جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

علم به جایگاه خود باز می گردد


علم به جایگاه خود باز می گردد

نگاهی به خاستگاه اسلامی علوم جدید

عامل پیدایش تفکر علمی، حس کنجکاوی در وجود انسانهاست. آنان از عملکرد طبیعت شگفت زده می شوند، به تحقیق می پردازند و به علم علاقه مند می گردند. اما بیشتر مردم این حس را در وجود خود ندارند. برای آنان امور مهم، اسرار جهان و طبیعت نیست، بلکه منافع و لذتهای حقیر و زودگذر، آنان را به خود مشغول می دارد.

در جوامعی که مردم به این شکل می اندیشند، علم رشدی نخواهد داشت و بیهودگی و غفلت حکمفرما می گردد.

جامعه عرب قبل از اسلام از این نوع بود. اما آیات قرآن از آنها خواست تا بیندیشند و از فکر خود استفاده کنند. در آیات بی شماری از قرآن، خداوند از مسلمانان می خواهد تا در آسمانها، زمین، موجودات زنده و حتی وجود خودشان به مطالعه بپردازند و در آنها تفکر کنند. ما اشاراتی را در قرآن به تمامی شاخه های اصلی علوم می یابیم.

به عنوان مثال، خداوند انسان را به مطالعه علم ستاره شناسی (قرآن ۶۷:۳) زمین شناسی (۸-۶ : ۵۰) گیاه شناسی (۹۹ :۶) جانور شناسی (۱۶:۶۶) باستان شناسی و انسان شناسی (۳۰:۹) تشویق کرده و نیز توجه انسان را به اثبات وجود خدا در جسم و روح خود جلب می کند.با توجه به این موارد، می بینیم خداوند مطالعه در تمامی علوم را به انسان توصیه می کند. به همین دلیل، رشد اسلام در تاریخ به معنای رشد علمی است.

● رنسانس علمی خاورمیانه

همان طور که ذکر شد، عربها با نور قرآن از خرافات رهایی جسته، راه منطق و استدلال را در پیش گرفتند، در نتیجه یکی از شگفت انگیزترین پیشرفتها در تاریخ جهان تحقق یافت و طی چند دهه، اسلام که در شهر کوچک مدینه ظاهر گشت، از آفریقا تا آسیای مرکزی را در بر گرفت. عربها که در گذشته حتی نمی توانستند شهر کوچکی را به درستی اداره کنند، حاکمان امپراتوری جهانی گشتند.

زمانی که اروپا در دوره های تاریک به سر می برد، جهان اسلام بزرگترین شناختهای علمی را در تاریخ آن زمان به دست آورده بود؛ از جمله علم طب، هندسه، جغرافیا و حتی جامعه شناسی که برای اولین بار به صورت منظم مطرح شد.

مراکز بزرگ آموزشهای مذهبی، مراکز رشد علمی و شناختی نیز بودند. چنین مراکز رسمی در طول دوره خلفای عباسی پدیدار شدند. در قرن دهم، مفهوم رسمی «مدرسه» در بغداد متداول گشت. ثروتمند و فقیر مانند هم و یکسان از آزادی و آموزش برخوردار بودند.

کتابخانه ها گسترش یافتند و کتابهای خارجی نیز در آنها جمع آوری شد. دو کتابخانه معروف آن زمان «بیت الحکمه» در بغداد و «دارالعلم» در قاهره بود. جهان اسلام اولین دانشگاه ها و حتی بیمارستانها را قبل از تأسیس در سایر نقاط برپا کرد.

این واقعیت ممکن است برای غربیان امروزی که به طور کلی تصویر متفاوتی از اسلام را در ذهن خود دارند، تعجب آور باشد. اما این پنداشت از جهل آنان در ارتباط با خاستگاه و تاریخ تمدن اسلام، ناشی می شود.در فیلم مستند PBC تحت عنوان «اسلام: امپراتور مذهب» مفسر بیان می دارد: «زمانی که تاریخ را می گشاییم، می بینیم که تمدن اسلامی یکی از بزرگترین موفقیتهای بشریت بوده است. برای غرب قسمت اعظم تاریخ اسلام در پشت پرده ای از ابهام و عدم فهم قرار گرفته است. با این حال، تاریخ نهان اسلام به طرز عمیق و شگفت آوری با تمدن غرب در هم آمیخته شده است...

پژوهشگران مسلمان بودند که ششصد سال قبل از تولد لئوناردو داوینچی بذرهای رنسانس را در غرب پاشیدند؛ از روشهایی که برای درمان بیماران استفاده می کنیم تا کاربرد اعداد در شمارش.

بدین ترتیب، شکل دهنده اصلی و آغازین فرهنگ جوامع در سراسر دنیا، فرهنگ اسلامی است.»(۱)

درcom .salon رسانه آزادیخواه آمریکایی «جورج رافائل» در مقاله ای تحت عنوان «الف برای اعراب» می نویسد: «از علم جبر و قهوه تا گیتار، عینک و دانشگاههای غرب مدیون اسلام است.

صدها سال قبل، زمانی که لندن در تاریکی وحشیگری به سر می برد، سوز و روشنایی خیابانهای قرطبه را در خود گرفته بود. زمانی که کشتار جمعی در غرب امری عادی تلقی می شد، افکار مذهبی جهان اسلام رایج بود، مسلمانان قابله های رنسانس ما بودند. نفوذشان - اگر چه ممکن است خلافش به نظر رسد - از یک فنجان قهوه داغ گرفته تا الگوریتم در برنامه های رایانه ای، همواره بر ما بوده است.» (۲)

● روشنفکری در اسلام

شعور قرآنی و آموزشهای پیامبرانه، چشم انداز کلی به جهان و غلبه بر تمامی محدودیتهای فرهنگی را به دنبال داشت.

قرآن مسلمانان را به ایجاد روابط فرهنگی بین اجتماعات و ملل مختلف تشویق می کند (۴۹:۱۳) و از آنان می خواهد تا به جهان با دید همگانی و کلی بنگرند. احادیث پیامبر این نوع نگرش را تقویت می کند. او می گوید «عقل دارایی گم شده انسانهاست که ممکن است آن را در هر جایی بیابند.» بدین معنا که مسلمانان در اقتباس و استفاده از پیشرفتهای علمی و فرهنگی غیر مسلمانان باید واقع بین و بلندنظر باشند.نقش این روشنفکری در رشد علوم اسلامی بسیار آشکار و محسوس است.

«جان » یکی از بزرگترین پژوهشگران تاریخ اسلام و مدرس دانشگاه جورج تاون، می گوید: «پیدایش تمدن اسلامی به راستی یک تشریک مساعی بود. آمیختن حکمت، معرفت و فرهنگهای متعدد... مسلمانان در حالی که به عربی تکلم می کردند و نگرش اسلامی به زندگی داشتند، همفکریهای اصولی را با مردم دیگر فرهنگها نیز در زمینه های مختلف انجام می دادند. آنان مراکز فرهنگی بزرگ در قرطبه، بغداد، قاهره، نیشابور و... را ایجاد کردند و اروپای مسیحی فرو رفته در منجلاب جهل قرون وسطی را نیز تحت تأثیر قرار دادند.» (۳)

«پروفسور برنارد لوییس» محقق برجسته تاریخ خاورمیانه در کتاب خود تحت عنوان «خاورمیانه» چنین می گوید: «موفقیت علوم اسلامی در قرون وسطی نه به حفظ آموخته های یونانی محدود می شود و نه به ترکیب نوشته های خاوردور. قسمت اعظم این میراث که دانشمندان اسلامی به جهان امروز تقدیم کردند، با تلاش و مشارکت خودشان حاصل شده است. علم یونان اغلب نظری بود، در حالی که علوم خاورمیانه قرون وسطی بیشتر عملی و در زمینه هایی چون طب، شیمی، نجوم و کشاورزی بود. میراث خاورمیانه قرون وسطی که به وسیله تجارت و مشاهدات به دست آمده، روشن، متنوع و تکمیل شده است.»(۴)

چنانکه توسط خود غربیان عنوان شده، فرهنگ علمی پیشرفته جهان اسلام، راهی را برای رنسانس غربی هموار ساخت.

دانشمندان مسلمان به مطالعه علوم پرداختند، بدین منظور که پژوهشهای آنان بر مخلوقات خداوند، راهی به سوی شناخت او باز کند. اسپوزیتو تأکید می کند: «دانشمندان مسلمان که اغلب فلاسفه اهل تصوف نیز بودند، جهان فیزیکی را از دریچه باورهای اسلامی خود به عنوان نماد حضور خالق و منبع واحد می دیدند.»(۵) با انتقال مجموعه این دانش به جهان غرب، رشد علمی در آنجا آغاز شد.

● ریشه های خداپرستانه علوم غربی

کلیسای متعصب کاتولیک، اروپای قرون وسطی را اداره می کرد. کلیسا مخالف آزادی اندیشه بود و مردم همواره تحت تفتیش عقاید قرار می گرفتند. فشار و محدودیت در زمینه مطالعه و علم در اغلب کتابهای تاریخی، مورد اشاره قرار گرفته است.

اما برخی به غلط این شرایط را به گونه دیگری تفسیر می کنند و مدعی هستند دانشمندانی که علیه کلیسا به پا خاستند، مخالفان مذهبی بودند.

واقعیت کاملاً عکس این قضیه است. دانشمندان مخالف تعصب کلیسا، مؤمنانی متعهد بودند، آنها مخالف مذهب نبودند، بلکه مخالفت آنان با سیاست و اصول خشن روحانیون آن زمان بود.

به عنوان مثال، گالیله ستاره شناس معروف که کلیسا او را به خاطر دیدگاهش در ارتباط با چرخش زمین تنبیه نمود، گفت: «خداوند را بسیار شاکرم، زیرا در حق من بسیار مهربان بود و مرا به تنهایی اولین شاهد شگفتی های پنهان شده در تیرگی تمامی قرون گذشته ساخت.» (۶)

دیگر دانشمندانی که علوم جدید را پایه گذاری کردند نیز اغلب مذهبی بودند.

«کپلر» بنیانگذار ستاره شناسی جدید در پاسخ به کسانی که از او پرسیدند چرا خود را به مطالعه علوم مشغول ساخته است، گفت: «در ابتدا می خواستم یک خداشناس شوم... اما اکنون با تلاشهایی که در علم نجوم کردم، یافتم که خدا کیست و حال علم ستاره شناسی را تکریم می کنم، زیرا آسمانها جلال خداوند را آشکار می سازند.» (۷)

همین طور «نیوتن» دلیل اشتیاق خود را برای تلاشهای علمی چنین مطرح کرده است: «خداوند جاودان، لایتناهی، قادر مطلق و آگاه است... ما او را از طریق تدابیر حکیمانه و شگرف نهفته در مخلوقاتش می شناسیم.» (۸)

«پاسکال» نابغه بزرگ و پدر علم ریاضیات جدید، چنین می گوید: «انسانها توسط مذهب، وجود خداوند را درک می کنند و طبیعتش را می شناسند.» (۹)

بنیانگذاران غربی علوم جدید که پیشرفتهای علمی را رهبری کرده اند بیشتر معتقدان پایبند و مؤمنان متعهد بوده اند. به عنوان مثال:

▪ «ون هملت» یکی از شخصیتهای برجسته شیمی جدید و مخترع ترمومتر می گوید: علم بخشی از مذهب است.

▪ «جورج کوویر» بنیانگذار دیرینه شناسی جدید، فسیلها را ادله به جای مانده از آفرینش موجودات زنده به وسیله خداوند می داند.

▪ «کارل لینوس» که برای نخستین بار طبقه بندی علمی را به عنوان اسلوب و روش در علوم مطرح کرد، نظم طبیعی را نشانه بارز وجود خداوند می داند.

▪ «گریگور مندل» پایه گذار علم ژنتیک و همین طور یک راهب معتقد به خلقت، به شدت مخالف نظریه های تکاملی زمان خودش مانند داروینیسم و لامارکسیسم بود.

▪ «لوئیس پاستور» بزرگترین نام در تاریخ میکروبیولوژی، ثابت کرد که زندگی نمی تواند بی روح و بی هدف باشد و آن را معجزه خداوند می دانست.

▪ «ماکس پلانک» فیزیکدان آلمانی در نوشته خود تأکید کرده است که اعتقاد به مذهب، ویژگی ضروری برای یک دانشمند می باشد.

▪ «آلبرت انیشتین» مهمترین دانشمند قرن بیستم براین باور بود که علم نمی تواند بی خدا باشد و علم بدون دین را لنگ و عاجز می دانست.

این دانشمندان، علم را در راه شناخت خداوند به خدمت گرفتند: نظریه ای که ابتدا در جهان اسلام گسترده بود و سپس غرب را فرا گرفت. تمامی دانشمندان خداشناس اسلامی به آفرینش آسمانها و زمین اندیشیدند و در علم مطلق خداوند تحقیق کردند. تولد علم و رشد آن، نتیجه این آگاهی بود. اگر چه در قرن نوزدهم این آگاهی جای خود را به اندیشه نادرستی تحت عنوان «ماتریالیسم» داد.

● ظهور و افول انحراف ماتریالیستی

قرن نوزدهم دوره ای بود که بزرگترین خطا در تاریخ علم بشریت را شاهد بود. این خطا به تحمیل فلسفه ماتریالیستی بر افکار اروپایی منجر شد.

بزرگترین خطای این عصر، نظریه تکاملی داروین بود. قبل از تولد داروینیسم، زیست شناسی به عنوان رشته ای از علوم که شواهدی را بر وجود خداوند فراهم می آورد، در نظر گرفته می شد.

نویسنده معروف «ویلیام پلی» در کتاب خود با عنوان «خداشناسی طبیعی» ذکر می کند به همان میزان که هر ساعت دلالت بر وجود سازنده خود دارد، طرحهای طبیعی نیز وجود خداوند را اثبات می کنند.

به هر حال، داروین این واقعیت را در نظریه تکاملی خود رد می کند و با تحریف آن به منظور تطابق با فلسفه ماتریالیستی، مدعی شد تمام موجودات نتیجه علل طبیعی بی هدف می باشند.

بدین صورت، او یک ضدیت ساختگی بین مذهب و علم ایجاد کرد. نویسندگان انگلیسی «میکائیل بیگنت» «ریچارد لیگ» و «هنری لینکلن» در کتاب خود با عنوان «میراث مسیح» چنین می گویند: «برای اسحاق نیوتون، یک قرن و نیم قبل از داروین، علم از مذهب جدا نبود، بلکه دقیقاً جنبه ای از مذهب و در نهایت تابع آن بود. در حالی که علم در عصر داروین خود را از مفهومی که در قبل وجود داشت جدا کرده، به عنوان ایده ای آزاد و رقیب بنا شد. در نتیجه، مذهب و علم دیگر با یکدیگر همساز و هماهنگ نبودند، بلکه حتی در مقابل یکدیگر ایستادند و انسانها به طرز روزافزونی مجبور شدند تا از بین آنها یکی را انتخاب کنند.» (۱۰)

نه تنها زیست شناسی، بلکه تمامی رشته های علوم از جمله روان شناسی و جامعه شناسی براساس فلسفه ماتریالیستی یونان قدیم که خدا در آن جایی نداشت، منحرف گشتند؛ یک باور ماوراء الطبیعی تحت عنوان «نظام بی پایان» اصل و قاعده قرار گرفت و هدف جدید علم، اثبات این نگرش ماتریالیستی شد. این نوع تصورات ناصحیح، جهان علمی را برای ۱۵۰ سال گذشته به سوی فرجام منسوخی هدایت کرد.ده ها هزار دانشمند در رشته های مختلف به امید اینکه بتوانند داروینیسم یا دیگر تئوریهای ماتریالیستی را اثبات کنند، آغاز به کار کردند، اما ناکام ماندند.

یافته های علمی آنان دقیقاً عکس نتایجی را که به دنبال آن بودند، نشان دادند. این یافته ها حقیقت آفرینش را تصدیق کردند. زمانی که طبیعت مورد آزمایش قرار گیرد، نقشه و طرح پیچیده ای در هر جزء پدیدار می گردد که پایه های تفکر ماتریالیستی را درهم می شکند.

به عنوان مثال، ساختمان شگفت آور DNA به دانشمندان نشان می دهد نتیجه شانس و یا نظم، بی هدف نمی باشد.

DNA در هر سلول انسانی می تواند اطلاعات کاملی برای تألیف دایرة المعارف نهصد جلدی فراهم سازد.

«جن مایرز» دانشمندی از انجمن سلرا و مدیر پروژه «نقشه ژنتیکی انسان» می گوید: «آنچه مرا واقعاً مبهوت ساخته، ساختمان موجودات زنده است. این نظام بی نهایت پیچیده، آگاهی عظیمی در خود نهفته دارد.»(۱۱)

این شگفتی ها جهان علم را تحت تأثیر قرار داده، دانشمندان، بطلان فلسفه ماتریالیستی و داروینیسم را که مدتها به عنوان حقیقت آموخته بودند، پذیرفتند.

«مایکل بهه» شیمیدان و یکی از نقادان برجسته داروینیسم در کتاب خود با عنوان «جعبه سیاه داروین» شرایط دنیای علم را بدین صورت تشریح می کند:

«در چهار دهه گذشته، بیوشیمی جدید، اسرار سلول را کشف کرد. این پیشرفت به دشواری محقق شد؛ در شرایطی که به ده ها هزار دانشمند برای اختصاص بیشترین وقتشان به کار سخت و طاقت فرسای آزمایشگاهی نیاز بود. نتیجه این تلاشهای دسته جمعی برای مطالعه و تحقیق بر روی سلول یعنی زندگی در سطح مولکولی، فریادی بلند، واضح و صریح از وجود «هدف» است. نتیجه به قدری روشن و معنادار است که باید آن را یکی از بزرگترین موفقیتها در تاریخ علم دانست. اما چرا جامعه علمی کشف آغازین خود را نپذیرفت؟! واقعیت این است که هرگاه یک سوی پدیده ای، هدف هوشمندانه برچسب خورد، سوی دیگر آن قطعاً خالق هوشمند برچسب می خورد.» (۱۲)

چنین شرایطی در علم ستاره شناسی نیز موجود است. ستاره شناسی قرن بیستم، نظریه های ماتریالیستی قرن نوزدهم را درهم شکست.

در ابتدا توسط نظریه «بیگ بنگ» ثابت شد جهان نقطه آغازینی دارد؛ «لحظه آفرینش». تا آن زمان چنین تصور می شد که در جهان یک توازن ظریف شگفت آور وجود دارد که از زندگی انسان حراست می کند؛ مفهومی تحت عنوان «اصل پیدایش انسان».

به چنین دلایلی، در دنیای فیزیک و ستاره شناسی نظریات انکار خدا به شدت رو به کاهش است.

علم در حال کشف دوباره واقعیتهای مهم و مسلمی است که به وسیله فلسفه ماتریالیستی رد شده بود و به این صورت مفهوم جدیدی از علم در حال تولد است؛ نظریه «هدف هوشمندانه» که رشد چشمگیری نیز در آمریکا طی ده سال گذشته داشته است.

بنابراین، علم مطالعه بر روی هر آنچه آفریده شده، می باشد و به این شکل تضاد بین مذهب و علم دیگر مطرح نمی گردد.

تاریخ نشان می دهد خداشناسی محرک و مشوق اصلی رشد علمی بوده است. دو موفقیت علمی بزرگ در تاریخ جهان یعنی تلاشهای علمی - اسلامی قرون وسطی و پرش علمی مسیحیان در عصر جدید، از ایمان به خدا ریشه گرفته است.

ضمن اینکه دین خیز علمی بخش عظیمی از دانش، روش و دیدگاه خود را از اولی اقتباس نموده است.

قرآن در ابتدا جهان اسلام را روشنی بخشید و سپس بر اروپای غیر مسلمان تأثیر گذاشت.ایده ماتریالیستی و رکن اصلی آن - داروینیسم - در قرن نوزدهم ظاهر شد، در نیمه قرن بیستم به اوج خود رسید و امروزه به طور اجتناب ناپذیری در لبه سقوط قرار دارد و علم نیز به سوی الگوی حقیقی و صحیح خود باز خواهد گشت؛ مطالعه به منظور کشف و تعریف هدف بزرگ و هماهنگ در جهان طبیعی که محصول آفریننده ای آگاه می باشد.

Empire of Faith:) Jonathan Grupper.Isiam۱

salon.com.www.A is for Arabs .) Goerge Rafael۲

)Jhon.L.Esposito, Islam:The Straight Path۳

)Bernard Lewis,The middle East۴

۵۴:p Esposito.L.)Jhon۵

)Galileo Galilei,The foolishness of the cross۶

Giant of faith and Science ،)Johannes Kepler۷

)Isaac Newton,Mathmatical principles of natural philosophy۸

)Blaise pascal,Pensees۹

)Michael Baigent,Richard leigh,Henry Lincoln,۱۰ The Massianic Legancy

)San Francisco choonicle۱۱

)Michael J.Behe, Darwins Black Box۱۲

نویسنده: Harun yahya

ترجمه: مرجان مصطفی پور