جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

پیروزی یك وظیفه نیست


پیروزی یك وظیفه نیست

نتیجه این كه فوتبال زیباست نه برای درآمد, ایجاد امنیت, غرور ملی و زیبایی فوتبال فقط به خاطر زیبایی فوتبال است و هر چه تلاش كنیم كوله باری از مفاهیم را بر دوش او بگذاریم جز آن كه زیبایی فوتبال را به هم ریخته ایم و مفاهیم را به مقصد نرسانده ایم كار دیگری از پیش نبرده ایم حال آن كه با توجه به خود فوتبال و فربه كردن این ورزش بدون هیچ درخواستی هم به درآمد سرشار می رسیم

«این آینده نامعلوم است كه فوتبال را برای انسان ها جذاب و پركشش می كند. شاید مردم شناسان در مقابل بگویند كه دقیقاً همین آینده نامعلوم در انسان ها ترس و هراس ایجاد می كند، اما این حرف در مورد فوتبال صادق نیست. تفاوت فوتبال با زندگی عادی در تكرار شدن آن است. بازی فوتبال شامل همه پستی و بلندی های زندگی انسانی است با این تفاوت كه در پایان بازی جهان به آخر نمی رسد و این امكان وجود دارد كه همه چیز را از نو تجربه كنی. باید گفت پس از پایان هر بازی فردایی هم هست.»

این بخشی ازگفت وگوی زیبا و بلند «سزار لویس منوتی» مربی معروف آرژانتینی است كه در سال ۱۹۷۸ كشورش را به قهرمانی جهان رساند. درباره او نوشته اند: منوتی تنها با رمز و راز فوتبال آشنایی ندارد. او مرد سیاست و فلسفه و زیباشناسی هم هست. بنابر این نظریات او تنها نظریه یك مربی نیست آن هم مربی در اوج بلكه نظریه یك تئوریسین فلسفی- سیاسی و آشنا با پیچ و تاب های اندیشه فرهنگی- اجتماعی است. كسی كه توانایی آن را دارد تا از دریچه هنر و زیباشناسی به تحلیل فوتبال و حواشی آن بپردازد.

●فقر و فوتبال

بسیاری از صاحب نظران فوتبال، رابطه ای عمیق میان این ورزش و فقر می بینند، اگر یادتان باشد مصطفی دنیزلی مربی ترك تبار هم در ابتدای ورود خود به ایران در مصاحبه ای گفته بود كه «فوتبال ورزش فقراست اما همیشه ثروتمندان از آن بهره برده اند.»

محمد نصرتی، دفاع تیم ملی كه خود از خانواده ای فقیر روی به فوتبال آورده نیز این موضوع را تأیید می كند: «اگر چه فوتبال كشورهای توسعه یافته ای مثل فرانسه یا انگلیس و آلمان فوتبالی قدرتمند است اما جز موارد استثنایی هیچ گاه در این كشورها تكنیك ناب و پدیده هایی كه خلاقیت ناب دارند نمی بینید ولی برزیل كشوری فقیر است كه سرمایه های فوتبالی آن بسیار غنی است. حتی در كشور خود ما هم استعدادها از كوچه خاكی و توپ پلاستیكی شروع می كنند.»

فوتبال ورزش فقراست، ورزشی كه برای پرورش استعدادها در آن با كمترین امكانات هم می شود آغاز كرد، اما آیا سود سرشار این ورزش هم برای فقراست؟

این چیزی است كه منوتی به آن خطر كردن می گوید: «سه چیز فوتبال را در سی سال گذشته به گونه ای فاحش تغییر داده است ؛فقر، تجاری شدن و مربیان بد. قبلاً برای مثال بسیاری از بازیكنان آرژانتینی از روستاها و یا اقشار میانی شهرها می آمدند. جامعه در این دو حوزه به نحوی بكر و دست نخورده بود و حداقلی از زندگی برایش تأمین بود. برای نمونه می شود به دانیل پاسارلا اشاره كرد كه از ایالت چوكاباكو آمده است، یا هرنان كرسپو كه از دهی در نزدیك ویلاماریا و یا خوزخه والدانو كه در روستایی در نزدیكی روساریو زاده و بزرگ شده.او تا ۱۵ سالگی در همان ده مانده بود، با زمین بازی نه چندان بزرگ و هم بازیانی نسبتاً بزرگسال. در چنین شرایطی آموختن حال و هوای دیگری دارد.

این نوع بازیكنان فقیر بودند اما غم نان نداشتند اما امروزه جوانان (آرژانتین) با فقر و بیكاری دست به گریبان هستند. فوتبال برای آنها دریچه ای به بیرون و یك زندگی بهتر است. ولی این دریچه ترس و نگرانی هم ایجاد می كند. چرا كه در عبور از آن چیزهای بسیاری را از دست می توان داد. از جمله آینده را. اصل راهنمای گذار از این دریچه و ورود به زندگی بهتر همانا خطر نكردن و بداعت نورزیدن است. هر پاس و هر دریبلی را باید صد بار سبك و سنگین كنی ، مبادا اشتباه كنی و از همان ابتدای كار پرونده خودت را ببندی. نتیجه آن هم می شود میانمایگی كه این سال ها شاهدش بوده ایم. میانمایگی در فوتبال و هنر.

پاره هایی از این گفت وگوی زیبا به ترجمه احمد سمایی چنان فرمان ایست كه دوست دارید آنقدر بمانید و تأمل كنید تا همه جمله ها خوب در ذهنتان رسوب كرده باشد.

منوتی معتقد است: در شرایط فقر زده یك فوتبالیست سخت روی خودش كار می كند تا شاید شرایط زندگی را تغییر دهد، اما این سخت كار كردن به خوب بازی كردن منجر نمی شود چرا كه همیشه در آن نوعی ترس از آینده و تن سپردن به میانمایگی وجود دارد و البته شكست. آیا باید از شكست ترسید؟ آیا شكست پایان راه است؟ منوتی می گوید:

«لازم نیست هر انسانی مارادونا باشد تنها كافی است كه مربیان درك كنند روایتی مارادونایی از فوتبال را برای فوتبالیست های جوان توضیح دهند، روایتی سخت، جذاب كه از یك سو با زیبایی و از سوی دیگر با فقر ارتباط دارد... در این شرایط پیروزی دیگر یك وظیفه نیست. آیا دقت كرده اید كه اغلب انسان هایی كه پیروزی را وظیفه تلقی می كنند چه رفتاری از خود نشان می دهند؟ آنها كم و بیش دچار ترس و جبن می شوند، ترس هم مادر محافظه كاری و احتیاط است و این دو به میانمایگی منجر می شود.» ذهن منوتی چنان بین مفاهیم فقر، محافظه كاری، شكست و میانمایگی غوطه می خورد كه تعجب برانگیز است. اجازه دهید تفسیری ایرانی از این تحلیل ارایه دهیم:

فوتبال در ایران هم مثل هر كشور دیگری ورزش فقیران است. فقیرانی كه اگرچه شرایط مطلوب زندگی ندارند، اما غم نان هم ندارند این موضوع صرفاً به عرصه بازیگری برنمی گردد چرا كه بنابه تحلیل دكتر عنبری، جامعه شناس، علاقه مندان به فوتبال در تعارض بین ایفای دو نقش متفاوت در حوزه تماشاگری و بازیگری معلق هستند، بنابر این به همان اندازه كه بازیگران خواستار پیروزی اند و از شكست می هراسند تماشاگران هم در هراس از شكستند، اما آیا به قول منوتی پیروزی یك وظیفه و یك مسئولیت است؟ به نظر می رسد ما چنین برداشتی از پیروزی داشته باشیم آن هم نوعی از پیروزی كه در سایه تلاش سخت انتظارش را داریم نه خطر كردن.

●بازی یا زندگی

با برپایی مسابقات جام جهانی گروهی از هواداران زندگی در كره جنوبی فعالیت گسترده ای را برای برگرداندن مردم این كشور به حال و هوای زندگی روزمره آغاز كردند. آنها سعی دارند به مردم گوشزد كنند كه تمامی زندگی فوتبال نیست و كارهای مهم تری از فوتبال هم وجود دارد، نباید تمامی حیات خانواده و مناسبات اجتماعی را تابعی از فوتبال و مسابقات جام جهانی تلقی كرد. اگر چه این شكل از رویكرد به فوتبال در كشور ما به بهانه حمایت از تیم ملی دیگرگونه است. یعنی اكثریت مردم و به ویژه جوانان سرگرم كار خود هستند و در شكلی معقولانه حمایت خود را هم از تیم ملی كشورشان دریغ نمی كنند اما اظهار نظر مسئولین و گاه اربابان جراید به گونه ای است كه تمامی حیات فردی و اجتماعی ما را به برد و باخت تیم گره می زند. هر چند ظاهراً قیافه آدم هایی با درك عمیق را به خود می گیریم و می گوییم «برد و باخت مهم نیست مهم حضور ما در جام جهانی و پیام فرهنگی ماست» اما با گرفتن بار برد و باخت هزار و یك بار معنایی دیگر را به این دو- سه بازی می چسبانیم؛ فوتبال و امنیت ملی، فوتبال و اخلاق فوتبال و پیام های فرهنگی، فوتبال و اقتصاد نوین، فوتبال و غرور ملی، فوتبال و...

●یك نظریه بی ربط

كانت زیبایی را اصلی بی فایده می داند. ایمانوئل كانت وقتی این نظریه را در باب زیباشناسی داد، همه تعجب كردند تا آنجا كه سال ها بعد فریدریش نیچه با زبانی آمیخته به طنز كانت را مورد سؤال قرار داد و پرسید «واقعاً هیچ فایده ای ندارد؟»

كانت حق داشت. اومی گفت یك شاخه گل وقتی زیباست كه در ذهنت فكر نكرده باشی عجب ادكلنی می شود از آن ساخت! زیبایی وقتی برای خودش نیست و به وسیله ای برای هدف دیگر تبدیل شده است دیگر زیبایی نیست.

ویكتور هوگو از این نظریه تئوری هنر برای هنر را در انداخت كه بازهم مورد انتقاد قرار گرفت. گفته هوگو و كانت را این گونه می شود تحلیل كرد؛ آیا از آدم گرسنه نحیف جثه می توان انتظار داشت كوله باری را برای ما از فلان نقطه به فلان نقطه ببرد؟ قطعاً نه، پس آدم گرسنه نحیف پیش از آن كه در خدمت چیزی باشد كه باید از نقطه ای به نقطه دیگر برود باید برای خودش باشد اما اتفاق جالب این كه وقتی همان آدم نحیف بیمار چابك شد بی آنكه ما بگوییم كوله بارمان را به دوش خواهد كشید.

نتیجه این كه فوتبال زیباست نه برای درآمد، ایجاد امنیت، غرور ملی و... زیبایی فوتبال فقط به خاطر زیبایی فوتبال است و هر چه تلاش كنیم كوله باری از مفاهیم را بر دوش او بگذاریم جز آن كه زیبایی فوتبال را به هم ریخته ایم و مفاهیم را به مقصد نرسانده ایم كار دیگری از پیش نبرده ایم حال آن كه با توجه به خود فوتبال و فربه كردن این ورزش بدون هیچ درخواستی هم به درآمد سرشار می رسیم و هم... به قول منوتی:

«برزیل در جام جهانی ۱۹۸۲ شكستی توام با افتخار را به خانه برد چرا كه بازی این تیم برای ما به نمادی از زیبایی و شكوه بدل شده است. در واقع این خاطره انسان هاست كه خوشایندی یك بازی را می پذیرند.»

محمد مطلق



همچنین مشاهده کنید