جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تجدد در جهان عرب


تجدد در جهان عرب

سفرنامه های پیشاهنگان جنبش تجدد عربی به اروپا در قرن نوزدهم را می توان به دو دسته تقسیم کرد سفرنامه های توصیفی که درباره زندگی روزانه ساکنان سرزمین های اروپایی سخن می گویند از مظاهر آبادانی در شهرها و شیوه های حیات اجتماعی اما در این نوشته ها توجه چندانی به نظام سیاسی و نهادهای قانونی که دولت بر آن استوار شده و نیز رابطه این نهادها و سازمان ها با تمدن, به چشم نمی خورد

در دسته یا گونه دوم، به طور آگاهانه بسیاری از جنبه های سیاسی مورد توجه قرار گرفته، به طوری که از نهادهای قانون اساسی، پارلمان و نظارت آن بر کارهای حکومت سخن به میان آمده است؛ این که پارلمان می تواند از دولت سلب اعتماد کند. همچنین پیوند آن با عدالت سیاسی و آزادی به عنوان دو رکن اساسی برای استواری بنیاد دولت مدنی جدید مورد توجه قرار گرفته است.

هدف نویسندگان این سفرنامه ها رشد و گسترش آگاهی در سرزمین هایشان بود تا مردم میان شیوه های مطلقه حکومت و حکومت های قانونی موجود در کشورهای اروپای غربی، به ویژه فرانسه و انگلستان، به مقایسه بپردازند. حتی گروهی از این حد فراتر رفتند و میان عقب افتادگی موجود در جامعه عربی اسلامی و نظام حکومت مطلق از یک سو و نظام پارلمانی حاکم در غرب از دیگر سوی رابطه برقرار کردند.

سفرنامه های گونه دوم مورد توجه و اهتمام ما قرار دارند که درباره تاثیر مهم و دیرپای آن ها در اندیشه سیاسی در مراحل آغازین و تکوین رنسانس عربی می پردازیم. از جمله سفرنامه شیخ رفاعه رافع الطهطاوی (۱۸۷۳-۱۸۰۱) به نام تخلیص الابریز فی تلخیص باریز که در صدر فهرست این سفرنامه ها قرار دارد نیز اقوم المسالک فی معرفه احوال الممالک اثر خیرالدین تونسی (۱۸۷۴-۱۸۰۴) در کتاب معروفش اتحاف اهل الزمان باخبار ملوک تونس و عهد الامان . در این باره نباید اشاره به کتاب پیشاهنگ اندیشه روشنگری عربی یعنی احمد فارس شدیاق (۱۸۰۴-۱۸۸۷) به نام کشف المخبا فی فنون اروبا را فراموش کرد.

می شود تصور کرد که متون سفرنامه های گروه دوم کاملا از روی آگاهی نگاشته شده اند و هدفشان نشان دادن دستاوردهای برآمده از رشد و پیشرفت است که از راه آزادی های گوناگون به دست می آید و قرار دادن این تصویر در برابر صورت های مختلف عقب ماندگی ناشی از حکومت های مستبدی است که بر سر راه کوشش های اصلاحی و نوگرایانه مانع ایجاد می کنند. این پیشاهنگان از جنبه ها و زاویه های گوناگون به تمدن غرب می نگریستند و بی تردید از دور یا نزدیک از مدرنیسم و تجدد عصر روشنگری متاثر بودند. طهطاوی در تخلیص الابریز اندیشه بورژوازی دموکراسی فرانسه را عرضه و قانون اساسی آن را ترجمه می کند. در آن به توصیف انقلاب مردم فرانسه در سال ۱۸۳۰ می پردازد و به آن همدلی نشان می دهد. همچنین بسیاری از مفاهیم جدید را به زبان عربی وارد کرد، هنگامی که در آغاز مفهوم جمعیه را به معنای جامعه و الجمعیه التانسیه را به معنای جامعه انسانی به کار برد. در کتاب المرشد الامین فی تعلیم البنات و البنین که به منزله وصیت نامه فکری اوست (انتشار به سال ۱۸۷۲ یعنی یک سال پیش از درگذشت) می نویسد:

آن (یعنی عدل) بنیاد و اساس جامعه انسانی، عمران و تمدن است؛ اساس آبادانی و استواری کشورها که کارشان جز با آن سامان نمی گیرد و همه فضیلت ها متفرع بر آن هستند.

او مفهوم تمدن را به معنی Progres به کار می برد، اما در کتاب مناهج الالباب المصریه فی مباهج الاداب العصریه معنای پیشرفت را به کار می گیرد و مایلم بگویم که این یعنی آنچه که امروز مدرنیسم می خوانیم؛ او از مفهوم حقوق مدنی استفاده می کند و این نزد او یعنی آزادی از بندها و بهره مندی از آزادی. در فقره ای دیگر از کتاب به ارتباط میان مصلحت و منفعت فردی با مصالح جامعه مدنی اشاره می کند و می گوید: افراد باید درک کنند که منافع فردی و خصوصی جز با تحقق مصالح عمومی محقق نخواهد شد .

طهطاوی به جامعه خود بازگشت در حالی که چراغ غرب را برای پیشرفت حمل می کرد تا راه های رشد را نشان دهد. شیخ عبدالکریم سلیمان، رئیس بازرسی محاکم شرعی به مناسبت صدور اجازه چاپ دوم کتاب مناهج الالباب المصریه فی مباهج الاداب العصریه در سال ۱۹۱۲ د رباره طهطاوی می گوید: او مردی بود که مدت های طولانی را در غرب گذراند و به اسباب پیشرفت و اسرار رشد آگاهی یافت، سپس بازگشت در حالی که به یک دست چراغ غرب و به دستی دیگر کلید شرق را داشت.

شدیاق در کتاب کشف المخبا فی فنون اروبا می گوید:

خدا می داند که در این سرزمین ها، شگفتی های بسیار دیدم و زندگی در کامم تلخ شد و همواره از این که کشورهایمان از تمدن، هوشمندی و پیشرفت خالی هستند، در اندیشه ام.

احمد بن ابی ضیاف حضور در پاریس را مغتنم می شمارد. او در فقره ای از سفرنامه خود گفت وگویی را نقل می کند که در صحنه یکی از تئاترها دیده بود. در این داستان دختری از طبقه برخوردار وجود دارد که پدرش مرده و به سن ازدواج رسیده است، او به مردی از غیرطبقه خود علاقه مند می شود و با او صحبت می کند. مادرش از این کار راضی نیست و به او هشدار می دهد که این کار مخالف خواست و نظر بزرگان است و پادشاه چنین چیزی را خوش نمی دارد. دختر با شنیدن این سخنان مادر فریاد می زند: کدام قانون به پادشاه اجازه داده که بر روح ما حکومت کند در حالی که ما آزادیم؟ و سوگند می خورد که برای اثبات آزادی خود با مرد موردنظر ازدواج کند و بی درنگ به سمت کلیسا حرکت می کند.

شیخ زیتونی که در کسوت روحانی بود اعتقاد داشت که وطن حقیقی، وطن جغرافیایی نیست بلکه آن جاست که انسان در آن نسیم آزادی را استنشاق می کند.

اگر رابطه اصلاح طلبان جامعه عربی اسلامی را با تجدد مورد توجه قرار دهیم، درمی یابیم که بسیاری از آن ها از قرن نوزدهم فهمیده بودند تجدد دوره روشنگری پدیده ای فراگیر و جهان شمول می شود. اگر بخواهیم وجوه این رویداد را که پیشاهنگان تجدد می کوشیدند آثار آن را اقتباس و در جامعه خود اجرا کنند، بیان کنیم، می توانیم آن را در چهار مقوله خلاصه کنیم:

- بر عقل چیزی جز خودش حاکم نیست.

- عقل در یک سه گانه مبتنی بر عقلانیت، آزادی و عدالت سیاسی اجتماعی حضور دارد.

- رها کردن تاریخ و انسان از اسطوره ضرورت.

- این مقوله به مشروعیت حاکمیت مربوط می شود. جنبش روشنگری به عنوان جریانی فلسفی یا صرفا فکری پدید نیامد، بلکه در متن یک واقعیت پیچیده و درگیر شدن با آن رخ نمود. بر این متن و بافت واقعی دو نیروی قوی و واپسگرا حاکم بود؛ یکی سلطه کلیسا و دیگری حاکمیت نظام سیاسی استبدادی. پس تصادفی نیست که یکی از مهم ترین پرسش های طرح شده توسط متفکران عصر روشنگری که تاثیر زیادی هم در رویدادهای تاریخی قرن هجدهم و نوزدهم گذاشت، این بود که حاکمیت سیاسی مشروعیت خود را برای حکومت بر مردم و مصالح جامعه از کجا می آورد؟ و ژان ژاک در پاسخ به چنین پرسشی، مجموعه ای از نظریه ها را در چارچوب قرارداد اجتماعی مطرح کرد. در این صورت اتفاقی نیست که یکی از پیشاهنگان رنسانس جدید عربی یعنی رفاعه طهطاوی توجه ویژه ای به آن مبذول می دارد. معروف است که امانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) هیچ گاه در زندگی اش به تعارض و تناقضی میان دین و عقل در فلسفه خود اشاره یا اعتراف نکرده، اما از نهادهای دینی کلیسا و از سلطه ای استبدادی سخن به میان آورده که نهادهایش حقوق مقدس بشر را لگدکوب می کنند .

به تاکید باید گفت که این مقولات در آثار متفکران عرب از طهطاوی تا فرح انطون، ادیب اسحاق (۱۸۸۵-۱۸۵۶)، سلامه موسی (۱۹۵۸-۱۸۸۷)، احمد لطفی سید (۱۹۶۳-۱۸۷۱) و طه حسین (۱۹۷۳-۱۸۸۹)با درجات مختلف انعکاس داشت. تجددی که این روشنفکران دوره های آغازین از آن اثر پذیرفته بودند، تجدد عصر روشنگری بود که عصر آزادی انسان تلقی می شد و به آزاد بودن اراده اش نوید می داد تا آگاه شود که سازنده تاریخ است و در نتیجه در قبال اختیارش مسئولیت دارد. در این وضعیت خصلت تقدس از حکومت گرفته شد در حالی که طی قرن ها ابزاری برای زیر سلطه گرفتن مردم بود. پندار گذشته این بود که حکومت از آسمان آمده و به واسطه کلیسا بر مردم اعمال می شود. بدین ترتیب حکومت به امری انسانی و دنیوی تبدیل شد که رابطه ای با آسمان ندارد. تنها انسان حق دارد که بهترین شیوه حکومت را برای سامان دادن به امور خویش برگزیند و اگر شیوه ای مصالح و منافعش را برآورده نکرد، آن را تغییر دهد. در این شرایط دو مفهوم از یکدیگر جدایی ناپذیر بودند؛ عقلانیت و آزادی. عقلانیتی که در خدمت آزدی نباشد، بی معناست.

بدین ترتیب کوشش های عقلانی به محک تبدیل شد و اصلی ترین وظیفه اش رهبری به سوی پیشرفت و آزادی شد. از چنان منظری تجدد بدون آزاد کردن انسان از بند مسلمات، بدیهیات، امور متافیزیکی و اسطوره ها و نیز رها ساختن تاریخ از قید ضرورت بی معنا بود. این نگرش، در آگاهی روشنفکر نسبت به رسالتش در جامعه تاثیری ژرف می گذاشت و نیز در آنچه که از سویی به گفت وگو با نیروی جامعه مدنی و از سوی دیگر به حاکمیت مربوط می شود.

پیشاهنگان حرکت اصلاحی کوشیدند تا تجدد عصر روشنگری را به عنوان الگویی بر خارج کردن جامعه های خود از عقب ماندگی برگیرند. در این زمینه به کوشش های گوناگونی دست یازیدند. در این باره پرسشی مطرح می شود: نخست این که چرا حرکات و جنبش های روشنگری عربی در مراحل گوناگون تاریخی از پی نهادن بنیان دولت مدنی ناتوان بوده و عرضه تئوری از میدان اجرا طی نیمه قرن نوزدهم تا آغاز قرن بیست و یکم دور مانده است؟ و چرا افراد برجسته این جنبش از روزگار شیخ رفاعه تا به امروز در کنار و یا پشت سر پادشاه و سلطان قرار داشته اند و پیوسته با عنوان ولی النعم حاکمان را ستوده اند، چنان که طهطاوی درباره حاکم مصر در روزگار محمدعلی (۱۸۴۸-۱۸۰۵) این گونه بود.

دوم این که مسئله رابطه روشنفکر با حاکمیت در جامعه عربی اسلامی پیوندی استوار با تاریخ جریان های فکری روشنگری عربی داشته و امروز هم به طور جدی مطرح است. این رابطه جهات کلی و عامی دارد، اما در هریک از سرزمین های عربی می توان ویژگی هایی را سراغ گرفت که آن را از سرزمینی دیگر و حتی مرحله تاریخی دیگری متمایز می کند.

براساس دیدگاه و نوع رابطه این افراد با حکومت می توان آن ها را به دو گروه تقسیم کرد:گروهی که تعلقاتی به حکومت های روزگار خود داشتند و حتی حمایت هایی هم از حکومت های استبدادی می کردند مانند طهطاوی، خیرالدین، علی پاشامبارک (۱۸۹۳-۱۸۲۷) و مدحت پاشا

(۱۸۸۳-۱۸۲۲). آیا این افراد فکر می کردند که می توانند اندیشه های اصلاحی خود را در دل نظام حاکم پیاده کنند؟ به این مسئله خواهیم پرداخت.

گروه دوم مخالفان حاکمیت بودند و مواضع اصلاحی و آزادی خواهانه تندی داشتند، مانند جمال الدین اسدآبادی (۱۹۰۲-۱۸۶۹)، ولی الدین یکن (۱۹۲۱-۱۸۷۳) و سلیم سرکیس (۱۹۲۶-۱۸۶۷). سوم این که پژوهشگر در بررسی حرکت های اصلاح طلبانه عربی باید با نگاهی دقیق، فراگیر و واقع گرایانه شرایط زمانی و مکانی هریک را مورد مطالعه قرار دهد. در این صورت به تنوع مواضع پی خواهیم برد. گروه اول کوشیدند تا کار اصلاح و تغییر را در درون حکومت ها آغاز کنند و بدین منظور الگوهایی از غرب را عرضه کردند. در کنار این کار، به تاسیس نظام آموزشی جدیدی مبادرت ورزیدند که فارغ التحصیلانی از نسل جدید را متناسب با روزگار تازه تربیت کند. گروه دوم چنین اقداماتی را بیهوده می دانستند و بر این باور بودند که باید نظام حکومتی سیاسی یکسره تغییر کند، نظام قانونی جدیدی ایجاد شود و پادشاهی مطلقه جای خود را به سلطنه مشروطه ای بدهد که مقید به قانون باشد. عده ای از این متفکران از این حد فراتر رفتند و نظر انقلاب علیه نظام موجود را مطرح کردند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.