چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

«در مسیر زاینده رود» روایتی دیگر از سنت و تجدد


«در مسیر زاینده رود» روایتی دیگر از سنت و تجدد

از میان مجموعه هایی که به مناسبت ماه مبارک رمضان از شبکه های مختلف سیما به نمایش درآمدند «در مسیر زاینده رود» دارای جایگاهی به مراتب ممتاز تر و قابل تامل تر از سایرین است

از میان مجموعه هایی که به مناسبت ماه مبارک رمضان از شبکه های مختلف سیما به نمایش درآمدند «در مسیر زاینده رود» دارای جایگاهی به مراتب ممتاز تر و قابل تامل تر از سایرین است. اهمیت این مجموعه به خاطر بازتاب بخشی از این شرایط اجتماعی است که در آن زندگی می کنیم . چالش های مطرح شده در این مجموعه با مسیری که با هدف دست یافتن به قله هایی فراز تر می گذرانیم در ارتباطی مستقیم است. بدون شک هرچقدر این فراز و نشیب ها را بهتر بشناسیم و محیط پیرامونمان تبیین شده تر باشد ، قدم های رو به جلویمان هم بلند تر و دقیق تر خواهد شد.

حسن فتحی و همکارانش در تولید این سریال ، داستانی را به تصویر کشیده اند که این پستی ها و بلندی ها در آن قابل درک و احساس است. انتخاب فضای سنتی اصفهان -که می توانست خیلی بهتر و غنی تر نمایش داده شود- و قرار گرفتن موجوداتی نچسب و متضاد با این زمینه فرهنگی ، بستری مناسب را برای یافتن بسیاری از پاسخ هایمان از جامعه فراهم کرده است ؛ سنت و مدرنیته و جهت گیری متفاوت هر کدام از این ها که امروز زندگی روزمره ما را در برگرفته اند و در حال شکل دادن دنیای ما هستند ؛ هر کدام ما را به چیزی می خوانند که اگر تکلیف خودمان را بدانیم و وجوه مختلف سنت و تجدد را به خوبی بشناسیم می توانیم خوب جلو برویم و در غیر این صورت زندگی مان آشفته می شود و دچار بلاهایی چون بی هویتی و پوچی و گسست های مختلف فرهنگی و اجتماعی می شویم. «در مسیر زاینده رود» اهمیتش به این خاطر است که توانسته به طور خیلی غیر مستقیم و البته ملموس و محسوس این شناخت را تا حدودی که ظرفیت یک سریال تلویزیونی است به ذهن مخاطب خود تزریق کند.

داستان از همان ابتدا با افتراق آغاز می شود. خانواده مصیب و مهران سارنگ و دار و دسته اش از اول ربط چندانی با هم ندارند و داستان هر کدام به طور جداگانه در حال پیش رفتن است. اما یک تصادف آن ها را به هم وصل می کند و قتلی که از پی این سانحه رخ می دهد این دو گروه را وارد تعامل و گاه تضاد با هم قرار می دهد. دو طیفی که نقاط مشترکشان از قضا همان نفاط تضادشان است. مثلا مسعود و مهران هر دو نخبه هستند. درحالی که یکی نخبه علمی است و دیگری یک ستاره پوشالی و فقط مشهور که به جای برداشتن باری از دوش جامعه ، سربار جامعه است.

هر دو دارای بزرگ تر هستند. اما آیا حاج ملک منصور با پدر همسر سارنگ قابل مقایسه است؟ پیر مرد اصفهانی رفتاری که شاید تنها در افسانه ها قابل رد یابی باشد را اتخاذ می کند. او یک تنفر را به عشق می انجاماند و عاملی را که در شرایط عادی به جدایی و دشمنی دو قوم منجر می شود را به مراسم عقد کنان تبدیل می کند. در مقابل پدر دختر نمونه یک بورژوای تازه به دوران رسیده است که به فکر منافع خود است و ژست به ظاهر متشخصش باعث تحمیل خواسته اش به فرزندش می شود.

هم گروه سنتگرای دارای قهرمان هستند و هم گروه متجدد. اما قهرمان سنتی ما یک پهلوان است؛«حاج بهزاد» اما قهرمان طرف مقابل یک زالوی اقتصادی ، یک غارتگر است که راهکارهایش ختم به «فتنه»می شود. گرکانی هم شخصیت منفی یا به عبارتی قطب شر این ملودرام است و هم نمادی است از سرمایه داری متجدد که خودش را منجی هم می داند.

طرح فوتبال و آسیب های آن در این سریال نیز در همین بستر جای می گیرد. فوتبال محبوب ترین مناسک جهان مدرن است. یکی از بسترهای پرورش سرمایه داری. البته همه می دانیم آنچه در این مجموعه درباره برخی مسائل پشت پرده فوتبال افشا می شود تنها بخشی از واقعیت های موجود در این عرصه است. مهران سارنگ هم خود یکی از قربانیان «در مسیر زاینده رود» به خوبی توانسته است در این پس زمینه به اخلاق فردی و به طور خاص تکبر و خود بینی بپردازد. تقبیح غرور به عنوان خصلتی شیطانی بدون شعار زدگی و در پیش گرفتن نصیحت و اندرز در مسیر داستان قرار گرفته است. صحنه رودررو شدن ملک منصور با مهران در زندان ، آنجا که ستاره قاتل طلبکارانه با پدر مقتول برخورد می کند، صحنه تکان دهنده ای است که ذات و ماهیت شیطان درون آدمی ، غرور را فاش می کند.

«در مسیر زاینده رود» هرچقدر طیف متجدد و شرارت های اجتماعی و بدی ها و شیاطین درونی را پر رنگ و نسبتا دقیق نشان داده ، از تعمق طرف مقابل کم گذاشته است. شهر اصفهان به خاطر فضای نوستالوژیک و سنتی اش بسیار به جا و خوب انتخاب شده اما به جز سی و سه پل و لهجه اصفهانی جلوه دیگری از این اقیانوس زیبایی و فرهنگ و تمدن نمی بینیم. مثلا چرا موسیقی محلی اصفهان برای متن و تیتراژ آن تنخاب نشده است؟

حاشیه ساز شدن لهجه بازیگران این مجموعه ، ناشی از معضل تمرکز گرایی در سینما و تلویزیون ماست. چرا سازندگان سریالی مثل «در مسیر زاینده رود» به سراغ بازیگران بومی نرفتند؟ شخصیت پهلوان بهزاد هم می توانست بیشتر مورد توجه قرار گیرد. همچنانکه آیین پهلوانی در آن غایب است.

نکته آخر این که «در مسیر زاینده رود» درست چندی پس از فیلم اخیر فتحی به نام «کیفر» به نمایش درآمد و بازهم نشان داد که این فیلمساز در عرصه تلویزیون بهتر از سینما می تواند کار کند.

آرش فهیم