پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا

امام خمینی ره در نگاه شهدا


امام خمینی ره در نگاه شهدا

به مناسبت فرا رسیدن سالگرد رحلت امام خمینی ره , بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران

امام خمینی(ره) در میان رزمندگان اسلام در ۸ سال دفاع مقدس از جایگاهی خاص برخوردار بودند.هم از حیث شخصیتی و هم از حیث نفوذ و جاذبه‌های معنوی آن عزیز فرزانه مورد توجه آحاد رزمندگان بوده، همگی سعی داشتند تا رفتار آن امام راحل را در زندگی خود مورد سرمشق و توجه قرار دهند.اینک در آستانه سالگرد رحلت آن سفر کرده که میلیونها دل عاشق همراه اوست گزیده‌هایی از مواضع و نگاه تعدادی از شهدای ۸ سال دفاع مقدس نسبت به آن دردانه تاریخ معاصر را با هم می‌خوانیم:

● شهید مهدی جعفریان خلیل آبادی

برادرم قبل از شهادتش در نواری صحبت کرده بود.در صحبتهایش توصیه کرده به حرف کسانی که از انقلاب بد می‌گویند گوش نکنید، سربازان حضرت خمینی (ره)، سربازان امام زمان (عج) هستند، چرا دشمن با این همه امکانات و تجهیزاتی که دارد نمی‌تواند با ما که از نظر تجهیزات با آنها قابل مقایسه نیستیم مقابله کند؟ زیرا امام زمان (عج) به نیروهای ما عنایت و تفضل دارد.قدر انقلاب را بدانید و از فرامین حضرت‌امام خمینی(ره) پیروی کنید.

● شهید محمد جمعه‌اکرامی

محمد علاقه زیادی به امام خمینی (ره) داشت موقعی که امام خمینی‌(ره) به ایران آمدند پسر بزرگش به دنیا آمد به یاد فرزند امام خمینی (ره)، نام او را احمد گذاشت.دوستانش به او گفتند: بهتر بود نامش را روح‌الله می‌گذاشتی او گفت: نه نام روح‌الله احترامش بیش از اینهاست.

● شهید رضا فراهانی

یادم است که برای رضا رفته بودیم خواستگاری و قرار بود دختر و پسر همدیگر را ببینند.قبل از رفتن به خواستگاری تلویزیون که روشن بود سخنرانی امام خمینی (ره) را گذاشته بودند و امام خمینی (ره) اعلام کردند: هر چه زودتر باید کار جنگ را یکسره کنیم وظیفه همه است تا به وظیفه خودشان عمل کنند و در جبهه حق علیه باطل شرکت کنند با شنیدن فرمان امام خمینی، رضا گفت: شرکت در جبهه از گرفتن زن واجب‌تر است.به جبهه می‌روم و اگر برگشتم داماد می‌شوم.به همین خاطر به جبهه رفت و بعد از مدتی به فیض شهادت نائل شد.

● شهید رضا فراهانی

رضا عاشق امام خمینی (ره) بود یادم است وقتی می‌خواست به جبهه برود همه اعضای خانواده را جمع کرد وگفت: من عاشق امام خمینی هستم آنقدر به امام خمینی علاقه مند هستم که اگر به من بگوید رضا سرت را در راه اسلام بده فوراً این کار را می‌کنم چون آگاهانه امام خمینی را انتخاب کردم.

● شهید محمد افشارصدر

یکبار که محمد تصادف کرده بود واو را به بیمارستان برده بودند گفته بود، در حالت بیهوشی امام خمینی(ره) را دیدم که به من قرآنی داد وگفت: تو سرباز من هستی بلند شو.از همان موقع بود که او به جبهه اهمیت بیشترمی داد.

● شهید محمود کاوه

قبل از شروع عملیات کربلای ۲ جهت عملیات به سنگر فرماندهی رفتیم.عملیات باتوجه به اینکه از قبل لو رفته بود و دشمن کاملا می‌دانست که ما از این منطقه می‌خواهیم عملیات را انجام بدهیم، مسئولین واحدها و فرمانده گروهان‌ها همه عقیده شان براین بود که عملیات در این منطقه انجام نشود.برادر محمد بهاری در زمان برگزاری جلسه از جا بلند شد و رو به برادر کاوه کرد و گفت: با توجه به اینکه منطقه و عملیات لو رفته و منطقه نیروهای ما هم از طرف دشمن شناسایی شده است چه لزومی دارد که ما از این منطقه عملیات کنیم و تلفات زیادی هم در این بین بدهیم.برادر کاوه فرمودند: برادران، این فرمان و دستور امام خمینی(ره) است که ما یک عملیات ایذایی در این منطقه داشته باشیم.چون منطقه عملیات اصلی جای دیگری است، این عملیات به‌هرحال یک وظیفه است و ما باید آن را انجام بدهیم.چون خود حضرت امام خمینی این را به ما گوشزد کرده‌اند و ما هم باید اطاعت کنیم.

● شهید رضا فراهانی

قرار بود بعد از عملیات فتح بوکان به زیارت حضرت امام خمینی (ره) برویم.در بین راه که می‌رفتیم فراهانی می‌گفت: خیلی دوست دارم بروم و در فضایی که امام خمینی در آن نفس می‌کشد بایستم و در آنجا نفس بکشم، نگاهم به جایی دوخته شود که نگاه امام خمینی(ره) به آنجاست و بعد بنشینم و فقط امام خمینی را ببینم و به حرف‌های او گوش دهم.

● شهید مرتضی صنعتی اسفیوخی

یک دفعه پدرم وقتی از جبهه آمد یادم می‌آید قاب عکسی از امام‌خمینی(ره) همراه خود آورده بودند، آن را بالای عکس خود نصب کردند و بعد زیر قاب عکس خودشان، کاغذی را چسباند که روی آن نوشته بود عکس تو را بالای سرم گذاشتم که فدای قدم تو باشم.

● شهید مصطفی قوی

روزی دیدم مصطفی پیراهنش رادرآورده است و مشغول دوختن چیزی روی آن می‌باشد.جلو رفتم تاببینم دارد چکار می‌کند.دیدم روی پیراهنش سمت قلبش عکسی از امام خمینی «ره» را دوخته است.گفتم: آقامصطفی شما که اینقدر به امام خمینی علاقه دارید از این عکس‌هایی که به جیب آویزان می‌کنند بگیر و روی جیب لباست نصب کن.مصطفی گفت: نه.وقتی من این عکس را اینجا دوختم در واقع حافظ قلبم است.علاوه بر قوت قلبی که می‌گیرم از قلبم نیز محافظت می‌کند.

● شهید مهدی‌خاوری

برادرم علاقه شدیدی به حضرت امام خمینی (ره) داشت.زمان انقلاب نوارهای ایشان را تکثیر می‌کرد و به دوستانش می‌داد.با وجود سن کمی که در آن دوران داشت سعی می‌کرد به انقلاب خدمت کند یک عکسی از حضرت امام خمینی(ره) به من داده بود.حضرت امام خمینی (ره) پای در خت سیبی نشسته بودند.عکس بسیار زیبایی بود.عکس را به مدرسه برده بودم تا به دوستانم نشان دهم.دوستانم با حسرت به عکس نگاه می‌کردند.افسوس می‌خوردند که چنین عکسی را آنها ندارند.خلاصه آن روز یکی عکس را از داخل کیفم برداشت یا شاید هم گمش کردم.خانه که آمدم متوجه شدم عکس نیست گریه‌ام گرفته بود.همانطور که اشکم سرازیر بود به مهدی گفتم عکسی را که به من دادی گم کرده ام.دلداریم داد و گفت: عیبی ندارد.یکی دیگر برایت تهیه می‌کنم ولی دیگر چنین عکسی را به من نداد.برادرم چون خودش عاشق امام خمینی (ره) بود، ما را هم دوستدار ایشان بار آورده بود.

● شهید علیرضا عاصمی

توفیقی حاصل شده بود تا علیرضا در یکی از افطارهای ماه مبارک رمضان سال ۶۵ در محضر حضرت امام خمینی (ره) باشد.یادم است زمانیکه به منزل برگشته بود آنقدر خوشحال بود که گویی می‌خواست پرواز کند.اشک در چشمان پر فروغش موج می‌زد و تعریف می‌کرد: می‌دانید! من امروز پشت سر امام خمینی(ره) نماز خواندم،من امروز با امام خمینی(ره) و مقتدایم افطار کردم، من امروز رهبر و پیشوایم را از نزدیک ملاقات کردم.چه سعادتی از این بالاتر، اگر خدا نمازهای مرا قبول کند می‌دانم به برکت همین هفت رکعتی است که در پشت امام خمینی(ره) خوانده ام.

● شهید حسن آزادی

یک روز من از دیدار امام خمینی (ره) برگشتم.آقای آزادی من را دید و گفت: آقا کجایی؟ گفتم: من از دیدن امام خمینی (ره) می‌آیم.بلافاصله با شوقی خاص گفت:بنشین و برای من تعریف کن که چه چیزهایی دیدی و از امام خمینی برایم بگو.

خلیل اسفندیاری