پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
در پرتو مهتاب
شهد است ولی شرنگ در چشمانت
آمیزة صلح و جنگ در چشمانت
تکثیر تحیّر است کارش شب و روز
آیینة رنگرنگ در چشمانت
آشفته و بیقرار باشد باشد
یکپارچه انتظار باشد باشد
این آینه را که جز تو پیدایش نیست
خواهی که پر از غبار باشد باشد
ماییم و شب امید در چشمانت
صبحی همه صبح عید در چشمانت
یک پلک توجه تو کافی است که دل
صد بار شود شهید در چشمانت
ماییم و غمی دوباره در چشمانت
شبهای پر از ستاره در چشمانت
باید بچشد عذاب زیبایی را
چشمی که کند نظاره در چشمانت
ماییم و سماع دیده در چشمانت
صحرا صحرا دویده در چشمانت
آیینة عاقبت به خیر نظرند
جانهای به لب رسیده در چشمانت
ماییم و تب حضور در چشمانت
آیات زلال نور در چشمانت
میآیی و جان به واژهها میبخشی
با محشر شعر و شور در چشمانت
ماییم و تبی تپنده در چشمانت
زیبا شدن پرنده در چشمانت
روز و شبشان به گردش پلک شماست
این منتظرانِ خنده در چشمانت
پاییز ولی بهار در چشمانت
سرشاری آبشار در چشمانت
فرمان به سکوت میدهد یا فریاد؟
آرامش بیقرار در چشمانت
ماییم و امید و بیم در چشمانت
فوجی همه یا کریم در چشمانت
شرمندة پاسخیم اگر میپرسی
ناخوانده چه میکنیم در چشمانت
نه فرقی داشتم ناکامی و کام
نه پروایی ز ننگم بود و نه نام
تمام راه روشن بود از عشق
نه تردیدی در آغاز و نه انجام
دو مصراع شهیر خاص و عاماند
غزلهای مرا حُسن ختاماند
یکی میخواند و میراند آن یک
دو چشم تو جناس تام تاماند
تویی درد من و درمانم از تو
سرآغازم تویی پایانم از تو
چنین که میدوی در رگ رگ من
جدا کی میکند هجرانم از تو
به آسانی سپردی مشکلم را
سرشتی با غمت آب و گلم را
به پرواز آوری تا در سپهرت
به دست شعلهها دادی دلم را
مرا از من جدا کردی و رفتی
به دردت آشنا کردی و رفتی
دلم را درخور اینقدر دیدی
به هجران مبتلا کردی و رفتی
بسوزان در شرار طعنههایم
بگو بیزاری از شعر و صدایم
زبانت کی کند آزردهخاطر
مرا که با دل تو آشنایم
برونم را درونی مرحمت کن
تب خورشید گونی مرحمت کن
دلم از دست عشق و عقل خون شد
خداوندا جنونی مرحمت کن
همه شب با دو چشم پرستاره
به تشبیه و مجاز و استعاره
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
دلم را میسرایم پاره پاره
دوباره ناله را از سر بگیرید
و این بار آسمانیتر بگیرید
غمی بر سینه در حال فرود است
دوبیتیها مرا در بر بگیرید
غمی اینجا غمی آنجا گذاری
به روی خاطراتت پا گذاری
چگونه میتوانی در شب درد
مرا با غربتم تنها گذاری
برو تنها مرا بیتاب بگذار
مرا با شعلههای ناب بگذار
ولیکن خاطرات این سفر را
شبی در پرتو مهتاب بگذار
رفیق هر شب و هر روزی دل
غمت تا بوده بوده روزی دل
بگردان گوشه چشمی و بنگر
چه حالی دارد آتشسوزی دل
مصطفی محدثی خراسانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست