یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
مجله ویستا

ظهور انسان شناسی هنر: فاگ، مان، فورگ و بیبویک



      ظهور انسان شناسی هنر: فاگ، مان، فورگ و بیبویک
اصغر ایزدی جیران

انسان شناسی هنر، فهم هنر از دیدگاه فرهنگ و جامعه آفریننده است. اگرچه توجه انسان شناختی به هنر، همزمان با پیدایش آکادمیک انسان شناسی در اواسط قرن نوزدهم و حتی پیش از آن در بررسی های موزه شناختی، قابل پیگیری است، اما در واقع، در اواسط قرن بیستم و از میانه دهه 1940 و به ویژه دهه 1950 است که کارهای میدانی مهمی توسط انسانپ شناسانی صورت می­گیرد که هنر را بدل به موضوع محوری پژوهش مردم نگارانه خود کرده اند. لذا نسل دوم انسان شناسان هنر  ظهور می کنند؛ پس از نسل اول که بدون محوریت بخشیدن هنر در پژوهش هایشان از دهه 1870 تا 1930 به فعالیت پرداخته اند. محصول کارهای میدانی نسل دوم که شاخص ترین آنها ویلیام فاگ، نانسی مان، آنتونی فورگ و دنیل بیبویک هستند عمدتاً از دهه 1960 تا 1970 منتشر می شوند.

انتشار این آثار، دهه های 1960 و 1970 را دهه های تعیین کننده و بنیانگذار در تاریخ انسان شناسی هنر می کند. این متفکرین، بنیادهای رویکردی ای را می آفرینند که تا دهه های بعد و تا حال حاضر نیز آثار نسل های بعدی انسان­شناسان هنر را تحت تأثیر قرار می دهند. کارهای میدانی فاگ در بین یوروباها (آفریقای غربی)، مان در بین والبیری ها (استرالیای مرکزی)، فورگ در بین آبلام ها (گینه نو)، و بیبویک در بین لگاها (آفریقای مرکزی)، چارچوب اولیه و اصول بنیادی انسان شناسی هنر را پی می افکنند. مبانی انسان شناسی هنر این چهار متفکر به طور کلی عبارتند از: 1) اثر هنری، بیانگر ارزش های جامعه آفریننده است؛ 2) اثر هنری یک ساختار است؛ 3) اثر هنری معنا دارد؛ 4) هدف اثر هنری ایجاد ارتباط است؛ 5) اثر هنری با حوزه های قدسی سروکار دارد؛ 6) خلق اثر هنری، خلق خود فرهنگ یا بازآفرینی آن است؛ و در نهایت، 7) فهم اثر هنری برای انسان شناس فقط با دانش فرهنگی از جامعه آفریننده ممکن می گردد.

 

 

برای خواندن مقاله در زیر کلیک کنید:

 

 

 

 

 

 

پیوستاندازه
19295.pdf1.1 MB