من همانقدر برای تئاتر ارزش دارم که تئاتر برای من!ای کاش... پس به قول یکی از دیالوگهای همین نمایش «سه مرتبه لعنت... پنج مرتبه لعنت...هفت مرتبه لعنت...»!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست